تعریف و تمجیدها و توهین‌های علنی به احسان علیخانی!!
این روزها شاهد موجی از توهین‌ها و هتاکی‌ها به برنامه ماه عسل و احسان علیخانی و سریال پایتخت و محسن تنابنده هستیم.

بررسی واکنش مردم به برنامه های سیما

این که چرا در شبکه‌های اجتماعی، نقد و اظهار نظر درباره برنامه ماه‌عسل و سریال پایتخت‌ و آدم‌های محوری آنها (احسان علیخانی و محسن تنابنده) از انتقاد و نقادی گذشته و به توهین و هتاکی رسیده، سوال مهمی است که نباید به ریشه‌های آن بی‌اعتنا بود. متاسفانه در این میان، گاهی شاهدیم که رسانه‌های گروهی هم به جای جریان‌سازی مثبت و اصلاح رویه‌های غلط، همان رویه‌های ناسالم موجود در شبکه‌های اجتماعی را در پیش می‌گیرند. آنچه در ادامه خواهم گفت، عمدتا پاسخی به این پرسش است که چرا در شبکه‌های اجتماعی، فحاشی جای نقادی را گرفته است؟


قصه از کجا شروع شد؟

داستان توهین‌های علنی مردم از روز قرعه‌کشی جام جهانی که به علت پوشش نامناسب خانم مجری، صدا و سیما موفق به پخش آن شد، اوج گرفت و خود را خیلی بارز نشان داد و بعد از آن هم گروهی از مردم در صفحه‌های اجتماعی به مسی اهانت کردند.

حالا هم که شاهد موجی از توهین‌ها و هتاکی‌ها به برنامه ماه عسل و احسان علیخانی و سریال پایتخت و محسن تنابنده هستیم. برخی علت این اهانت‌ها را ضعف برنامه امسال نمی‌دانند و معتقدند قبل از شروع آن هم جوک‌ها و مطالب نه چندان مودبانه در برنامه اینترنتی موبایلی و شبکه‌های اجتماعی وجود داشته اما من این نظر را چندان قبول ندارم چون سال‌هاست احسان علیخانی در ماه رمضان برنامه دارد و مردم او را می‌شناسند. فقط چند سال قبل واتس‌آپ، وایبر، لاین، تلگرام و... نبود و حالا که تکنولوژی پیشرفت‌ کرده، بیان این مطالب همه‌گیرتر شده و افراد بیشتری نظر می‌دهند یا جوک‌های مرتبط با ماه عسل را می‌خوانند.

علاوه بر این، روز به روز افراد بیشتری از اینترنت استفاده می‌کنند و هر کسی با هر سطح شناخت، تحصیلات و درک، اعتبار و آبرو و مسائل اخلاقی و انسانی به شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی دسترسی پیدا کرده و می‌تواند خشم خود را نسبت به دیگران به وسیله آن بروز دهد؛ درست مصداق «تیغ در دست زنگی مست» است.

این روزها مردم از روستاهای دورافتاده گرفته تا شهرهای بزرگ، با هزینه‌های پایین به راحتی حتی با یک سیم‌کارت، می‌توانند به اینترنت دسترسی داشته باشند و هر چه می‌خواهند، منتشر کنند.


تنگ‌نظری و احساس بی‌عدالتی

متاسفانه در جامعه ما گاهی وقتی کسی به جایگاه مطلوبی می‌رسد، خیلی‌ها حس می‌کنند لیاقت کافی برای آن نداشته. این نگاه در مورد افراد ثروتمند، معروف و حتی تحصیلکرده وجود دارد؛ از فوتبالیست و بازیگر گرفته تا پزشک و مهندس و سیاستمدار! علت آن هم تبعیض و شکاف طبقاتی عمیقی است که در کشور ما وجود دارد.

با همین دیدگاه است که برخی فکر می‌کنند علیخانی نباید این همه طرفدار داشته باشد و حقش نیست! اما چه کسانی این حق را تعیین می‌کنند؟ کسانی که عموما هیچ آگاهی‌ای درباره کار رسانه، اجرا و تلویزیون ندارند اما چون احساس می‌کنند حقشان ضایع شده و خودشان می‌توانسته‌اند جای او باشند، دچار خشم می‌شوند و به خود اجازه می‌دهند هر چه دلشان می‌خواهد، با امکاناتی که در دست دارند و بدون شناخته شدن‌ به او بگویند و حرف‌هایشان را منتشر کنند. هر چقدر هم انتقاد شدیدتر و رکیک‌تر باشد،‌ اتفاقا حس می‌کنند بیشتر دیده می‌شوند و جلب‌توجه می‌کنند. در سوی دیگر، طرفداران متعصبی قرار دارند که هر چه انتقادها شدیدتر شود، متعصبانه‌تر به جانبداری برمی‌خیزند و چرخه‌ای معیوب آغاز می‌شود. این جنگ ادامه‌دار اغلب بین طرفداران و منتقدان است وگرنه در تلویزیونی که دولتی است، عملا رقابتی بین برنامه‌ها وجود ندارد! این خود مسئولان بودند که پخش «خندوانه» و «ماه عسل» را همزمان کردند و قطعا سیاست‌هایی پشت این کار بوده وگرنه چطور است که پخش سریال‌های ماه رمضان طوری برنامه‌ریزی می‌شود که با هم همزمان نشوند؟

همین کج‌سلیقگی هم باعث ایجاد رقابتی مسموم بین برنامه‌ها شده است. متاسفانه احسان علیخانی هم با صحبت‌هایش به این آتش دامن زد، در حالی که فردی که حرفه‌ای است باید مراقب تمام رفتارها و گفتارهایش باشد.

فقدان آموزش‌های رسانه‌ای

من به شدت اعتقاد دارم در مورد فحاشی‌ها باید آموزش را جدی بگیریم. وقتی رسانه ملی، شبکه‌های اجتماعی اینترنتی و موبایلی و غیرموبایلی را ممنوع می‌‌داند و درباره آن حرفی نمی‌‌زند و آموزشی نمی‌دهد، در حالی که وجود دارند، توقع داریم مردم از کجا آموزش بینند؟!

وقتی ستاره‌ای مانند بهرام رادان با آن همه شهرت و گروه مشاورانش توئیتی می‌نویسد که جنجال به پا می‌کند و به این فکر نمی‌کند که آنچه در مورد عقیده‌ شخصی‌اش در دنیای مجازی انتشار می‌دهد چه عواقبی ممکن است داشته باشد، چه توقعی از مردم آموزش‌‌ندیده و عادی داریم؟

متاسفانه‌ جای خالی آموزش هم درباره افراد مشهور که هر کار و کردارشان صد برابر دیگران دیده می‌شود و هم درباره مردم و استفاده آنها از اینترنت و چگونگی ابراز عقیده‌شان، وجود دارد.

احسان علیخانی در طول این سال‌ها نشان داده است که مخاطبش را می‌شناسد بنابراین باید بیشتر مراقب باشد و واکنش مردم را پیش‌بینی و درک کند. در فوتبال باشگاهی و ملی‌مان بارها دیده‌ایم که در نیمه اول بازیکنی را تشویق می‌کنند و در نیمه دوم او را با رکیک‌ترین الفاظ خطاب کنند! خیلی از آنها تعصب‌های بیجا دارند یا بی‌دلیل به کسی حمله می‌کنند. از طرفی، در رده‌های بالاتر، مقاومتی در برابر ستاره شدن افراد وجود دارد و نمی‌گذارند کسی از حدی بزرگ‌تر شود.


رقابت ماه‌عسل و خندوانه

برخی معتقدند که رقابت رسانه‌ای بین ماه عسل و خندوانه و طرفداران آنها باعث بروز هتاکی به هر کدام از آنها شده و طرفداران قربانی این سیاه‌بازی شده‌اند اما من معتقدم که ماه عسل پیشاپیش و به اندازه کافی بیننده‌های زیادی داشته و ضربه اساسی را اتفاقا از همین موضوع خورده. اگر واقعا این فرضیه حقیقت داشته باشد، کار اشتباهی انجام شده و باید روشن شود که سیاست کلانی که خواسته این دو برنامه در زمان نامناسب و همزمان پخش شوند، چیست؟ سیاست ستاره‌زدایی یا کج‌سلیقگی؟ که اگر هر کدام از اینها باشد، به هر حال، کار اشتباهی است و به نظر من این از نقاط ضعف علیخانی است که می‌خواهد همه چیز را توضیح دهد و درباره‌شان صحبت کند، در حالی که این روند کار را خراب‌تر می‌کند.


اختلال شخصیت

یکی دیگر از دلایل فحاشی، این است که در فرهنگ رسمی ما تظاهر پررنگی وجود دارد و در مقابل، شبکه‌های اینترنتی، به محیطی زیرزمینی تبدیل شده‌اند که می‌توان در آنها نظرها و شخصیت و دیدگاه واقعی را با اسم مستعار یا بدون اسم بیان کرد و هیچ‌کس هم نمی‌فهمد چه گفته‌ای. گاهی حتی افرادی بسیار موجه هم در این شبکه‌ها وارد می‌شوند و نظرهای تند و تیز می‌دهند.

البته تمایل به نمایش دادن خود در شخصیت‌های هیسترسیونیک (نمایشی) نیز وجود دارد. در شبکه‌های مجازی، چیزی به عنوان لایک وجود دارد که نوعی تایید آنی است و ارضای نیاز به دیده شدن. هر چقدر شخصی بهتر یا بدتر باشد، بیشتر دیده می‌شود و لایک می‌گیرد. آدم‌هایی با این قبیل اختلالات شخصیت که صرفا می‌خواهند دیده شوند و در فضاهای حقیقی به دلایل مختلف اجازه و فرصت و فرهنگ اظهارنظر ندارند، این قبیل کارها را انجام می‌دهند تا دیده شوند و این موضوع حتی ربطی به تحصیلات هم ندارد.

به نوعی می‌توان گفت این طور تاختن به یک برنامه یا مجری آن، نوعی ابراز خشم است، آن هم با روشی نادرست. این مکانیسم‌ دفاعی و نیاز به دیده شدن و خودشیفتگی که در خیلی از انسان‌ها وجود دارد که فقط باید ویژگی‌های ارزشی من دیده شود و نظر من مهم است، باعث فحاشی و توهین به علیخانی، تنابنده و رامبد جوان و دیگران می‌شود و افراد به این وسیله طرفدارانی دور خود جمع می‌کنند و چون تایید می‌بینند، با شدت و جسارت بیشتر و رکیک‌تر نظر خود را بیان می‌کنند.

متاسفانه این فرهنگ پرخاشگری و خودبزرگ‌بینی در جامعه رو به افزایش است و علت آن باز هم همان حلقه گمشده آموزش است.

موضوع دیگر، احساس بی‌عدالتی است؛ در چنین فضایی ممکن است برخی فکر کنند هر کس که موفق شده حتما حق آنها خورده، پول و شهرت بد است، اگر هیکل خوبی دارد، حتما دارو مصرف کرده، حتما صد عمل زیبایی انجام داده و... آنها انسان‌های موفق را می‌کوبند و به جای اینکه سعی کنند خود را بالا بکشند، می‌خواهند انسان موفق را به پایین پرتاب کنند و متاسفانه آدم‌های موفق هم گاهی بهانه دستشان می‌دهند.

خشم یک احساس انسانی است که در چنین مواردی بروز می‌کند و وقتی کسی به حقش نرسد یا فکر کند به حقش نرسیده، دچار آن می‌شود و در بیشتر موارد، آنهایی که فکر می‌کنند به حقشان نرسیده‌‌ا‌ند، این‌چنین اظهارنظرهای تند و بی‌ادبانه‌ای را منتشر می‌کنند و انحراف ‌شناختی‌ای به اسم تعمیم مطرح می‌شود که بر اساس آن می‌گویند همه ستاره‌ها با رابطه و زد و بند به جایی رسیده‌اند و صلاحیت و استعداد کافی نداشته‌اند.

و در آخر اینکه فرهنگ، پایه و اساس همه مسایل است و به شدت با مسائل اقتصادی و مسائل سیاسی در کشور ما در هم تنیده شده است و یک چرخه عجیب به وجود آورده؛ دولت، ستاره، مردم و الگوسازی. مردم ما باید از ستاره یاد بگیرند و ستاره را باید دولت تربیت کند چون در کشور تلویزیون و اینترنت دولتی است. باید این چرخه اصلاح شود وگرنه اوضاع روز به روز بدتر می‌شود و هیچ چیز جز آموزش نمی‌تواند این کار را انجام دهد.

رضا رشیدپور:

دست منتقدت را ببوس!

رضا رشید‌پور در نامه‌ای اینستاگرامی به احسان علیخانی نوشت:«احسان عزیزم! سلام. برنامه‌ات با آن شیرمرد نشسته بر صندلی چرخ‌دار را دیدم. عالی بود اما موضوع صحبتم این نیست. می‌خواهم در مورد خودت حرف بزنم. چهره‌ات خسته بود و دلت شکسته. در لحن کلامت کلافگی تردد داشت. احساست را می‌فهمم و برخلاف برخی به تو حق می‌دهم که به حرمت تلاش‌های چندین ساله‌ات، چند دقیقه‌ای هم راجع به خودت حرف بزنی.اما توقع من از تو چیز دیگری است. احسان جان! تو برای رسیدن به این جایگاه خیلی تلاش کرده‌ای. با چشم‌های خودم بارها اشتیاق و جنب و جوشت را دیده‌ام و تحسین کرده‌ام. شاید این روزها آنقدر گرفتار فشارهای مجازی و غیر‌مجازی شده‌ای که موفقیت‌هایت را فراموش کرده‌ای. مگر به همین سادگی است که برنامه بسازی و میلیون‌ها نفر تماشا کنند؟ مگر به همین سادگی است که سال‌های متوالی بهترین برنامه‌ سخت‌ترین ماه سال را بسازی؟ تو کاری کرده‌ای کارستان. تو خیلی از استانداردهای تلویزیون را عوض کرده‌ای؛ طراحی صحنه‌ باشکوه، تیتراژهای موفق، مهمان‌هایی که بلافاصله به مرکز توجه عمومی تبدیل می‌شوند و… مگر می‌شود اینها را نادیده گرفت؟ احسان عزیز! خوشحال باش که میلیون‌ها مخاطب داری و صد البته که برآوردن سلیقه و توقع همه‌ آنها محال است اما تو با هنری که به خرج داده‌ای، حتی منتقدانت را هم پای برنامه‌ات می‌نشانی . کسی که از تو انتقاد می‌کند، وقت گذاشته و برنامه‌ات را مو به مو تماشا کرده. این پیروزی بزرگی است. نمی‌توانیم کتمان کنیم که در این آوردگاه بزرگ فرهنگی، تو و دوستانت کاری کرده‌اید که مردم ساعتی از رسانه‌های مجهول به سمت رسانه خودمان جذب شوند. مگر این دستاورد کمی است؟ کسی که تو را به دستمزد میلیاردی متهم می‌کند، دستاویز دیگری پیدا نکرده. نتوانسته به هنرت ایراد بگیرد پس به جیبت حمله کرده! هرچند که شخصا معتقدم که مردم این روزها به خندیدن بیشتر احتیاج دارند؛ اما نمی‌توانم انکار کنم که تو با همین ترفند «احساس» میلیون‌ها دختر و پسر جوان را متوجه کرامت‌های دینی و انسانی کرده‌ای. کاری که آرزوی خیلی‌هاست. مگر مردم نجیب ما از رسانه ملی چه توقعی دارند؟ جز همین صداقت؟ جز همین انسانیت؟ حالا که به مدد نگاه پاک و نجیب مردم و دعای خیرشان به اوج رسیده‌ای، در اوج هم بمان. نگاه به برخی موانع ریز ارتفاع تماشا را کوتاه می‌کند. نمی‌گویم که منتقدانت را ندیده بگیر، اصلا! اتفاقا دست منتقد را باید بوسید اما کسی که بهتان می‌زند و دروغ می‌بافد که دیگر منتقد نیست. جدای از نقدهای منصفانه مطمئن باش که میلیون‌ها مخاطب تحسینت می‌کنند. من هم یکی از آنها. شاد باشی.»

احمد یوسف‌زاده:

مواظب باش احسان علیخانی دستت نندازه!

احمد یوسف‌زاده مهمان برنامه ماه عسل و نویسند کتاب «آن بیست‌وسه‌نفر» که خاطراتش از سال‌های اسارت در زمان جنگ تحمیلی است در یادداشتی به مجری برنامه ماه‌عسل نوشته: «آقا! مواظب باش احسان علیخانی دستت نندازه!.... این علیخانی انگار یه جورایی خوشش میاد حال مهموناشو بگیره، حواست کاملا جمع باشه! .... نذار احسان علیخانی بپره توی حرفت!» اینها توصیه‌های متعددی بودند که چند روز قبل از رفتن به برنامه ماه عسل، مرتب از این طرف و آن طرف تلفنی یا پیامکی به من می‌رسید... عزمم را جزم کرده بودم محکم جلو این جوان سی و دو سه ساله که با تاثیر تلویزیون برای خودش شهرتی دست و پا کرده، بایستم و اجازه ندهم خودم و مخصوصا قهرمانان کتابم را خدای ناکرده تحقیر کند. با این ذهنیت ساعت 17 روز پنجشنبه رفتیم به استودیوی برنامه که برخلاف تصور من جایی دور از جام‌جم بود. احسان نبود اما به گرمی مورد استقبال آقای پیوندی عزیز- جوان مودب و متواضعی که در پشت صحنه‌ برنامه می‌بینیمش- و خانم نوابی‌نژاد که شکارچی سوژه‌های ماه‌عسل هستند و روابط‌عمومی و گروه تولید برنامه قرار می‌گیریم و طولی نمی‌کشد که احسان هم از راه می‌رسد. در اولین برخورد طوری با فروتنی و ادب با آن 23 نفر صحبت می‌کند که تصویر قبلی او از ذهن همه‌مان می‌رود. علیخانی جوان، از قهرمانان کتاب من به بزرگی یاد کرد و تاحد ممکن در برابر مردان حماسه‌ساز کشورش کوچکی نشان داد. او گفت حضور قهرمانان وطن در این برنامه برایش مایه افتخار است و پیشاپیش از اینکه شاید جایی مجبور بشود برای بهتر پیش رفتن برنامه در حرف کسی بیاید، عذر خواست و حلالیت طلبید.

بعد از برنامه، بر سفره افطار باز هم صمیمانه و در کمال ادب از حضور من و دوستانم تشکر کرد. به بچه‌های باحال ماه عسل که همگی در سن و سال خود احسان علیخانی هستند، به‌خاطر 2 شب پیاپی برنامه، آن هم با بیشترین تعداد مهمان که کار تصویر و صدا‌برداران را چند برابر کرده بود، خسته نباشید می‌گویم و خوشحالم که این برنامه مورد توجه عمیق ایرانیان قرار گرفت و آن 23 نفر حالا گوش‌هایشان پر شده از پیام‌های محبت‌آمیز و قدرشناسی مردم. ماه عسل این جوانان هنرمند اگرچه گاهی کاممان را تلخ و سفره افطارمان را اشک آجین می‌کند اما یک وقت‌هایی لازم است قصه زندگی رازآلود مردمی را که در کنارمان هستند و ما از دردشان غافلیم، در حضور خودشان ورق بزنیم، داشته‌هایمان را کنار انبوه نداشته‌های آنان بگذاریم و آنگاه قضاوت کنیم. احسان و دوستانش این فرصت را برایمان فراهم کرده‌اند؛ ماه همه‌شان عسل.»

دامنه تعریف احسان علیخانی در فضاهای مجازی و نظرهای مردمی در سایت‌ها از یک موجود خوب و دوست‌داشتنی و فرشته‌وار تا یک موجود مورد تنفر و دغل‌باز و عشق به شهرت تغییر می‌کند. بد نیست به چند مورد از این نظرها و لحن و ادبیات آنها بدون هیچگونه پیش‌داوری نگاهی بیندازیم تا ببینیم آیا موفقیت و شکست او منصفانه مورد تشویق یا توبیخ قرار گرفته یا نه؟

+ اونایی که فکر می‌کنن احسان علیخانی موجود قابل تحملیه، برن اون‌طرف وایستن، اونایی که فکر می‌کنن نیست بیان این‌طرف.

+ گویا لقب «پدر بغض ایران» به احسان علیخانی رسید.

+ احسان علیخانی به خودی خود جزو یکی از آن چهره‌های منفور من است. او در این سال‌ها با اجرای ضعیف برنامه ماه عسل که خودش می‌گوید یک برنامه اجتماعی موفق است، نشان داده که از فعالیت اجتماعی و موضوعی به نام مساله اجتماعی هیچ چیز نمی‌داند اما همچنان به شوی اجتماعی بی‌کیفیت و ضعیفش ادامه می‌دهد. احسان علیخانی از آن مجریان برنامه‌های اجتماعی است که نه طرح مساله اجتماعی می‌داند و نه می‌تواند با سوژه‌های اجتماعی که به برنامه دعوت می‌کند، ارتباط مناسبی برقرار کند. هیچ نمی‌دانم که چطور برنامه‌ریزان اجتماعی سیما به راحتی به افرادی مانند علیخانی اجازه می‌دهند که موضوع‌های مهم اجتماعی را اینگونه به بیراهه بکشاند. موضوع بسیار مهم در فعالیت‌های اجتماعی حفظ کرامت انسانی و حرمت انسانی مددجو است. احسان علیخانی به راحتی این اصل مهم و اساسی را زیر پا می‌گذارد و پنهان و آشکار به مخاطب برنامه که عمدتا آسیب‌دیده اجتماع یا از مردم دردمند جامعه است، توهین می‌کند. کلا موافق پخش چنین برنامه‌هایی هستم. برنامه‌هایی که مردم در آن دردها، غم‌ها یا موفقیت‌های خود را با دیگران مطرح کنند. برنامه‌های این‌چنینی در دنیا هم پخش می‌شود. نمونه بارزش برنامه اپرا وینفری در آمریکاست که میلیون‌ها بیننده دارد اما مجری این برنامه هیچ‌گاه به خود اجازه نمی‌دهد که به مخاطب توهین کند. حرکت‌های هیجانی ندارد، گریه‌های عجیب و غریب نمی‌کند. میان حرف‌زدن‌های مددجو که دارد از بدبختی و فلاکت خود حرف می‌زند، مزه نمی‌پراند. مجری برنامه ماه عسل شروع مصاحبه اجتماعی را نمی‌داند. او نمی‌داند در فعالیت اجتماعی موضوع باید به مددجو سپرده شود. به نظر می‌رسد او فقط می‌خواهد خودش را به بیننده نشان دهد و گاهی هم مددجو را تخریب و مسخره می‌کند. البته او گناهی ندارد، علیخانی کاری را انجام می‌دهد که هیچ اطلاعی از آن ندارد. به همین علت است که گاهی حرف‌های بی‌ربط می‌زند. با خنده‌های بی‌معنا به مددجو خیره می‌شود. هیجانی رفتار می‌کند. خیلی ظاهری با مددجو گریه می‌کند گرچه بغض‌هایش هم مصنوعی است.

+ یه کلام هم از مادر عروس بشنوید! احسان علیخانی بی‌تخصص به خودش اجازه داده به دختران سرزمینمون توهین کنه. آب که سر بالا بره، قورباغه ابوعطا می‌خونه: «خانم زود بله رو بگو کمبود شوهره!»

• اصلا کاش می‌شد این ماه رمضونیه، جای این احسان علیخانی و ماه عسلش، خندوانه رو قبل افطار پخش کنند.

• والا دیگه ما هم خسته شدیم بس که این یه نگاه عاقل اندر سفیهی کرد به اون دو تا بدبخت دعوت شده به برنامشو و باز همون سوال تکراری که «خانوم! چی شد که با این آقا ازدواج کردی؟»

• استیون هاوکینگ (نخبه معلول) اگه تو ایران به دنیا میومد، ته تهش دعوتش می‌کردن برنامه ماه عسل، از بدبختی‌هاش می‌گفت... آخرشم با مادرش و احسان علیخانی سه تایی زار زار گریه می‌کردند.

• چقدر برایم زیبا بود دیدن و شنیدن صحبت‌های کسانی که خود در طوفان زندگی گرفتار شده‌اند! طوفان سهمگینی که هر انسانی را می‌تواند یک عمر زمینگیر کند ولی با لبخندشان به این طوفان می‌فهمانند برای آنها از یک نسیم کوچک بزرگ‌تر نیستند! نگاه پر از امید و ایمان دختری که از نعمت پا بی‌نصیب است و تمام پله‌های بلند را به تسلیم واداشته است و خنده‌های زنی که با وجود سرطان بی‌اعتنا به حرف مردم با تمام وجود قصد شکست دادن تمام ناممکن‌های دنیا را دارد! (اشاره به مهمان برنامه ماه عسل دختری که بدون پا برج میلاد را فتح کرد)

• من می‌گم به جای ظریف، احسان علیخانی رو بفرستن برای مذاکره، دو سه تا بغض کنه و حق غنی‌سازی را بگیرد.

• احسان علیخانی الان داره جلوی آینه تمرین بغض می‌کنه واسه ماه رمضون آینده.

• احسان! من تا پای جونم ازت حمایت می‌کنم برای اینکه از جنس مردمی هستی که سختی زندگی را کشیده‌اند. باز هم به معرفت شما که این افراد را از گوشه و نقاط کشور به برنامه‌ات دعوت می‌کنی تا من بیننده درباره تو قضاوت کنم. من مثل برادرم دوستت دارم. خدا یارت باشد و چشم حسودت را هم کور کند.

• واقعا دست مریزاد بر شما و دوستانتان.... به خدا من به شخصه شرمنده شما هستم! از انتقاداتی که به نظرم اصلا برازنده شما و برنامه‌تان نبود.... وقتی برنامه‌های شما را می‌بینم، با زندگی‌های مختلف آشنا می‌شوم، دردها و سرنوشت‌ها را می‌بینم و انگیزه پیدا می‌کنم برای بهتر شدن و بهتر بودن...

• سلام آقای احسان علیخانی! من در ایران نیستم ولی سال‌هاست که برنامه ماه عسل را می‌بینم و هر سال با عشق به این برنامه نگاه می‌کنم. برادر عزیزم! این حرف‌های... را گوش نکنید و به دل نگیرید. یک مشت آدم بیکار نشستند که فقط چرت و پرت بگویند. زحمتی که شما می‌کشی، پیش خدا محفوظ خواهد ماند.

• آقای علیخانی! در یک خانواده 5 نفری هم اگر یک نفر کاری بکند، یکی مخالف است، یکی موافق پس مثل همیشه محکم باش، ما هم پشتت هستیم. ما را از کار قشنگی که داری می‌کنی، محروم نکن. ماه ما واقعا عسل می‌شود با ماه عسلت. من واقعا از شما معذرت می‌خواهم از طرف خودم. اگر از ما دلگیری، حلالمان کن!

• وقتی بچه بودم، فکر می‌کردم برنامه ماه عسل برنامه خیلی خوبیه ولی الان که سنم بیشتر شده، ماه عسل نمی‌بینم چون وقتی پای برنامه می‌نشینم، تنها چیزی که از مجری می‌بینم، تظاهر و نقش بازی کردن است. حرف‌های احساسی و شعاری این برنامه واقعی نیست. این یک فیلم احساسی دروغی است و واقعی نیست. شرمنده به خاطر رک بودنم ولی این برنامه وقعی نیست. زمانی واقعی می‌شود که مجری تظاهر را کنار بگذارد؛ مثل زندگی روزمره، مثل زمانی که مشکل دارد، خودش را بگذارد جای صاحب مشکل نه اینکه زندگی مردم را تماشا و مثلا ابراز همدردی کند. فقط این فیلم، چیزی را در دنیای ما تغییر نمی‌دهد.

دکتر حامد محمدي‌کنگراني

روان‌پزشک، عضو کميته‌هاي روان‌درماني و رسانه انجمن روان‌پزشکان ايران



گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : salamatiran.com