زندگینامه ارنست پرون
ارنست پرون (Ernest Perron) یکی از نزدیکترین و صمیمیترین دوستان محمدرضا شاه پهلوی اهل سوئیس بود. او در سوئیس با محمدرضا آشنا شد و در دوران ولیعهدی با وی به ایران آمد و تا پایان عمر (۲۵ سال) در کنار او ماند. از آنچه در ایران انجام میداد از اوایل زندگی و کودکی و حتی نوجوانی و جوانی پرون و حتی از تاریخ و محل دقیق فوت او اطلاع دقیقی در دست نیست. براساس تنها مدرک موجود در خصوص زندگی و مرگ او در کتاب فردوست او احتمالاً فرزند باغبان مدرسه له روزه سوئیس بود که محمدرضا در سن نوجوانی در آنجا درس می خوانده است. قدرمسلم اینکه با رضاشاه رابطه خوبی نداشت و ملکه ثریا اسفندیاری نیز او را دشمن خویش میدانست. او چه در زمان ولیعهدی و چه در زمان پادشاهی محمدرضا انجام برخی ماموریتهای شخصی و غیر رسمی را برای شاه برعهده داشتهاست.
محمد رضا شاه و ارنست پرون در زمان تحصیل در زمین تنیس
آغاز دوستی
پرون بنا بر روایتی، فرزند باغبان و یا سرایدار دبیرستان روزه سوئیس در دوران تحصیل شاه در این مدرسه بودهاست. ارنست در دبیرستانی که پدرش فراش آنجا بود، تحصیل نمیکرد. او فقط در برخی کارها به پدر خود کمک میکرد. جوانی کوچک اندام و لاغر بود که اغلب از سوی دانشآموزان مورد آزار قرار میگرفته و تحقیر میشد. دوستی شاه با پرون از حمایت شاه از او در برابر یکی از همین آزار رسانیها شروع شد و تا پایان عمر پرون در سال ۱۳۴۰ به مدت حدود بیست و پنج سال ادامه یافت. دربارهٔ پرون اطلاعات دست اول زیادی در دست نیست.
پرون در دربار رضا شاه
برخی از منابع مدعی هستند که رضاشاه از پرون نفرت خاصی داشتهاست. در این نکته اتفاق نظر وجود دارد که پرون در طول مدت حضور در دربار، از روابط با شاه برای توصیههایی استفاده بردهاست. یکی از این استفادهها، تشویق محمدرضای ولیعهد به تغییر نظر رضاشاه در مورد محل تبعید مصدق بودهاست. در اوایل تابستان سال ۱۳۱۹، دکتر محمد مصدق، وزیر دربار و نماینده پیشین مجلس شورای ملی، به دستور رضاشاه دستگیر و از تهران به زندان کثیفی در بیرجند منتقل شد. از آنجا که سابقه چنین تبعیدهایی در دوره رضاشاه بخصوص در مورد نصرت الدوله، سیدحسن مدرس و عبدالحسین تیمورتاش، بوی خون میداد، بسیاری از افراد (از جمله اشرف پهلوی و فوزیه) واسطه شدند تا با میانجیگری مصدق را رها کنند. ولی همه ناکام ماندند. در این میان پرون که همزمان در بیمارستانی تحت مدیریت پسر مصدق، درحال درمان بود، موفق شد محمدرضا را متقاعد کند تا راساً نسبت به انتقال مصدق و تحت نظر گرفتنش در یک محل امن (ملک شخصی مصدق در احمدآباد) دستوری برخلاف دستور پدر پادشاهش صادر کند.
محمدرضا پهلوی، ارنست پرون و جعفر شفقت در حال اسكی روی برف در اوایل سلطنت
پرون و محمدرضا شاه پهلوی
ثریا اسفندیاری بختیاری همسر دوم شاه، چنین تصویری از سالهای آخر اقامت پرون در دربار و کاخ شاه ارائه میدهد: «ارنست پرون زشت و نامطبوع است. چشمهایش نفرت انگیز است...... همجنس باز است...... مزدور است..... نادرست.... ماکیاول صفت..... شیطان صفت...... رمال..... غیبگو......» ثریا در این کتاب عنوان نمود که پرون و شاه هر روز صبح یکدیگر را در اتاق شاه ملاقات میکنند و پرون در این ملاقاتها به دسیسه چینی علیه دشمنانش میپردازد.
منوچهر فرمانفرمائیان، دوستی شاه و پرون را سطحی میدانست. او معتقد بود که شاه هیچگاه دوستان صمیمی نداشته و فاصله خود را با پرون نیز حفظ میکردهاست.
حسین فردوست ماهیت ارتباط پرون با شاه را غیر اخلاقی نمیدانست. وی دلیل حضور پرون را در اتاق محمدرضا، خواندن رمان برای محمدرضا توسط پرون بیان کرده است. فردوست می نویسد بعدها زمانی که به دستور شاپور ریپورتر برای انجام ماموریتی به انگلیس اعزام شد که ریپورتر پیشنهاد کرده بود، در لندن به آرشیو سازمان اطلاعات انگلیس برده شد و در آنجا عکسها و فیلم هائی از محمدرضا و رضا شاه به او نمایش داده شد که در آن فیلم ها مشخص بود هیچکدام از این افراد نمیدانند که از آنان فیلم و یا عکس گرفته می شود.
فردوست در بخش دیگری از کتاب نتیجه می گیرد مطمئنان سازمان اطلاعات انگلیس با علم به اینکه محمدرضا در مدرسه له روزه ثبت نام خواهد کرد، مدت زمان کوتاهی قبل از حضور محمدرضا در این مدرسه ارنست پرون را به عنوان جاسوس و در لباس خدمتکار برای کنترل و دوستی با محمدرضا گماشته بود. در واقع این سازمان های اطلاعاتی حتی پیش از زمانی که افراد پست یا سمتی را در یک کشور به دست آورند تحت مراقبت های آنان قرار دارند و کنترل می شوند. علیرغم اینکه حسین فردوست چند نمونه از اقدامات پرون را برای معرفی او به عنوان جاسوس نام می برد اما چون او در کتاب خود تقریباً اکثر رجال پهلوی را به جاسوسی متهم میکند نمیتوان در این خصوص یک نظر قطعی و قاطع داد. در عین حال فردوست لحن صحبت و نحوه رفتار پرون را با شاه، درخور مقام شاه نمیدانست.
اندکی پیش از انقلاب اسلامی ایران،(مرداد ماه ۱۳۵۷) کتابی به بازار تهران عرضه شد به نام ارنست پرون، شوهر شاهنشاه آریامهر به قلم محمد پورکیان. نویسنده در این کتاب به وجود یک رابطهٔ جنسی میان شاه و ارنست پرون پرداخت.
ارنست پرون و دكتر صدری در یك مهمانی
وظایف پرون در دربار
پرون هیچگاه مسئولیت رسمی در دربار نداشت. یکی از وظایف پرون، انجام ماموریتهای خصوصی برای شاه بودهاست. پرون در طلاق شاه و فوزیه نیز نقش اساسی داشتهاست. اشرف پهلوی در خاطرات خود، به نقش پرون در برهم زدن رابطه وی با هوشنگ تیمورتاش به دستور برادرش اشاره کرده است. نمونههای دیگری از چنین نقشی را منوچهر فرمانفرمائیان در کتاب خون و نفت تشریح کرده. او نیز یکی از وظایف پرون را انجام چنین ماموریتهای خصوصیای دانسته است.
فرمانفرمائیان همچنین گزارش کرده که پرون در طول دوره ملی شدن صنعت نفت ایران، اطلاعاتی را در این خصوص از دست اندرکاران این امر جمع آوری میکردهاست.گاهی پرون جهت شرکت در لژهای فراماسونری به خارج از کشور نیز اعزام میشدهاست.
ارنست پرون ( از دوستان محمدرضا پهلوی ) در سنین پیری
مرگ پرون
پرون در سال ۱۳۴۰ دور از کشورش سوئیس و دور از ایران، درگذشت. او که بیمار بود برای معالجه به اروپا رفت و همانجا مرد.امروزه عملاً از میان دیگر کسانی که ممکن است به جنبههای دیگر زندگی ارنست پرون واقف باشند، کسی زنده نماندهاست. شاه در هیچیک از کتابهای خاطراتش، نامی از پرون نبرده است.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : ویکی پدیا