دستش را به کمر زده و با صورتی که از عصبانیت قرمز شده بود سر کار مندانش فریاد می‌زد، ناگهان...
 
دستش را به کمر زده و با صورتی که از عصبانیت قرمز شده بود سر کار مندانش فریاد می‌زد، ناگهان درد شدیدی در قلبش احساس کرد و به زمین افتاد. چند روز بعد... چشمانش به درب اتاق ccu خیره ماند و منتظر بود کسی به ملاقاتش بیاید ولی کسی نیامد. از پرستار پرسید: شما رئیستان را دوست دارید؟ پرستار گفت: نه، او پرسید: پدرتان را چطور؟ پرستار گفت: خیلی زیاد... ملحفه را روی صورتش کشید و گریست.
 
گردآوری: گروه سرگرمی سیمرغ
www.seemorgh.com/entertainment
 منبع:آینه ها هم دروغ می‌گویند/ محمد احتشام
بازنشر اختصاصی سیمرغ
 
مطالب جالب دیگر:
«آنجلينا جولی» و یک کار خیرخواهانه دیگر
توبه
سرانجام گلشیفته فراهانی مکان اول را از دست داد! (+عکس)
جملاتی از چرچیل
کوتاه از زنی که فقط 24 ساعت همسر قانونی هیتلر بود!!