هر كتابی بازتابی از شخصیت من است
ایزابل آلنده اگر چه در پرو زاده شده است و هماكنون در ایالات متحده زندگی میكند اما اصالتاً شیلیایی است. منتقدان هموطنش معتقدند كه نوشتههایش بیش از آنكه جدی باشند پرفروشند ولی خود با اعتراض به این سخن عنوان میكند: تو هرگز در سرزمین خودت نمیتوانی پیامبر باشی.از آثار او میتوان به «از عشق و سایهها»، «داستانهای اوالونا» (مجموعهای شامل 19 داستان)، «پائولا»، «دختر بخت»، «زورو»، «خانه اشباح» و «اینس در جان من» اشاره كرد. رمان «خانه اشباح» از این نویسنده به عنوان یكی از 60 رمان برتر 60 سال اخیر از سوی نشریه تایمز بریتانیا انتخاب شده است. آلنده روحی سركش و زبانی رك دارد؛ این را از گفتوگویی كه در ادامه میخوانید میتوان درك كرد. وی رسانههای غربی را به یكسونگری و سادهانگاری به ویژه در قبال زنان متهم میكند و آنان را به چالش میكشد. او همچنان از خاطرات و خطرهای نوشتن میگوید.
هنگام خلق دو كتاب خاطره از زندگیتان، «پائولا» و «همه روزهای ما»، آیا فكر میكردید كه آنها روی دیگران تاثیر ویژهای بگذارد؟ آیا این نوع تاثیر توانسته خوانندگان را وادارد تا برای ایجاد تفاوتی در زندگی دیگران در جهان دست به كاری بزنند؟
پس از مرگ دخترم پائولا، افسرده و آشفته شده بودم. میدانستم كه نوشتن تنها راه مقابله با غم و اندوه است و به همین دلیل این سرگذشت شكل گرفت. پس از اینكه دست نوشته را با اعضای خانوادهام، از جمله همسر پائولا در میان گذاشتم، تصمیم گرفتیم تا آن را منتشر كنیم چون فكر كردیم این نوشته به كسانی كه موقعیتی مثل ما دارند، میتواند كمك كند. هرگز تصورش را نمیكردم، با این حال، با واكنش باورنكردنی از طرف خوانندگان مواجه شدیم. هنوز پانزده سال بعد از آن ماجرا، هر روز نامههایی از كسانی كه تحت تاثیر داستان دخترم قرار گرفتهاند، دریافت میكنم. امیدوارم این كتاب راهگشایی برای كسانی كه در غم و غصه بهسر میبرند باشد؛ راهی برای بیان احساسات و تجربیات به همدیگر و فهمیدن اینكه ما به این دنیا میآییم تا همه چیز را از دست بدهیم و گریزی از آن نیست.
چطور نوشتن خاطرات شخصی، شما را به سمت نویسنده شدن سوق داد؟
خاطره نوشتن مرا وادار به مكث كردن میكند تا با دقت به یاد بیاورم؛ در حقیقت این یك تمرین است. در یك خاطره من به خود، به زندگی، به كسانی كه بیش از همه دوستشان دارم در آیینهای صاف مینگرم. در خاطره، احساسات اهمیت بیشتری نسبت به حقایق دارند و برای صادقانه نوشتن باید با اهریمن درونم نبرد كنم. در هر خاطره درباره خودم چیزهایی آموختهام؛ چرا كه هر كتابی بازتابی است از شخصیتی كه دارم. من فكر میكنم كه نوشتن خاطرات به شكل موثری باعث میشود كه فرد یا نویسنده بهتری شوم. (شاید هم فكر احمقانهای باشد!)
آیا برای گفتن داستان كاملا شخصی دل و جرات خاصی لازم است؟ این جور شهامت داشتن، برای زنان طبیعی است؟
ممكن است حق با شما باشد؛ برای گفتن یك سرگذشت شهامت لازم است، اما باید اعتراف كنم كه در مورد من بیشتر نیاز به تعدیل است تا شهامت. دوست دارم همه چیز را بگویم حتی اسراری كه نباید گفته شود؛ بنابراین تعدیل واقعا اهمیت بیشتری دارد. همیشه دوست دارم زندگی و قلبم را باز بگذارم؛ زیرا معتقدم كه به طور كلی افشا كردن چیزی كه شخصی را در معرض آسیب پذیری قرار دهد درست نیست اما نه اسراری كه شخص پنهان میكند. زندگی من چندان متفاوت از زندگی دیگران نیست و هیچ گاه مرتكب گناه یا جرم و جنایتی نشدهام كه نتوانم اعتراف كنم. این به آن معنی نیست كه آدم بیحیایی هستم بلكه به این خاطر است كه میدانم چقدر شبیه هم هستیم. به همین دلیل سهیم كردن دیگران درداستانهایمان برایم امری طبیعی است.
آیا به نظر شما تفاوتی بین زنان و مردان در نوشتن خاطرات وجود دارد؟
من ترجیح میدهم خاطرات زنان را بخوانم چون آنها آدمهایی صادق و اغلب معنوی هستند. با زنان بهتر میتوانم ارتباط برقرار كنم و آنها همیشه به من چیزی میآموزند. خاطرات مردان اشاره به پاسخها دارد ولی خاطرات زنان درباره پرسشهاست. اكثر نویسندگان مرد میخواهند در خاطراتشان خوب به نظر برسند و جایگاهی در نسلهای آینده داشته باشند، درحالی كه بسیاری از زنان میدانند كه آیندگان یعنی آن چه كه دارد اتفاق میافتد. در حالی كه شما به اینكه زنان میخواهند در لحظه زندگی كنند توجه ندارید، آنها به آیندگان بیتوجه نیستند.
شما حرفهتان را به عنوان یك روزنامه نگار آغاز كردید، سپس به رمان نویسی روی آوردید و بعد از آن نوشتن خاطرات را شروع كردید اما در تمام كارهای خود داستانهای زنان باشهامتی را كه باعث تغییردر جهان خود شدند برای ما نقل كردهاید. این ابزارهای مختلف چه تفاوتها و همچنین چه امكاناتی از لحاظ انتقال پیام دارند؟
من هیچ وقت سعی نكردم پیام رسان باشم، فقط خواستهام داستانی بگویم. چرا داستان بخصوصی؟ در این مورد هیچ نظری ندارم اما یك چیز آموختهام؛ اینكه خود را به سرچشمه الهام بسپارم. ابتدا درگیر موضوع یا داستان خاصی میشوم و آن، سالهای زیادی فكرم را مشغول میكند و بالاخره آن را مینویسم. پرسیدن از خودم درباره علت چیزها را متوقف كردهام، حالا مطمئنم كه در هر كتابی به دنبال روح و گذشته خودم میگردم. چیزهای خاص مرا به شدت مجذوب میكنند؛ زنان قوی، مادرها، عشق، خشونت، مرگ، از دست دادن، غم، دوستی، وفاداری، عدالت و رستگاری. اینها به نظر میرسند كه موضوعات ثابتی در نوشته و زندگیام هستند. وقتی كه داستان مینویسم آزادی بیشتری دارم، اما خاطراتم تاثیر بیشتری روی خوانندگانم داشتهاند؛ به نحوی كه با اینكه از روی آگاهی نبوده، به این شكل بهتر پیامی منتقل شده است.
آیا به نظر شما آثار خاطره یا داستان نویسی نسبت به روزنامه نگاری میتوانند تاثیر بیشتری در تغییر نگرش یا جهان داشته باشند؟
با توجه به تعریف روزنامه نگاری، نوشته باید تا اندازهای كه امكان دارد واقع بینانه باشد؛ نباید شخصی یا خودمانی باشد. خیلی وقتها رسانهها با در خدمت گرفتن روزنامهنگاران، آنها را كنترل میكنند. حتی اگر هیچ سانسور رسمی نباشد، موسسههایی كه صاحب رسانه هستند «دستورالعمل» دارند. روزنامهنگاری میتواند در كنترل یا فریب دادن افكار عمومی بسیار موثر باشد در عین حال كه میتواند باعث تحولات مهمی در فرهنگ شود، زیرا كه روزنامه نگاری به همه كس دسترسی دارد، در حالی كه داستان و خاطرات بیشتر با خوانندگان حساس سرو كار دارد. با این حال، عمر مفید كتابها زیاد است و تاثیری كه آنها میتوانند در خوانندگان داشته باشند به مراتب بیشتر است.
چطور تجربه شخصیتان منجر به تاسیس و اداره بنیاد ایزابل آلنده شد؟
این بنیاد پس از تجربه مرگ دخترم پائولا تاسیس شد. تصمیمی كه گرفتم نه به خاطر درآمد حاصل از این كتاب، بلكه به این دلیل بود كه باید در مسیری كار را ادامه میدادم كه دخترم در مدت كوتاه عمرش انجام میداد. در یازده سال گذشته سهم قابل توجهی از درآمد تمام كتابهای دیگرم را برای بنیاد اختصاص دادهام. پائولا روانشناس و معلم بود؛ او به عنوان داوطلب، هشت ساعت در روز و شش روز در هفته را برای خدمت به زنان و دختران نیازمند كار میكرد. او هیچ وقت پولی نداشت و هیچ چیزی نمیخواست. طبیعی بود كه هدف بنیاد برای توانمندسازی زنان و دختران باشد. همچنین، بنا به تجربه شخصیام به عنوان زنی كه در دهه چهل متولد شده، كسی كه فعالانه در كمپین آزادی زنان شركت داشته، تصمیم به بنانهادن این بنیاد داشتم. من در تمام زندگیام برای زنان و همراه آنها كار كردهام. بنیاد این فرصت را به من میدهد تا با استفاده از منابع و دانشم به این مبارزه ادامه دهم.
شما در كنفرانس اخیر «شجاعت و زنان» شركت كردهاید. چرا برای شما پرورش شهامت زنان بسیار مهم و حیاتی است؟
زنان همواره شجاع بودهاند. آنها دلیرترین دلاوران هستند! زنان همیشه جسورند؛ چه وقتی كه از فرزندانشان مراقبت میكنند و چه در قرن گذشته كه در مبارزه برای حقوق خود نترس بودهاند. امروزه زنان به همه شهامت خود نیاز دارند، همان طور كه قبلا نیز نیازداشتند. من متعلق به نسل اول زنانی هستم كه با تعلیم و تربیت و مراقبتهای بهداشتی توانمند شدهاند. پیش از این اكثر زنان دسترسی به منابع زیادی نداشتند. وظیفه ما به عنوان مادربزرگ این است كه از زنان جوان و كودكان محافظت كنیم و برای دستیابی به صلح در هر راه و سطحی به منظور بهبود بخشیدن به كیفیت زندگی همه، نه فقط كسب امتیاز، تلاش كنیم. وظیفه ما به تصویر كشیدن یك دنیای بهتر و به واقعیت رساندن این آرزو و با شجاعت كار كردن است.
به عنوان یك نویسنده و فعال حقوق بشر، دیدگاه شما در باره اینكه چقدر رسانهها كارشان را به خوبی انجام میدهند چیست؟ و ارتباط بین انواع مختلف رسانهها و ظرفیت دفاع از حقوق بشر را چگونه میبینید؟
رسانه میتواند خیلی بهتر از این عمل كند، مطمئنا، به ویژه رسانههایی كه هدفشان زنان هستند. مجلات جذاب زنان، برنامهها و مجموعههای تلویزیونی مربوط به زنان، به جز چند مورد استثنایی، نفرتانگیزند. حقوق بشر؟ رسانهها نمیتوانند نسبت به آن بیتوجه باشند! پیام آنها به زنان تماما در مورد مصرف گرایی، رفتن به دنبال مرد جذاب و... است و این در حالی است كه آنها پتانسیل لازم برای ایجاد تغییرات عمیق برای بهتر زندگی كردن زنان را دارند. در دیگر رسانهها هم چند برنامه و روزنامه نگار به درد بخور پیدا میشود اما تعدادشان كم است.
اگر بخواهید پیامی به زنان امروز بدهید، آن چه خواهد بود؟
خواهران! با همدیگر صحبت كنید، با هم ارتباط داشته باشید و همدیگر را آگاه سازید، محافل زنان را تشكیل دهید، داستانهایتان را برای همدیگر بگویید، با هم كار كنید و خطر كنید. ما با یكدیگر شكست ناپذیریم و چیزی برای ترسیدن وجود ندارد.
ایزابل آلنده اگر چه در پرو زاده شده است و هماكنون در ایالات متحده زندگی میكند اما اصالتاً شیلیایی است. منتقدان هموطنش معتقدند كه نوشتههایش بیش از آنكه جدی باشند پرفروشند ولی خود با اعتراض به این سخن عنوان میكند: تو هرگز در سرزمین خودت نمیتوانی پیامبر باشی.از آثار او میتوان به «از عشق و سایهها»، «داستانهای اوالونا» (مجموعهای شامل 19 داستان)، «پائولا»، «دختر بخت»، «زورو»، «خانه اشباح» و «اینس در جان من» اشاره كرد. رمان «خانه اشباح» از این نویسنده به عنوان یكی از 60 رمان برتر 60 سال اخیر از سوی نشریه تایمز بریتانیا انتخاب شده است. آلنده روحی سركش و زبانی رك دارد؛ این را از گفتوگویی كه در ادامه میخوانید میتوان درك كرد. وی رسانههای غربی را به یكسونگری و سادهانگاری به ویژه در قبال زنان متهم میكند و آنان را به چالش میكشد. او همچنان از خاطرات و خطرهای نوشتن میگوید.
هنگام خلق دو كتاب خاطره از زندگیتان، «پائولا» و «همه روزهای ما»، آیا فكر میكردید كه آنها روی دیگران تاثیر ویژهای بگذارد؟ آیا این نوع تاثیر توانسته خوانندگان را وادارد تا برای ایجاد تفاوتی در زندگی دیگران در جهان دست به كاری بزنند؟
پس از مرگ دخترم پائولا، افسرده و آشفته شده بودم. میدانستم كه نوشتن تنها راه مقابله با غم و اندوه است و به همین دلیل این سرگذشت شكل گرفت. پس از اینكه دست نوشته را با اعضای خانوادهام، از جمله همسر پائولا در میان گذاشتم، تصمیم گرفتیم تا آن را منتشر كنیم چون فكر كردیم این نوشته به كسانی كه موقعیتی مثل ما دارند، میتواند كمك كند. هرگز تصورش را نمیكردم، با این حال، با واكنش باورنكردنی از طرف خوانندگان مواجه شدیم. هنوز پانزده سال بعد از آن ماجرا، هر روز نامههایی از كسانی كه تحت تاثیر داستان دخترم قرار گرفتهاند، دریافت میكنم. امیدوارم این كتاب راهگشایی برای كسانی كه در غم و غصه بهسر میبرند باشد؛ راهی برای بیان احساسات و تجربیات به همدیگر و فهمیدن اینكه ما به این دنیا میآییم تا همه چیز را از دست بدهیم و گریزی از آن نیست.
چطور نوشتن خاطرات شخصی، شما را به سمت نویسنده شدن سوق داد؟
خاطره نوشتن مرا وادار به مكث كردن میكند تا با دقت به یاد بیاورم؛ در حقیقت این یك تمرین است. در یك خاطره من به خود، به زندگی، به كسانی كه بیش از همه دوستشان دارم در آیینهای صاف مینگرم. در خاطره، احساسات اهمیت بیشتری نسبت به حقایق دارند و برای صادقانه نوشتن باید با اهریمن درونم نبرد كنم. در هر خاطره درباره خودم چیزهایی آموختهام؛ چرا كه هر كتابی بازتابی است از شخصیتی كه دارم. من فكر میكنم كه نوشتن خاطرات به شكل موثری باعث میشود كه فرد یا نویسنده بهتری شوم. (شاید هم فكر احمقانهای باشد!)
آیا برای گفتن داستان كاملا شخصی دل و جرات خاصی لازم است؟ این جور شهامت داشتن، برای زنان طبیعی است؟
ممكن است حق با شما باشد؛ برای گفتن یك سرگذشت شهامت لازم است، اما باید اعتراف كنم كه در مورد من بیشتر نیاز به تعدیل است تا شهامت. دوست دارم همه چیز را بگویم حتی اسراری كه نباید گفته شود؛ بنابراین تعدیل واقعا اهمیت بیشتری دارد. همیشه دوست دارم زندگی و قلبم را باز بگذارم؛ زیرا معتقدم كه به طور كلی افشا كردن چیزی كه شخصی را در معرض آسیب پذیری قرار دهد درست نیست اما نه اسراری كه شخص پنهان میكند. زندگی من چندان متفاوت از زندگی دیگران نیست و هیچ گاه مرتكب گناه یا جرم و جنایتی نشدهام كه نتوانم اعتراف كنم. این به آن معنی نیست كه آدم بیحیایی هستم بلكه به این خاطر است كه میدانم چقدر شبیه هم هستیم. به همین دلیل سهیم كردن دیگران درداستانهایمان برایم امری طبیعی است.
آیا به نظر شما تفاوتی بین زنان و مردان در نوشتن خاطرات وجود دارد؟
من ترجیح میدهم خاطرات زنان را بخوانم چون آنها آدمهایی صادق و اغلب معنوی هستند. با زنان بهتر میتوانم ارتباط برقرار كنم و آنها همیشه به من چیزی میآموزند. خاطرات مردان اشاره به پاسخها دارد ولی خاطرات زنان درباره پرسشهاست. اكثر نویسندگان مرد میخواهند در خاطراتشان خوب به نظر برسند و جایگاهی در نسلهای آینده داشته باشند، درحالی كه بسیاری از زنان میدانند كه آیندگان یعنی آن چه كه دارد اتفاق میافتد. در حالی كه شما به اینكه زنان میخواهند در لحظه زندگی كنند توجه ندارید، آنها به آیندگان بیتوجه نیستند.
شما حرفهتان را به عنوان یك روزنامه نگار آغاز كردید، سپس به رمان نویسی روی آوردید و بعد از آن نوشتن خاطرات را شروع كردید اما در تمام كارهای خود داستانهای زنان باشهامتی را كه باعث تغییردر جهان خود شدند برای ما نقل كردهاید. این ابزارهای مختلف چه تفاوتها و همچنین چه امكاناتی از لحاظ انتقال پیام دارند؟
من هیچ وقت سعی نكردم پیام رسان باشم، فقط خواستهام داستانی بگویم. چرا داستان بخصوصی؟ در این مورد هیچ نظری ندارم اما یك چیز آموختهام؛ اینكه خود را به سرچشمه الهام بسپارم. ابتدا درگیر موضوع یا داستان خاصی میشوم و آن، سالهای زیادی فكرم را مشغول میكند و بالاخره آن را مینویسم. پرسیدن از خودم درباره علت چیزها را متوقف كردهام، حالا مطمئنم كه در هر كتابی به دنبال روح و گذشته خودم میگردم. چیزهای خاص مرا به شدت مجذوب میكنند؛ زنان قوی، مادرها، عشق، خشونت، مرگ، از دست دادن، غم، دوستی، وفاداری، عدالت و رستگاری. اینها به نظر میرسند كه موضوعات ثابتی در نوشته و زندگیام هستند. وقتی كه داستان مینویسم آزادی بیشتری دارم، اما خاطراتم تاثیر بیشتری روی خوانندگانم داشتهاند؛ به نحوی كه با اینكه از روی آگاهی نبوده، به این شكل بهتر پیامی منتقل شده است.
آیا به نظر شما آثار خاطره یا داستان نویسی نسبت به روزنامه نگاری میتوانند تاثیر بیشتری در تغییر نگرش یا جهان داشته باشند؟
با توجه به تعریف روزنامه نگاری، نوشته باید تا اندازهای كه امكان دارد واقع بینانه باشد؛ نباید شخصی یا خودمانی باشد. خیلی وقتها رسانهها با در خدمت گرفتن روزنامهنگاران، آنها را كنترل میكنند. حتی اگر هیچ سانسور رسمی نباشد، موسسههایی كه صاحب رسانه هستند «دستورالعمل» دارند. روزنامهنگاری میتواند در كنترل یا فریب دادن افكار عمومی بسیار موثر باشد در عین حال كه میتواند باعث تحولات مهمی در فرهنگ شود، زیرا كه روزنامه نگاری به همه كس دسترسی دارد، در حالی كه داستان و خاطرات بیشتر با خوانندگان حساس سرو كار دارد. با این حال، عمر مفید كتابها زیاد است و تاثیری كه آنها میتوانند در خوانندگان داشته باشند به مراتب بیشتر است.
چطور تجربه شخصیتان منجر به تاسیس و اداره بنیاد ایزابل آلنده شد؟
این بنیاد پس از تجربه مرگ دخترم پائولا تاسیس شد. تصمیمی كه گرفتم نه به خاطر درآمد حاصل از این كتاب، بلكه به این دلیل بود كه باید در مسیری كار را ادامه میدادم كه دخترم در مدت كوتاه عمرش انجام میداد. در یازده سال گذشته سهم قابل توجهی از درآمد تمام كتابهای دیگرم را برای بنیاد اختصاص دادهام. پائولا روانشناس و معلم بود؛ او به عنوان داوطلب، هشت ساعت در روز و شش روز در هفته را برای خدمت به زنان و دختران نیازمند كار میكرد. او هیچ وقت پولی نداشت و هیچ چیزی نمیخواست. طبیعی بود كه هدف بنیاد برای توانمندسازی زنان و دختران باشد. همچنین، بنا به تجربه شخصیام به عنوان زنی كه در دهه چهل متولد شده، كسی كه فعالانه در كمپین آزادی زنان شركت داشته، تصمیم به بنانهادن این بنیاد داشتم. من در تمام زندگیام برای زنان و همراه آنها كار كردهام. بنیاد این فرصت را به من میدهد تا با استفاده از منابع و دانشم به این مبارزه ادامه دهم.
شما در كنفرانس اخیر «شجاعت و زنان» شركت كردهاید. چرا برای شما پرورش شهامت زنان بسیار مهم و حیاتی است؟
زنان همواره شجاع بودهاند. آنها دلیرترین دلاوران هستند! زنان همیشه جسورند؛ چه وقتی كه از فرزندانشان مراقبت میكنند و چه در قرن گذشته كه در مبارزه برای حقوق خود نترس بودهاند. امروزه زنان به همه شهامت خود نیاز دارند، همان طور كه قبلا نیز نیازداشتند. من متعلق به نسل اول زنانی هستم كه با تعلیم و تربیت و مراقبتهای بهداشتی توانمند شدهاند. پیش از این اكثر زنان دسترسی به منابع زیادی نداشتند. وظیفه ما به عنوان مادربزرگ این است كه از زنان جوان و كودكان محافظت كنیم و برای دستیابی به صلح در هر راه و سطحی به منظور بهبود بخشیدن به كیفیت زندگی همه، نه فقط كسب امتیاز، تلاش كنیم. وظیفه ما به تصویر كشیدن یك دنیای بهتر و به واقعیت رساندن این آرزو و با شجاعت كار كردن است.
به عنوان یك نویسنده و فعال حقوق بشر، دیدگاه شما در باره اینكه چقدر رسانهها كارشان را به خوبی انجام میدهند چیست؟ و ارتباط بین انواع مختلف رسانهها و ظرفیت دفاع از حقوق بشر را چگونه میبینید؟
رسانه میتواند خیلی بهتر از این عمل كند، مطمئنا، به ویژه رسانههایی كه هدفشان زنان هستند. مجلات جذاب زنان، برنامهها و مجموعههای تلویزیونی مربوط به زنان، به جز چند مورد استثنایی، نفرتانگیزند. حقوق بشر؟ رسانهها نمیتوانند نسبت به آن بیتوجه باشند! پیام آنها به زنان تماما در مورد مصرف گرایی، رفتن به دنبال مرد جذاب و... است و این در حالی است كه آنها پتانسیل لازم برای ایجاد تغییرات عمیق برای بهتر زندگی كردن زنان را دارند. در دیگر رسانهها هم چند برنامه و روزنامه نگار به درد بخور پیدا میشود اما تعدادشان كم است.
اگر بخواهید پیامی به زنان امروز بدهید، آن چه خواهد بود؟
خواهران! با همدیگر صحبت كنید، با هم ارتباط داشته باشید و همدیگر را آگاه سازید، محافل زنان را تشكیل دهید، داستانهایتان را برای همدیگر بگویید، با هم كار كنید و خطر كنید. ما با یكدیگر شكست ناپذیریم و چیزی برای ترسیدن وجود ندارد.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com
مطالب پیشنهادی:
نویسنده برنده نوبل ادبیات از زندگی در ایران و نوشتن میگوید
مطالب پیشنهادی:
نویسنده برنده نوبل ادبیات از زندگی در ایران و نوشتن میگوید
جویس كرول اوتس: چگونه خاطرات اندوهبار خود را نوشتم!
ویرجینیا وولف؛ نویسنده ناشناخته
بهنوش بختیاری: ادعایی ندارم، اما میخواهم ویرجینیا وولف شوم!!
مصاحبه با ویرجینیا آلدر، همسر ریچارد براتیگان
ویرجینیا وولف؛ نویسنده ناشناخته
بهنوش بختیاری: ادعایی ندارم، اما میخواهم ویرجینیا وولف شوم!!
مصاحبه با ویرجینیا آلدر، همسر ریچارد براتیگان