سیدحسن مدرس (۱۲۴۹ - ۱۰ آذر ۱۳۱۶) سیاستمدار و روحانی شیعه بود.
زندگی
سیدحسن مدرس در سال ۱۲۴۹ برابر ۱۲۸۷ (قمری) در روستای سرابه شهرستان اردستان از توابع استان اصفهان متولد شد. و پس از مدتی سکونت جهت درس خواندن به قمشه نزد پدر بزرگش میر عبدالباقی رفت و پس از درگذشت میر عبدالباقی در شانزده سالگی برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفت. او تحصیل خود را در علوم اسلامی در اصفهان نزد علامه شیخ مرتضی ریزی، جهانگیر خان قشقایی و سامرا و نجف ادامه داد. در نجف نزد مراجعی چون میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی به تحصیل پرداخت. وی تحصیلات حوزوی اش را تا درجه اجتهاد ادامه داد؛ آنگاه به اصفهان بازگشت و مشغول تدریس فقه و اصول شد.
اصالت سیدحسن مدرس به روستای سرابه اردستان برمیگردد زیرا میرعبدالباقی قبلاً از اردستان به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهای علمی و تبلیغی مشغول بودو اکنون نیز خانه ی پدری و زادگاه او در روستای سرابه اردستان محل بازدید تاریخ دوستان و فرهنگ دوستان است. (رسائل الفقهیه که به کوشش استاد ابوالفضل شکوری بتازگی انتشار یافته است).
فاطمه مدرسی نوه سیدحسن مدرس، از زندانیان سیاسی پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و اعدام شدگان در سال ۱۳۶۸ بود.
فعالیت سیاسی
فعالیت سیاسی او با عضویت در انجمن مقدس ملی اصفهان آغاز شد. در ۱۲۸۹ همزمان با تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی که پس از استبداد صغیر برپا شد، نورالله نجفی اصفهانی از سوی آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی بهعنوان یکی از مجتهدان طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی گردید که وی نیز مدرس را برای این امر معرفی نمود و از سوی مجلس نیز پذیرفته شد. وی در دوره سوم نیز از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد؛ ولی این مجلس به علت فشار خارجی و آغاز جنگ جهانی اول یکسال بیشتر دوم نیاورد.
کمیته دفاع ملی
در ۱۲۹۳ (۱۳۳۲ قمری) که جنگ جهانی اول شروع شد، دولت ایران رسماً اعلام بیطرفی کرد، اما نیروهای روسیه، انگلیس و عثمانی، بدون توجه به این بیطرفی وارد کشور شدند به درگیری با یکدیگر پرداختند. در ۱۲۹۵ (۱۳۳۴ قمری) بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس و گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی به منظور مقابله با تجاوزات روس و انگلیس به ایران، به طرف قم حرکت کردند و در آن شهر «کمیته دفاع ملی» را تشکیل دادند و یک هیأت ۴ نفری را برای اداره امور برگزیدند که مدرس یکی از آنان بود.
مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹
در ۱۲۹۸ (۱۳۳۷ قمری)، وثوقالدوله قرارداد ۱۹۱۹ را با انگلستان منعقد کرد که براساس آن اختیار امور مالی و نظامی دولت ایران در دست مستشاران انگلیسی قرار میگرفت. وثوقالدوله تصمیم داشت تا این قرارداد را در مجلس به وسیله طرفداران و دست نشاندگان خود به تصویب برساند؛ اما براثر مخالفتهای مدرس در مجلس و افکار عمومی، مجلس قرارداد مذکور را رد کردو وثوقالدوله به ناچار از کار برکنار گردید.
مخالفت با حقوق سیاسی زنان
مدرس که یکی از پنج مجتهد ناظر مجلس دوم مشروطه بود، مخالفت شدیدی با حق رأی و انتخاب زنان به نمایندگی مجلس داشت. او در توضیح مخالفت خود در مجلس چنین استدلال کرده بود:
از اول عمر تا به حال بسیار در بر و بحر ممالک اتفاق افتاد بود برای بنده، ولی بدن بنده به لرزه درنیامد و امروز بدنم به لرزه آمد. اشکال بر کمسیون اینکه اسم نسوان را در منتخبین برد، که از کسانی که حق انتخاب ندارند نسوان هستند... خداوند قابلیت در اینها قرار ندادهاست که لیاقت حق انتخاب داشته باشند، مستضعفین و مستضعفات و آنها از این نمرهاند که عقول آنها استعداد ندارد. گذشته از اینکه در حقیقت نسوان در مذهب اسلام تحت قیمومیتند، الرجال قوامون علی النساء، در تحت قیمومیت رجال هستند.
مخالفت با رضاشاه
پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ که توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی صورت گرفت، بسیاری از آزادیخواهان دستگیر شدند. از جمله آنان مدرس بود که به قزوین تبعید و در آنجا زندانی شد. وی بیش از ۳ماه در حبس بود و پس از عزل سید ضیاء آزاد شد.
پس از آزادی به نمایندگی مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد و به عنوان نایب رییس مجلس و رهبری اکثریت مجلس برگزیده شد. دوره پنجم مجلس در ۱۳۰۲ افتتاح شد و در این دوران پر اهمیت تاریخ مشروطه که با تغییر سلسله قاجاریه و روی کار آمدن رضاخان همراه بود، مدرس رهبری اقلیت مجلس را بر عهده داشت.
یکی از وقاع مهم مجلس پنجم استیضاح رضاخان، سرانجام در روز ۷ مرداد ۱۳۰۴، مدرس به همراه شش تن دیگر از نمایندگان مخالف بود که رضاخان رئیسالوزراء را به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه استیضاح نمودند. جلسه استیضاح تبدیل به محل منازعات طرفداران سردارسپه و طرفداران مدرس گردید. طرفداران مدرس که عموماً از مردم عادی[نیازمند منبع] بودند فریاد «زندهباد مدرس» سر دادند و طرفداران سردارسپه که نظامیان بودند فریاد «مردهباد مدرس». مدرس از هوادارانش خواست تا ساکت شوند و آنگاه خطاب به طرفداران سردارسپه گفت «اگر مدرس بمیرد دیگر کسی به شما پول نخواهد داد.»
اما، رضاخان توانست مقدمات تصویب انقراض قاجاریه را فراهم کند و در تاریخ ۹ آبان ۱۳۰۴ این کار را عملی کرد و خود به پادشاهی ایران رسید.
تبعید و مرگ
در سال ۱۳۰۵ وی مورد سوءقصد قرار گرفت که از ترور جان سالم به در برد. مدرس در جریان قیام نورالله نجفی اصفهانی در دیماه ۱۳۰۵ شمسی در قم علیه اقدامات رضاشاه طی تلگرافی از قیام ایشان حمایت کرد. رضاخان در طی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، با مداخله آشکار در انتخابات و حذف آرای وی، اجازه نداد مدرس به مجلس راه یابد و سپس در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید کرد.
مدرس ۷ سال در خواف توسط مأموران تحت نظر بود و در ۲۲ مهر ۱۳۱۶ از خواف به کاشمر منتقل شد. در این زمان رضا شاه دستور قتل مدرس را به رئیس شهربانی کاشمر داد.ولی او به این کار تن نداد و در نتیجه این مأموریت به جهانسوزی، متوفیان و خلج واگذار شد. آنها در شب ۱۰ آذر ۱۳۱۶ برابر با ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ (قمری) او را کشتند و جنازه را خاک کردند.
قبر مدرس پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضا شاه از ایران، توسط اهالی محل مشخص گردید. آرامگاه وی در شهر کاشمر واقع است.
چگونگی شهادت سید حسن مدرس
آیتالله سیدحسن مدرس نامآورترین روحانی مشروطهطلب و آزادیخواه؛ پس از سالها مبارزه در راه حفظ و گسترش دستاوردهای انقلاب مشروطیت ایران كه مهمترین آن حضور در چند دوره مجلس شورای ملی و در همان حال مخالفت با روند ناصواب صعود رضاخان بر اریكه قدرت و سلطنت و اقدامات خلاف رویه او بود، نهایتاً طبق خواسته و موافقت رضاشاه در شب دهم آذر ماه سال 1316 توسط چند تن از مأموران اداره آگاهی و تأمینات شهربانی در تبعیدگاهش، كاشمر به قتل رسیده. شربت شهادت نوشید و فقط پس از سقوط نهایی رضاشاه از سریر سلطنت بود كه دادگاه ویژه رسیدگی به جنایات دوران سلطنت او توانست عاملان و مباشران قتل مدرس را شناسایی، محاكمه و معرفی كند. براساس مدارك ارائه شده از سوی دادگاه اشخاص مشروحه زیر در توطئه قتل مدرس دخیل بودهاند:رسدبان 2 محمود مستوفیان رئیس وقت شهربانی كاشمر، حبیبالله خلج از مأموران شهربانیكاشمر، یاور محمدكاظم جهانسوزی رئیس وقت پلیس شهربانی مشهد، پاسیار منصور وقار وركنالدین مختاری رئیس وقت اداره كل شهربانی. بدین ترتیب با دستور مستقیم رضاشاه كه از سوی ركنالدین مختاری اجرای آن به ریاست شهربانی خراسان محول شد، نهایتاً محمود مستوفیان، حبیبالله خلج و محمدكاظم جهانسوزی با معاونت یكدیگر در شب دهم آذر 1316 آیتالله سیدحسن مدرس را ابتدا مسموم و سپس خفه كرده به قتل میرسانند. همسر سرهنگ اقتداری (قبل از واقعه قتل مدرس رئیس شهربانی كاشمر بود و به خاطر اجتناب از قتل مدرس سمتش را به محمود مستوفیان واگذار كرده بود) درباره روند قتل مدرس توسط مأموران شهربانی رضاشاه به دادگاه محاكمه جانیان شهربانی رضاشاه چنین توضیح داده است:
در سال 1316 مرحوم اقتداری شوهر من كه رئیس شهربانی كاشمر بود به مشهد حركت كرده، بنده هم با او به مشهد رفتم. سرهنگ نوایی ایشان را مأمور كرده بود كه برود به خواف و مرحوم مدرس را از خواف به كاشمر بیاورد. بنده از آنجا رفتم به كاشمر و مرحوم اقتداری به خواف رفت. تقریباً ساعت ده و یازده بود كه مرحوم اقتداری آمدند. مرحوم مدرس هم با ایشان بود با یك نفر مأمور وارد شد به منزل. مرحوم مدرس در منزل ما بود. مرحوم اقتداری نزدیك شهربانی یك خانه اجاره كرد و مرحوم مدرس را بردند در آن خانه. دو روز بعد مرحوم اقتداری آمد منزل دیدم اوقاتش خیلی تلخ است و گرفته است. گفتم چه خبر است؟ ابتدا چیزی نگفت چون خیلی اصرار كردم اظهار كرد كه یك دستوراتی راجع به این سید بیچاره و از بین بردن او رسیده است كه نمیدانم چه كنم و میگفت اگر من این كار را بكنم جواب خدا را چه بدهم و اگر نكنم از دست این شیرهای درنده چه كنم كه خودم را ممكن است از بین ببرند. من گفتم ممكن است استعفا بدهید؟ گفت همین خیال را دارم و استعفا داد. این استعفا در زمان سرهنگ وقار رئیس شهربانی خراسان بود. استعفای او قبول شد و دستور دادند كه شهربانی را تحویل محمود مستوفیان بدهد. ایشان شهربانی را تحویل داد به مستوفیان ولی چون دستوری راجع به تحویل مدرس نرسیده بود از تحویل دادن او خودداری كرد و مستوفیان هم همیشه اصرار میكرد كه مدرس را هم تحویل بگیرد. در این بین یاور جهانسوزی آمد به كاشمر به اتفاق حبیبالله خلج پاسبان كه مأمور مشهد بود. جهانسوزی آمد به منزل مرحوم اقتدار، گفت كه اقتدار چرا معطلی و چرا حركت نمیكنی؟ مرحوم اقتدار گفت معطلی من راجع به این حبسی است كه او را چه كنم؟ گفت او را هم باید تحویل محمودخان مستوفیان بدهید. ایشان هم مدرس را تحویل مستوفیان داد و فردای آن روز حركت كردیم مشهد و همان روزی كه جهانسوزی آمد و این صحبتها را با اقتداری كرد، گفت كه من میروم یك روز مأموریتی دارم انجام میدهم و برمیگردم. تا من برگردم شما نباید اینجا باشید. بعد از دو روز گویا روز سوم بود یك روز اقتداری به من گفت دیدی خدا با ما بود كه این كار را نكردیم. گفتم چه شده است؟ گفت همان شب كه ما حركت كردیم جهانسوزی از مأموریت به كاشمر برمیگردد و با حبیبالله خلج و محمود مستوفیان مشروب زیادی میخورند و میروند با مدرس سماوری آتش میكنند و چای میخورند و در اول چای را خود مرحوم مدرس میریزد برای آنها. دفعه دوم محمود مستوفیان میگوید اجازه میدهید من چای بریزم؟ اجازه میدهند چای میریزد و دوای سمی را در استكان مدرس میریزد و چای را میخورند. چون مدتی میگذرد و میبینند اثری نبخشیده جهانسوزی برمیخیزد و اشاره به مستوفیان میكند و از اطاق بیرون میرود. مستوفیان هم عمامه سید را كه سرش بوده برداشته و میكند توی دهانش تا خفه شود و همان شبانه هم میبرند دفن میكنند. دستوری كه برای از بین بردن مدرس از تهران آمده بود تلگراف رمز بوده به امضای سرهنگ وقار. مرحوم اقتداری آن تلگراف را كه رمز بود با كشف آنكه در خارج كشف كرده بود به من نشان داد. نوشته بود باید به طوری كه هیچ كس حتی قراول درب اطاق مدرس هم نفهمد با استركنین او را از بین ببرید... مرحوم اقتداری از مشهد به شهربانی همدان منتقل شدند و پس از بیست روز از ورود به همدان مریض شد. بر اثر دوای عوضی كه داده بودند مرحوم شد.
آثار سید حسن مدرس
تعلیقه بر کفایه الاصول آخوند خراسانی.
رسائل الفقهیه
رسالهای در ترتب (در علم اصول فقه).
رسالهای در شرط متأخر (در اصول).
رسالهای در عقود و ایقاعات.
رسالهای در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه.
کتاب حجیه الظن (در اصول).
شرح رسائل شیخ مرتضی انصاری.
شرح رسائل علامه شیخ مرتضی ریزی.
حاشیه بر کتاب النکاح شیخ محمدرضا نجفی مسجدشاهی.
دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی.
رسالهای در شرط امام و مأموم.
کتابی در باب استصحاب (در علم اصول).
کتاب احوال الظن فی اصول الدین.
شرح روان بر نهج البلاغه.
اصول تشکیلات عدلیه (همکاری).
زندگینامه ((خودنوشت) که برای روزنامه اطلاعات فرستادهاست.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : ویکی پدیا / tvshia.com