دیروز سگ حسندله نفسزنان و عرقریزان وارد اداره شد. به محض ورود بیسلام وعلیک فوراً گفت:«فلان کس زود زود این مطلب را یادداشت کن که در جشن خیلی لازم است.»
گفتم:«رفیق حالا بنشین خستگی بگیر.»گفت:«خیلی کار دارم زود باش تا یادم نرفته بنویس که مطلب خیلی مهم است.»
گفتم:«رفیق مطلب در صندوق اداره به قدریست که اگر روزنامة هفتگی به بلندی عریضه کرمانشاهیها یومیه هم که بشود باز زیاد میآید.»
گفت:«این مطلب ربطی به آنها ندارد، این مطلب خیلی عمده است.»
ناچار گفتم:«بگو.»
گفت:«قلم بردار!» قلم برداشتم.
گفت بنویس:«چند روز قبل.» نوشتم.
گفت بنویس:«پسر حضرت والا در نزدیک زرگنده(1)»، نوشتم.
گفت بنویس:«اسبهای کالسکهاش در رفتن کندی میکردند.» نوشتم.
گفت بنویس:«حضرت والا حرصش درآمد.»
گفتم:«باقیش را شما میگوید یا بنده عرض کنم؟» یک مرتبه متعجب شده چشمهایش را به طرف من دریده گفت:«گمان نمیکنم جناب عالی بدانید تا بفرمایید.»
گفتم:«حضرت والا حرصش درآمد رولوه(2) را از جیبش درآورده اسب کالسکهاش را کشت.»
گفت:«عجب!»
گفتم:«عجب جمال شما.»
گفت:«مرگ من شما از کی شنیدید.»
گفتم:«جناب عالی تصور میکنید که فقط خودتان چون رابطة دوستی با بزرگان و رجال و اعیان این شهر دارید از کارها مطلعید، و ما به کلی از هیچ جای دنیا خبر نداریم؟!»
گفت:«خیر هرگز چنین جسارتی نمیکنم.»
گفتم:«عرض کردم مطلب در صندوق ادارة ما خیلی است، و این مطلب هم پیش آن مطالب قابل درج نیست، گذشته از اینکه شما خودتان مسبوقید که تمام اروپاییها هم در این مواقع همین کار را میکنند، یعنی اسب را در صورتی که اسباب مخاطرة صاحبش بشود میکشند، دیگر آنکه شما میفرمایید حضرت والا حرصش درآمد، شما الحمدلله میدانید که آدم وقتی حرصش دربیاید دیگر دنیا پیش چشمش تیره و تار میشود، خاصه وقتی که از رجال بزرگ مملکت باشد، که دیگر آنوقت قلم مرفوع است(3). برای اینکه رجال بزرگ وقتی حرصشان درآمد حق دارند هر کار بکنند.
همانطور که اولیای دولت حرصشان درآمد و بدون محاکمه قاتل بصیر خلوت را کشتند.
همانطوری که حبیب الله افشار حرصش درآمد و چند روز قبل به امر یکی از اولیا سیفاللهخان برادر اسداللهخان سرتیپ قزاقخانه را گلوله پیچ کرد.
همانطور که نظامالسلطنه حرصش درآمد و باآنکه پشت قرآن را مهر کرده بود جعفرآقای شکاک را تکهتکه کرد.
همانطور که آن دو نفر حرصشان درآمد و دو ماه قبل یک نفر ارمنی را پشت یخچال حسنآباد(4) قطعهقطعه کردند.
همانطور که آدمهای عمیدالسلطنة طالش حرصشان درآمد و آنهایی را که در «کرگانه رود»(5) طرفدار مجلس بودند سربریدند.
همانطور که عثمانیها به خواهش سفیرکبیرهای ما حرصشان درآمد چهارماه قبل زوار کربلا را شهید کردند و امروز هم اهالی بیکس و بیمعین ارومیه را به باد گلولة توپ گرفتهاند.
همانطور که پسر رحیمخان چلبیانلو حرصش درآمد و دویست و پنجاه و دونفر زن و بچه و پیرمرد را در نواحی آذربایجان شقه کرد.
همانطور که میرغضبها(6) حرصشان درآمد و درختهای فندق «پارک» تبریز را با خون میرزاآقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی و حاج میرزا حسنخان خبیرالملک آبیاری کردند.
همانطور که یک نفر حکیم حرصش درآمد و مغز سر میرزا محمدعلیخان نوری را با ضرب شش پر(7) از هم پاچید.
همانطور که اقبالالسلطنه در ماکو حرصش درآمد و خون صدها مسلمان را به ناحق ریخت.
همانطور که دختر معاونالدوله حرصش درآمد و وقتی پدرش را به خراسان بردند به زور گلوله درد خویش را خفه کرد.
همانطور که مهمان خسرو در «مئر» آذربایجان پشت آن درخت چنار حرصش درآمد و میزبان را که اول شجاع ایران بود پوست کند.
همانطور که میرزا محمدعلیخان ثریا در مصر و میرزا یوسفخان مستشارالدوله در طهران و حاجی میرزا علیخان امینالدوله در گوشه «لشت نشا»(8) حرصشان درآمد و به قوت دق و سل خودشان را تلف کردند.
و...
بله آدم مخصوصاً وقتی که بزرگ و بزرگ زاده باشد حرصش که دربیاید این کارها را میکند، علاوه براین مگر برادر همین حضرت والا وقتی یک ماه قبل در اصفهان مادر خودش را کشت ما هیچ نوشتیم؟ ما آنقدر مطلب برای نوشتن داریم که به این چیزها نمیرسد، گذشته از اینها شما میدانید که پارهای چیزها مثل پارهای امراض ارثی است، حسینقلیخان بختیاری را اول افطار به اسم مهمانی زبان روزه کی کشت؟»
گفت:«بله حق با شما هست.»
گفتم:«پدر همین حضرت والا نبود؟»
گفت:«دیگر این طول و تفصیلها لازم نیست، یک دفعه بگویید: فرمایش شما نگرفت.»
گفتم:«چه عرض کنم.»
گفت:«پس به این حساب ما بور شدیم.»
گفتم:«جسارت است.»
گفت:«حالا از این مطالب بگذریم راستی خدا این ظلمها را برمیدارد؟ خدا از این خونهای ناحق میگذرد؟»
گفتم:«رفیق ما درویشها یک شعر داریم.»
گفت:«بگو.»
گفتم:«این جهان کوه است و فعل ما ندا بازگردد این نداها را صدا»(9)
گفت:«مقصودت از این حرفها چهچیز است؟»
گفتم:«مقصودم این است تو که اسمت را سگِ حسندَله گذاشتهای و ادعا میکنی که از دنیا و عالم خبرداری عصر شنبة 21 چرا در بهارستان نبودی؟»
گفت:«بودم.»
گفتم:«بگو تو بمیری.»
گفت:«تو بمیری.»
گفتم:«خودت بمیری.»
گفت:«به! تو که باز این شوخیهات را داری.»
گفتم:«رفیق عیب ندارد دنیا دو روز است.»
پانویسها:
1. زرگنده، محلی میان قلهک و تجریش در شمال طهران.
2. رولوه (revolver) لغت فرانسه است به معنی نوعی سلاح کمری. ششلول. هفتیر. طپانچه. پیشتاب.
3. مرفوع بودن قلم، مرفوعالقلم بودن. قلم و تکلیف برداشته بودن.
4. حسن آباد، آبادی واقع در غرب طهران قدیم که امروز داخل شهر و مابین باغ شاه و میدان توپخانه واقع است.
5. کرگانه رود، از دهستانهای بخش طوالش، در مغرب دریای خزر، میان انزلی و آستارا.
6. میرغضب، جلاد. دژخیم. مأمور کشتن یا قطع عضو کردن افراد در دربار حکام و امرا.
7. شش پر، نوعی چماق شش پهلو با چوبی سخت.
8. لشت نشا، از بخشهای رشت و در شمال شرقی آن. مرکزش شهر جور است.
9. صدا، بازگشت آواز. پژواک. انعکاس صوت
گردآوری:گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: dibache.com
مطالب پیشنهادی:
خواننده ایرانی محبوبترین خواننده سال سوئد شد
حاشیههای سریال «زمانه»!
8 هزار داوطلب برای بازی در فیلم «جورج کلونی»
آیا پیامبری از جنس «جن» هم وجود دارد؟
بازیگران بلند قد هالیوود چه کسانی هستند؟ + عکس
حاشیههای سریال «زمانه»!
8 هزار داوطلب برای بازی در فیلم «جورج کلونی»
آیا پیامبری از جنس «جن» هم وجود دارد؟
بازیگران بلند قد هالیوود چه کسانی هستند؟ + عکس