سفره افطارش در بین آشنایان و اقوام معروف بود. روزهای تاسوعا و عاشورا، دو نوع غذا نذری میپخت و شب عید به همه معلمان فرزندش سکه طلا هدیه میداد. زمانی که همسایهاش فوت کرده بود...
يک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی میکرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامهای به خدا! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و...
بار دیگر قورباغهها سرش فریاد کشیدند که دست از رنج کشیدن بردارد و بمیرد. او سخت تر شروع به پریدن کرد و سرانجام بیرون آمد. وقتی او از آنجا خارج شد. قورباغههای دیگر به او گفتند:...
قطار میایستد چند سرباز پیاده میشوند. جمعیت با دستههای گل جلو میروند آنها در آغوش میگیرند. حلقههای گل را به گردنشان میاندازند، روی دست بلندشان میکنند...