من دیگه دوست ندارم...! اینکه میگم دوست دارم.اینکه میگم تو رو میخوام.اینکه میگم هر جا بری،تا اخرش باهات میام.اینکه میگم عاشقتم...
تقدیرم را زیبا بنویس...! کمک کن آنچه را که تو زود میخواهی من دیر نخواهم.. و آنچه را که تو دیر میخواهی من زود نخواهم...
عشقها را همه با دور کمر میسنجند...! همه از دوست فقط چشم و دهن میخواهند . روزگاريست همه عرض بدن میخواهند...
فوقالعاده! «فرزاد حسنی» (به مناسبت هفته دفاع مقدس) غمی نیست ما برقراریم ، اون بالا یکی رو داریم... پشت ابر بیقراری ، هنوزم چشم انتظاریم...
موهایت را شانه کن...! حالا که آمدهای.بنشین.موهایت را شانه کن.و نگاه کن.به این شب تماشایی.که آغاز میشود...
مگر چه خبر شده است...! حالا که آمدهای.همه بر میخیزند.همه سلام میکنند.همه میخندند.حالا که آمدهای...
گریه میکنم، میمانم، برمیگردم...! حالا که رفتهای.دوباره به همان جا میروم.چه بی برگ و بار نگاهم میکنند.درختهای گردو، گیلاس، خرمالو.از کوچه باغ بیحرف.به امامزاده شعیب میرسم.کسی نیست...
این همه امتحان واین همه نمره برای یک لقمه نان است؟ حالا که آمدهای.از همینها میپرسم.این همه امتحان واین همه نمره برای یک لقمه نان است؟ یا برای...
برای سگ همسایه هم، مثل من یک قفس بساز...! میترسم از سگِ همسایه . دنبالم میکند . یکی از همین قفسِ من برایش بساز تا...
برای مورچهها فکری بکن...! حالا که آمدهای . برای مورچهها هم فکری بکن . نگرانند. هی میآیند و هی بر میگردند...
با مردی که تیلههای بسیار دارد، میآیی؟! چقدر دزدینِ نگاه از چشمانِ تو لذت بخش است . گویی تیلهای از چشمم به دلم میافتد . با مردی که تیلههای بسیار دارد، میآیی؟..