یک شاعر از دورهی ویکتوریا، او دارای نوع خاصی از بینش شاعرانه است که یک تُن معاصر شگفت انگیز به آثار او میبخشد. بیشتر اشعار او موضوعی متافیزیکی در مورد زندگی، عشق و مرگ دارند...
میپرسی تنهایی؟/
تنهایم/
تنها/
مثلِ زنی که همهی روز پشتِ فرمان است و/
شهرهای کوچک را میبیند و/
فکر میکند بماند آنجا/
زندگی کند آنجا/
بمیرد آنجا/
تنهایم/
کاش میتوانستم چند سالی به گذشته سفر کنم/
تا شیر اجاق گازت را ببندم/
پنجره را باز کنم تا این گاز مهلک بیرون رود/
و بیدارت کنم/
و خواهش کنم تا بار دیگر بنویسی...
دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
تو هم، ای خوب من ! این نكته به تكرار بگو !
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یك بار و به ده بار، كه صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو
«سیمین بهبهانی» هم اگرچه سایهاش بر سر ما و در قید حیات است اما از آن نامهایی است كه ناخواسته تو را به حال و هوای عجیبی میكشاند. من تا همین چند ماه پیش سیمین را ندیده بودم.