من به تنگ آمده ام؛ از همه چیز...
به مرور اشعار زیبای شاعران نامی ایران می پردازیم. از فریدون مشیری تا گروس عبدالملکیان...

لذت شعر


نخفته ایم که شب بگذرد ، سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس ، بال و پر بزند
نخفته ایم که تا صبح شاعرانه ما
ز ره رسیده و همراه عشق ، در بزند

حسین منزوی


***
نیمه خالی لیوان را
فقط می دید،حیف!
دست من شاید تهی...
اما دلم لبریز بود...

امیر شکفته


***
من به تنگ آمده ام
از همه چیز
بگذارید،
هواری بزنم!

فریدون مشیری


***
زن ها وقتی دلگیرند
هرچه بپرسی
می گویند :هیچی
مهم نیست،می گذرد!
این یعنی هیچ جا نرو
کنارم بنشین
دوباره بپرس
دوباره پرسیدن هایت
حالم را خوب می کند...

فرید صارمی


***
یادت بماند
دوست داشتن
به جان آدم سنجاق می شود
آن را برای کسی که تو را نمی فهمد
حیف نکن
آدم یک جان که بیشتر ندارد

 بهرام حمیدیان


***
همیشه برای عاشق شدن
به دنبال باران و بهار و بابونه نباش!
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس،
به غنچه ای می رسی
که ماه را بر لبانت می نشاند

گروس عبدالملکیان


***
بیا به خونخواهی
همه برگ های سرخ
دل را به کوچه های پاییز بزنیم
و کاری با عشق کنیم
که هیچ فصلی
تا به حال نکرده است

شفیقه طهماسبی


بیشتر بدانید : شعر «زندگی» از سهراب سپهری

بیشتر بدانید : تکه‌هایی از شعرهای قدیمی

بیشتر بدانید : چند شعر از مهدی اخوان ثالث؛ به دیدارم بیا هر شب...

بیشتر بدانید : شعری که احمد شاملو در هجو شعر پست مدرن سروده است

 

گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : khorasannews.com