یادت میاد نوشتی رو بخار شیشه...دلت اگه با من باشه، گم نمیشی تا همیشه... رسم دل سپردهها نوشتم و تو خوندی... با خوندنت تو رو به من رسوندی، شبُ سوزوندی...
چیزی نمیتونم بگم ، قراره از من بگذری... چیزی نگو میفهممت ، باید از این خونه بری... چند سال از امشب بگذره؟ ، تا من فراموشت کنم .. .تا با یه دریا تو خودم ، خاموش خاموشت کنم...
... دلتنگیهایم شکل تو شده است، خوابهایم بوی تو را میدهد...دستم شبیه دستهایت شده... راستی دستهایمان چه شکلی بود... بالبال میزدم که برگردم، پرپر میشدم که ببینیام...