درباره کمال الملک به مناسبت سالروز وفاتش
بعضی آدم ها، معنایی فراتر از اسمشان پیدا میکنند و شرف و آبروی چیزی میشوند. این اسمهای بزرگ، در همه جا، همه کارهای دنیا و در طول تاریخ، پخش شده اند؛ مثل چاپلین که وقتی آدم اسمش را میشنود، یاد سینمای صامت و کمدیهای فاخر میافتد، افلاطون که نماد فلسفه هستند و مثل بوعلی سینا که شرف علم طبابت است. از این دست آدمها در هر زمینه ای هستند. در دنیای هنر هم به سبب وجود ریشه ها و مفاهیم عمیق انسانی، اسم هایی که شأن و جایگاهی دارند، بیشتر به یاد بقیه میآیند و مردم عادی بیشتر آنها را میشناسند. محمد غفاری، صاحب لقب «کمال الملک»، از آن دسته است.
او نقاش بزرگ، صاحب سبک و پرنفوذ دوره قاجار و شرف نقاشی ایرانی بود. نمیتوان از نقاشی ایرانی نوشت و اسم او را جاگذاشت، ضمن اینکه کمال الملک تنها یک اسم دهان پرکن و صاحب سبکی در زمینه نقاشی و رنگ نیست. کمال الملک یک مکتب فکری است؛ مکتبی که در آن ارزش آدمی فقط به درک او از جهان هستی برمی گردد. مکتبی که او را از پادشاهان و مردان فربه و کودن حاکم بر ایران آن زمان، بزرگتر میکند و در جایگاهی بلندتر قرار میدهد و جالب اینکه خودش انگار این موضوع را به خوبی درک کرده بود و میدانست. معروفترین اثر او، تالار آیینه، به همین نکته اشاره میکند؛ یک نقاشی باشکوه از قصری که ناصرالدین شاه جزئی کوچک از آن است.
تالاری که بعدها به دلیل حضور در آن، متهم به سرقت شد. فیلم کمال الملک، ساخته علی حاتمی، صحنه بیرون آوردن لباس محمد غفاری را به جرم دزدیدن جواهرات تخت پادشاهی -با بازی درخشان جمشید مشایخی- نشان میدهد. در همان حال، کمال الملک را در پشت چشمان بازیگر میتوان دید که آرام نشسته است و به حماقت آدمهای اطرافش نگاه میکند. درباره او تاکنون مطالب و مقالات زیادی نوشته شده است.
بیوگرافی کمال الملک
محمد غفاری سال۱۲۲۶ در روستای کله کاشان، به دنیا آمد. پدرش میرزابزرگ خان، از صاحب منصبان و ثروتمندان کاشان بود. او نقاشی را قبل از هر چیزی آموخت. انگار این موهبت را با خودش از بهشت آورده بود. با زغالی که از تنور برمی داشت، روی زین اسب، بر دیوارهای سفیدکاری شده و هرجایی که امکان داشت، نقاشی میکشید. زندگی او در تهران و در کاخ سلطان، اروپا و عراق هم به همین منوال گذشت، حتی بعدها که از اروپا بازگشت و هنرستان صنایع مستظرفه را تاسیس کرد، هم دغدغههای شبیه به همین را داشت. او در تمام این سالها برای اعتلای روح هنری و شخصیتی شاگردانش تلاش کرد و سرانجام ۲۷مرداد سال۱۳۱۹ دیده از جهان فروبست.
عنوان کمالالملک و حضور در دربار
محمد غفاری از اولین تحصیلکردگان ایرانی در فرنگ و از افراد پرنفوذ دوره قاجار بود. محمد با خواهر مفتاح الملک یکی از مقامات دربار ازدواج کرد که ثمرهٔ این ازدواج یک دختر به نام نصرت و پسری به نام حسینعلیخان شد.
وی با حضور در دربار، ابتدا لقب خان، سپس پیش خدمت مخصوص دریافت کرد. پس از چندی ناصرالدین شاه، تحت تأثیر آثار او قرار گرفت و خود به شاگردی او درآمد و او را در ابتدا به لقب نقاشباشی و سپس به لقب کمالالملک منصوب کرد. «کمالالملک» پیشنهادِ محمدحسین فروغی بود. محمد در مدت حضور در دربار ۱۷۰ تابلو کشید که معروفترین آنها تالار آینه است و اولین تابلویی است که آن را با تحت عنوان «کمالالملک» امضا کرده است.
سفر به اروپا
کمالالملک در سال ۱۲۷۶ خورشیدی پس از ترور ناصرالدینشاه برای تحصیل به اروپا رفت. او بیش از سه سال در فلورانس، رم و پاریس گذراند و در موزهها به رونگاری از آثار نقاشانی چون رامبرانت و تیسین پرداخت. در پاریس با فانتن لاتور آشنا شد. سفر اروپا تأثیری مثبت در اسلوب کار و حتی طرز دید او گذاشت. کمالالملک در سال ۱۲۷۹ به دستور مظفرالدینشاه به ایران بازگشت و کار در دربار را ادامه داد ولی عملاً نتوانست با خواستهای شاه جدید کنار بیاید. سپس به عراق رفت و چند سالی در آنجا ماند. سالهای ۱۲۸۱ تا ۱۲۸۳ خورشیدی پرده های «زرگر بغدادی» و «میدان کربلا» را نقاشی کرد.
سبک نقاشی کمال الملک
کمالالملک از همان آغاز فعالیت هنریاش تمایلی قوی و آشکار به روش و اسلوب طبیعتگرایی اروپایی داشت. با ظهور کمالالملک وظیفه ای جدید برای نقاش دربار معین شد. او میبایست رویدادها، اشخاص، ساختمانها، باغها و غیره را همچون عکاسی دقیق ثبت کند تا به عادیترین مظاهر زندگی و محیط درباری سندیت تاریخی بخشد. بی سبب نیست که کمالالملک در این دوره اغلب پردههایش را با افزودن شرحی دربارهٔ موضوع رقم میزد؛ مثلاً: طبیعت بیجان با گلدان و پرنده شکار شده، ۱۲۷۳ خ. کمالالملک با این زمینه فکری و هنری به اروپا رفت.
کمالالملک در موزههای اروپا، آثار استادان رنسانس و باروک را دید و شیفته آنها شد. او منطقاً به لحاظ فرهنگی، ذهنی و سابقه هنری آمادگی رویارویی و احتمالاً بهرهگیری از جنبشهای دریافتگری (امپرسیونیسم) و پسا-دریافتگری را نداشت اما از آثار او بر میآید که زیباییشناسی کلاسیسیسم رنسانس و سبک و اسلوب بغرنج هنرمندانی چون رامبراند را نیز به درستی درک نکرد.
با این حال آکادمیگرایی در او قوت گرفت و هنگامی که به ایران بازگشت بیش از پیش به هنر دانشگاهی سده نوزدهم وابسته شده بود. حتی بعداً در بازنمایی موفقیتآمیز برخی موضوعهای اجتماعی نیز از این وابستگی رهایی نیافت. او اساساً چهرهنگار و منظرهنگار بود و در تکچهرههایی چون «سید نصرالله تقوی» قابلیت و مهارت خود را به حد کمال نمایان ساخت. کمالالملک با کوششهای خود در مقام نقاش و معلم، پاسخی متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی زمانهاش به تحول جامعه داد.
با کار او جریان دویست سالهٔ تلفیق سنتهای ایرانی و اروپایی به پایان میرسد و سنت طبیعتگرایی اروپایی در قالب نوعی هنر آکادمیک تثبیت میشود. از جمله دیگر آثارش:
دورنمای صفیآباد (۱۲۵۳ ش)؛ عمله طرب؛ حوضخانه صاحبقرانیه (۱۲۶۱ ش)؛ منظره آبشار دوقلو (۱۲۶۳ ش)؛ مرد مصری (۱۲۷۵ ش)؛ فالگیر یهودی؛ دهکده مغانک (۱۲۹۳ ش)؛ تک چهره خود هنرمند (۱۲۹۶ ش)؛ تکچهره صنیع الدوله؛ نیمرخ هنرمند (۱۳۰۰ ش)؛ منظره کوه شمیران (۱۳۰۱ ش) است. نسخه اصل تعدادی از تابلوهای مشهور کمال الملک در کاخ گلستان در معرض نمایش قرار دارد.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: fa.wikipedia.or/shahraranews.ir