مرد بدکار و تار عنکبوت! مرد بدكاری هنگام مرگ ملكه دربان دوزخ را ديد. ملكه گفت: "کافی است كه فقط يك كار خوب كرده باشی، تا همان يك كار تو را برهاند...
شنهای صحرا و صخره! دو دوست با پای پیاده از جادهای عبور میکردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آنها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شدد ولی...
آیا خدا را واقعا دوست داری؟! مردی در عالم رویا فرشتهای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جادهای...
نشانه بهشت و جهنم راهب به سامورایی نگاهی کرد و لبخند زد. سامورایی از اینکه راهب بیتوجه به شمشیرش فقط به او لبخند میزند، برآشفته شد،شمشیرش ار بالا برد تا...
داستان بسیار زیبای کلبه کوچک تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، او با بيقراری به درگاه خداوند دعا میكرد تا...
حاجی از صفا و مروه که برگشت حالت عجیبی به وی دست داد. لیست خرید سوغاتی ها را از زنش گرفت و پاره کرد به پسرش زنگ زد و گفت...
عروسک کوکی آدمها مثل عروسکهای کوکی هستند که کوک شده و در جاده زندگی رهایشان کردهاند بعضی از این عروسکها در بین راه...
زمین خوردن وقتی روی برفها سر خورد و به زمین افتاد جوانهای دیگر به او خندیدند پیرمردی دستش را گرفت و...
کما باورش نمیشد که جنازه او را روی شانههایش حمل میکند. وقتی که جسدش را توی قبر میگذاشت دلش نمیخواست تنهایش بگذارد...
اسب و قهرمان در مسابقه اسب دوانی نفر اول شد، وقتی روی سکو کاپ قهرمانی را با غرور بالا برد از دور اسبش را دید که...
یه شاخه گل خبرنگار تلویزیون از او پرسید: شما به مناسبت روز زن به همسرتان چه چیزی هدیه میدهید؟ او پاسخ داد...
عاشقی عاشق رنگ سفید بود اما از دو سال قبل که همسر و فرزندش را در تصادف رانندگی از دست داده بود همیشه مشکی میپوشید و...
داستان زیبای شیطان و نمازگذار مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد...