اتفاقی که برای «هنگامه قاضیانی» رخ داد و او در اولین نقش آفرینی جدیاش توانست سیمرغ بلورین بازیگری را در دست بگیرد، می توانست سال ها پیش به وقوع بپیوندد. همان سال که در «سایه روشن» یک نقش محوری را در کنار «عزتالله انتظامی» بر عهده گرفت، می توانست سکوی پرتاب «هنگامه قاضیانی» باشد اما فیلم حسن هدایت دیده نشد تا این هنرپیشه تئاتری تحصیلکرده جغرافیای انسانی و فلسفه غرب سال ها منتظر اتفاق بماند؛ اتفاقی که همان دیده شدن بود. پس از آن او در چند فیلم کوتاه و فیلم هایی چون «اقلیما» و «بازنده» نقش های کوتاهی را بازی کرد که فقط به تجاربش افزودند وگرنه چنین نقشهایی برای هیچ بازیگری اتفاقی محسوب نمیشود. تا اینکه در فیلم «به همین سادگی» اتفاق رخ داد، بازیاش دیده شد و او سیمرغ را به خانه برد، «به همین سادگی».
- رشته تحصیلی شما جغرافیای انسانی، اقتصادی و فلسفه است، در حالی که به نظر می رسید در زمینه بازیگری و تئاتر درس خوانده باشید. چطور شد به سمت بازیگری گرایش پیدا کردید؟
تصمیم ورود به دنیای بازیگری از سال ها قبل در ذهن من بود و برمیگردد به سال 1371 که فارغ التحصیل جغرافیای انسانی، اقتصادی از دانشگاه شهرری شدم اما آن زمان تصمیم گرفتم که تحصیلاتم را ادامه بدهم و دوست داشتم فلسفه غرب را بخوانم، برای همین چون اقامت امریکا را هم داشتم در آنجا دوره تحصیل در رشته فلسفه را گذراندم. همان زمان حدود یک ترم از کلاس های خصوصی بازیگری تئاتر را در امریکا گذراندم. با اینکه این کلاس ها در حد دانشگاهی برگزار می شد و از سطح بالایی برخوردار بود ولی احساس کردم متدهایی که آنجا به من آموخته میشود برای بازیگر شدن در همان طرف است و من قرار است بعد از اتمام تحصیلم به ایران برگردم. چون تمام تصمیمم این بود که در اینجا کار کنم بنابراین تنها کاری که کردم این بود که وقتی درسم تمام شد، برگشتم و اولین بار یادم است خانم مهری شیرازی که از آشنایان خیلی قدیمی و عزیز ما هستند برای تست «زندان زنان» من را معرفی کردند. آن زمان تازه به ایران برگشته بودم و یک کتاب هم ترجمه کرده بودم و دیگر می خواستم کار بازیگری را به طور جدی پیگیری کنم ولی قصد بازی در سینما را نداشتم و بیشتر به فکر تئاتر بودم. به هر حال خانم شیرازی من را برای تست «زندان زنان» معرفی کردند که آن اتفاق نیفتاد و همزمان با آن فیلم، آقای «حسن هدایت» قصد داشتند فیلم «سایه روشن» را کلید بزنند که خانم شیرازی عکس های تست «زندان زنان» را نشان دادند و آنها عنوان کردند که چهره ناشناختهیی دارد و این همان چیزی است که ما میخواهیم. در واقع آنها چهرهیی میخواستند که به نقش «فرنگیس» که یک روح بود نزدیک باشد و من را برای این نقش مناسب تشخیص دادند که در واقع این نقش اولین حرکت من در زمینه بازیگری شد.
- در فیلم «زندان زنان» شما قرار بود چه نقشی را بازی کنید و چرا انتخاب نشدید؟
من قرار بود نقش شخصیتی که خانم رویا نونهالی همکار عزیز و نازنینم بازی کرد را برعهده بگیرم که به نظرم حق ایشان بود که این نقش را بازی کند و اصلاً حق من نبود، چرا که من آن زمان خیلی خام بودم. هرچند خیلی سودای ایفای این نقش در سرم بود، ولی بعد که فیلم و بازی خانم نونهالی را دیدم احساس کردم چقدر خوب شد که خانم «آدینه» تست من را رد کردند، چون نقش «میترا» در «زندان زنان» خیلی نقش سختی بود. «فرنگیس» «سایه روشن» هم نقش سختی بود ولی حداقل از لحاظ فضاسازی با «زندان زنان» خیلی فرق داشت.
- «گلاب آدینه» بازیگردان «زندان زنان» بود؟
بله و بالاخره دانش ایشان در زمینه بازیگری خیلی بالاست و حتماً این ناپختگی را در من دیده بودند که انتخابم نکردند. به هر حال رویا نونهالی عزیز این نقش را به زیبایی ایفا کرد و به نظرم انتخاب شایستهیی بود.
- از همکاری با «عزت الله انتظامی» در «سایه روشن» بگویید.
آقای انتظامی همان اوایل حضورم از من پرسیدند عاشق بازیگری هستی یا دنبال شهرت هستی و دوست داری که فقط همین طور کار کنی و بروی جلو، من در پاسخ ایشان گفتم من جنون این کار را دارم، چون سال هاست برایش صبر کردهام. یعنی خیلی سال ها خواستم این کار را بکنم ولی باز صبر کردم. همیشه مرحوم «قوامی» می گفت که شخصیتتان را شکل بدهید، 99 تا فضیلت بر یک هنر است. با خودم گفتم حالا شاید خیلی ها این را در 16 سالگی کسب کنند، خیلی ها اگر با خودشان صادق باشند در 25-20 سالگی و یک نفر هم شاید در هفتاد سالگی نرسد به این جایگاه، و اصلاً من این آمادگی را در خودم نمیدیدم که به سمت بازیگری بروم تا آن زمان که برگشتم به ایران و در 30 سالگی که خیلی زمان دیری برای یک زن در سینما بود بازیگری برایم با فیلم «سایه روشن» اتفاق افتاد.
- بعد از «سایه روشن» هم ظاهراً بیشتر به بازی در تئاتر گرایش پیدا کردید؟
بله. بعد از «سایه روشن» من دیگر کار سینما قبول نکردم، کار تلویزیونی هم قبول نکردم و رفتم سمت تئاتر و با گروه «لیو» (Live) شروع به همکاری کردم که جزء گروه های مبتکر و خلاق تئاتری هستند. بعد هم یک پیشنهاد از طرف خانم «مرندی» که استاد دانشگاه آزاد بودند، داشتم. در سال 1383 برای همین نمایش که یکی از بهترین کارهای تئاتری بود از طرف انجمن ملی منتقدان تئاتر کاندیدا شدم و به طور مستمر در کار تئاتر بودم. در کنار آن هم به خاطر اینکه بازیگری و مدیوم تصویر را از دست ندهم در چند فیلم کوتاه به کارگردانی پوریا آذربایجانی، مهران ملکوتی و خانم پوپک مظفری بازی کردم و همچنان که دوست داشتم بازی ام را در تئاتر قوی تر کنم احساس میکردم که بازی در فیلم های کوتاه همانند خواندن داستان های کوتاه است که گاهی اوقات به اندازه خواندن یک رمان به آدم قوت میدهد.
- چطور شد که برای بازی در فیلم «به همین سادگی» انتخاب شدید؟
سر کار آقای احمد مرادپور بودم که یک تله فیلم نود دقیقهیی دو اپیزودی بود و من در اپیزود اول بازی داشتم. ولی متاسفانه در اپیزود دوم کار خوابید و به سرانجام نرسید.
- چه نقشی در این تله فیلم داشتید؟
قصه مربوط به دوران دفاع مقدس و زندگی شهید عباس دوران بود که من نقشم را خیلی دوست داشتم. نقش زنی را برعهده داشتم که منتظر بازگشت همسرش است که سال ها اسیر بوده و با اینکه در مدیوم تلویزیون اولین بازی ام بود ولی خیلی کار آبرومند و خوبی بود و نقش «مینا» را خیلی دوست داشتم. به هرحال این فیلم نیمه کاره ماند و همان زمان خانم مظفری از دفتر آقای میرکریمی با من تماس گرفتند و از من برای تست دعوت کردند. منتها آن زمان سر کار بودم و بعد از پایان کارم برای تست به دفتر آقای میرکریمی رفتم و در بین تمام آدم هایی که تست دادند من انتخاب شدم که البته دلایلش را حتماً خود آقای میرکریمی ذکر کردهاند.
- شما که این همه به بازیگری علاقه داشتید، چرا از همان ابتدا در همین رشته ادامه تحصیل ندادید؟
من این سوال را از شما دارم که آیا آقای رضا میرکریمی که گرافیک خوانده اند و از اول می دانستند که می خواهند سینماگر شوند چرا در رشته سینما تحصیل نکردند، یا مثلاً آقای شادمهر راستین که نوشتن را دوست داشتند چرا در رشته دیگری تحصیل کردند؟ اتفاقاً باز به گفته آقای انتظامی اشاره می کنم که تاکید میکردند بر اینکه باید در این حرفه عشق داشت، چون ما خیلی فارغ التحصیل رشته بازیگری داریم ولی عملاً نمی توانند کاری انجام بدهند. به گفته آقای انتظامی در بازیگری سه تا مساله حرف اول را می زند؛ اول اینکه باید جنون این کار را داشته باشی یعنی باید گاهی اوقات زندگی ات را پای این کار بگذاری، دوم اینکه فرهنگ این حرفه را داشته باشی یعنی معلومات هنری، فرهنگی، تاریخ، اقتصاد، اجتماع و همه این مقولات را بدانی، سوم اینکه باید خلاقیت داشته باشی.
یعنی شما به هزاره های پیش هم اگر رجوع کنید، متوجه می شوید خیلی از نقاشها و هنرمندان عزیز ما لزوماً در رشته خودشان تحصیل نکرده اند و به خصوص بازیگری که یک رشته کاملاً غریزی است. حالا یک عده این غریزه را در خودشان کشف می کنند و آن را پرورش می دهند و در نهایت متوجه می شوند این کاره هستند یا نیستند. من فکر می کنم همه آدم هایی که در سینما فعالیت میکنند لزوماً در رشته سینما تحصیل نکرده اند و من هم اتفاقاً تاکیدی بر این کار نداشتم چون دوست داشتم با دیدن کار آدم های خوب و توانا خیلی چیزها را از کار آنها بیاموزم. اگر شما آدم حساسی باشید و نگاهتان نگاه دقیقی باشد کاملاً از طریق نگاه کردن می توانید خیلی چیزها را یاد بگیرید. مثلاً پیدا کردن نقش «طاهره» که خیلی از «هنگامه قاضیانی» دور است و شاید او یک شخصیت دیگری داشته باشد، چطور می تواند این شخصیت را (نمی گویم در حد اعلا ایفا کرده ام) به این شکل ایفا کند که حالا خیلی ها می گویند این نقش و رفتارهای این زن برایشان باورپذیر بوده است. خب من برای نقش «طاهره» خودم را هفت کیلو چاق کردم و سختیهای دیگری را به خودم تحمیل کردم. آیا در کلاس های بازیگری در امریکا اگر میخواستم برای این نقش آموزش ببینم کسی به من زبان آذری و خواندن ترانه آذری را یاد میداد، حتماً این کار را نمی کردند. مثلاً کدام استاد دانشگاه کالیفرنیا میآمد به من یاد می داد که چطور آهنگ آذری را زمزمه کنم. من قرار بود یک بازیگر ایرانی باشم و اینکه دیگر در 30 سالگی دوباره از اول شروع کنم و رشته بازیگری را بخوانم. کمااینکه من رشته های تحصیلی خودم جغرافیای انسانی، اقتصادی و فلسفه غرب را دوست داشتم و اصولاً کار بازیگر این است که در همه زمینه ها معلومات کسب کند. مثلاً من در زمان تحصیل در رشته جغرافیای انسانی - اقتصادی به گردش علمی می رفتم یا در مورد گداخانه های مشهد تحقیق می کردم که همان شخصیت ها در ذهن من شکل گرفته اند و خود زندگی در امریکا و فلسفه غرب خواندن همه اش در کار بازیگری به من کمک می کند. در واقع به نظر من کار بازیگر یعنی دوره گردی و سرک کشیدن به همه جا، به قول «بوبن» بازیگران کودکان دوره گردند. یعنی واقعاً می گردند، به افعال مردم نگاه می کنند و به احساسات آنها توجه می کنند، حتی ممکن است آه آنها را بخورند برای اینکه شاید بتوانند آن آه را یک روزی تقدیم کنند به یک تماشاچی تئاتر یا سینما. البته من اصلاً منکر کلاس های بازیگری نیستم و احترام زیادی قائلم برای هنرمندانی چون آقای امین تارخ و آقای سمندریان که بازیگران خیلی خوبی از کارگاه های تجربی آنها بیرون آمده اند مثل خانم کرامتی یا خیلی دیگر از بازیگران که واقعاً خیلی موفق شده اند و کارشان را خوب انجام می دهند. ولی کسانی هم مثل من می شوند که نمی گویم کارم را خیلی خوب انجام می دهم ولی حداقل می دانم با اینکه دانشجوی تئاتر نبودم توانستم سال 83 دو ساعت متن «ژان کلود کاریر» را روی صحنه اجرا کنم و نقش یک دختر 20 ساله را در 32 سالگی بازی کردم و همان سال کاندیدای بهترین بازیگر شدم.
- شما در مراسم اختتامیه بعد از دریافت جایزه حضور و موفقیت خودتان را خیلی وامدار تئاتر دانستید، با اینکه اولین نقش تان سینمایی بود چه عاملی باعث میشود که تئاتر این قدر جایگاه باارزشی برایتان پیدا کند؟
به خاطر اینکه تئاتر خیلی صبوری ها را به بازیگر یاد می دهد، مثلاً شما نگاه کنید به کسانی که از تئاتر به سینما آمده اند مثل آقای پرویز پرستویی، خانم مهتاب نصیرپور، آقای علی نصیریان و آقای عزت الله انتظامی که خودشان استاد من بودند و لطف کردند این گنجینه کلامی را به من دادند که برو این کار را بکن و واقعاً مثل اینکه این حرف را به فرزندشان می گویند به من گفت حتماً برو و خاک صحنه را بخور و این اتفاق را برای خودت به وجود بیاور و من این کار را کردم. اما مقابل دوربین بچه های دانشجوی فیلم کوتاه هم قرار گرفتم که ترس نسبت به دوربین هم در من نماند تا زمانی اگر اتفاق خوبی در تصویر برایم می افتد بتوانم حتماً گام درستی بردارم و این اتفاق ها در کار بازیگری به شکلی برای من شکل گرفت که آقای میرکریمی برای نقش «طاهره» من را انتخاب کردند. البته برای همین نقش بازیگران خیلی عزیز و دوست داشتنی و نازنین دیگری هم کاندیدا بودند که از من شایسته تر بودند ولی چون یکی از پارامترهای نقش این بود که بازیگری کار کرده باشد اما کمتر دیده شده باشد و این طور نبود که توانایی من از همه بیشتر بود. مثلاً یکی از کاندیداها خانم شبنم مقدمی بودند که واقعاً یکی از عزیزانی هستند که همیشه بهشان اقتدا میکنم و همیشه کارهایشان را دنبال می کنم. برای همین هیچ گاه دوست ندارم تاکیدی روی مساله تئاتری یا سینمایی بودن داشته باشم. من در شب اختتامیه چون احساس کردم حاضران در سالن منتظر شنیدن اسم بازیگر دیگری بودند و شاید انتظار برنده شدن من را نداشتند، گفتم که شما حق دارید من را نشناسید ولی نشناختن من دلیل این نیست که من همین امروز یک دفعه مثل ماه از توی آسمون درآمده باشم (می خندد). من الان هفت سال است دارم کار می کنم و این شناخته نشدنم برای این است که بیشتر در تئاتر و فیلم های کوتاه کار کرده ام و اگر من مهمان ناخوانده را نمی توانید در این بالا پذیرا باشید ولی من که خودم میتوانم پذیرای خودم باشم، چون حداقل می دانم که من 30-20 سال که ایران نبودم، تا یک سنی ایران بودم، در 21 سالگی رفتم امریکا تحصیل کردم، وقتی که برگشتم ایران بلافاصله در 30 سالگی یک سال از عمرم را روی ترجمه کتاب «تاریخ سیاسی سرزمین مرد سرخپوست، قانون مرد سفیدپوست» صرف کردم که دینم را به آن احساسی که راجع به تاریخ امریکا داشتم ادا کنم و بعد از آن هم یک راست رفته ام سراغ بازیگری، کاری که عاشق اش بودم و سال ها انتظارش را میکشیدم. به هر حال من همیشه احترام فوق العاده یی برای بازیگران تئاتر قائلم. بازیگری مثل خانم شبنم مقدمی، خانم مهتاب نصیرپور که در «فرزند خاک» با سختیهای فراوانی مواجه بودند ولی نقشش شان را به زیبایی ایفا کردند. یا خانم «گلاب آدینه»، خانم «رویا نونهالی»، خانم «معتمدآریا» و بسیاری دیگر از بازیگران توانای عرصه تئاتر که وجودشان برای هنر بازیگری ایران باارزش و مغتنم است. مثلاً «گلشیفته فراهانی» که اصلاً در خانواده یی هنرمند و تئاتری بزرگ شده و از کودکی کنار پدرش روی صحنه حضور داشته است و من واقعاً شب اختتامیه انتظار داشتم «گلشیفته فراهانی» عزیز برود آن بالا، نه اینکه این جایزه را حق خودم نمیدانستم ولی احساس کردم این عزیز هم خیلی زحمت کشیده و اصلاً من جنس بازی «گلشیفته» و خود این دختر را دوست دارم. یا خانم «نیره فراهانی» که 28 سال سابقه بازی در تئاتر را دارد و من بعد از دریافت جایزه ام آنقدر حالم بد بود و هنوز هم ناراحتم که چرا من آن بالا از «نیره فراهانی» عزیز و این بازیگر پیشکسوت یاد نکردم. چون واقعاً نمی توانم بگویم این زن چه انرژی یی را سر صحنه فیلم آقای «میرکریمی» به من می داد و من خودم را وامدار ایشان و همه عزیزان دیگری میدانم که از استادان بازیگری هستند. در واقع من در یک سال اخیری که با خانم معتمدآریا، خانم نونهالی و خانم فراهانی در فیلم ها همکاری کرده ام واقعاً شرمنده حضور آنها شدم تا حدی که بعضی وقت ها از خوبی آنها اشک می ریختم و حالم بد می شد چون حجم این همه خوبی را نمی توانستم تحمل کنم و آنها به من میگفتند که میبینیم تو عاشق این کار هستی و جانت را هم برای نقش میگذاری.
- شما بعد از «سایه روشن» در فیلم های «بازنده»، «به آهستگی» و «اقلیما» هم نقش های کوتاهی داشتید، آیا از حضورتان در این فیلم ها راضی هستید؟
در فیلم «بازنده» آقای قاسم جعفری یک سکانس بازی داشتم که آن نقش و آن سکانس را خیلی دوست دارم. در کار آقای «مازیار میری» تمام راش هایی که بازی کرده بودم درآمد نه به خاطر اینکه من بد بازی کرده باشم بلکه خانم شهابی گفتند که چون فضای فیلم خاکستری است و آن دو سکانس اول فیلم که مربوط به پیک نیک و حضور بچه های دانشجو بود اصلاً به کلیت فیلم نمی خورد و آن سکانس ها را از فیلم حذف کردند و اصلاً من در فیلم آقای «میری» دیده نشدم. یا در «اقلیما» که «پانته آ بهرام» یکی از بهترین همکاران و عزیزان من در تئاتر بازی کرده است، زمانی که این نقش به من پیشنهاد شد فکر کردم جای کار ندارد، بعد آقای عسگرپور گفتند که نه این تیپ نیست و واقعاً نقش است ولی در واقع این نقش کاملاً تبدیل به تیپ شد و من خودم را در «اقلیما» دوست ندارم. تاکید می کنم خودم را دوست ندارم، فیلم، فیلم با ارزشی است، «پانته آ بهرام» بی نظیر است، همه عالی هستند ولی من خودم را دوست ندارم، به این دلیل که زمانی که برای بازی در این فیلم رفتم برای من یک نقش در نظر گرفته شده بود ولی عملاً در کار تبدیل به یک تیپ شدم و من بازیگر تیپ نیستم چون اذیتم می کند.
- آیا در فیلمنامه «به همین سادگی» نقش «طاهره» با همه این جزییات نوشته شده بود یا در طول فیلمبرداری تغییراتی در آن اعمال شد و به شکل فعلی درآمد؟
کلیت شخصیت «طاهره» در فیلمنامه به همین شکل آمده بود، منتها یک ظرافت هایی در طول کار اتفاق می افتاد توسط عوامل.
- ما بیشتر با جزییات رفتار و حرکات این زن ارتباط داریم تا اینکه بخواهیم از طریق دیالوگ یا اتفاقات بیرونی با او ارتباط برقرار کنیم، چطور به این جزئیات رفتاری رسیدید؟
اتفاقاً به نکته بسیار جالبی اشاره کردید و معلوم است که فیلم را خوب نگاه کرده اید، چون واقعاً فیلم «به همین سادگی» فیلم جزئیات است. ولی مثلاً این جزئیات در فیلمنامه نوشته نشده بود که «طاهره» موقعی که دارد گریه می کند و همزمان در لباسشویی پودر می ریزد پودر را صاف می کند یا خودکارش که روی زمین می افتد بعد با وسواس آن را می شوید. اینها به نظر من یکسری خصوصیاتی است که هر آدمی مال خودش است و دارد و حتی در بدترین روزهای یک زنی که اهل زندگی است هم باز این رفتارها را می بینیم.
در فیلم «به همین سادگی» این جزییات در طول کار شکل می گرفت، مثلاً «طاهره» یک جا خودکار را می شوید یا پودر را صاف می کند و... اینها در فیلمنامه نوشته نشده بود ولی یک نمای کلی از «طاهره»، یعنی چشم هایش، دست و پا و ظاهرش و روحیه اش همه از پیش طراحی شده بود و یادم است چیزی که به شدت آقای میرکریمی و آقای شادمهر راستین را می ترساند، حس متفکر ناآگاه در شکل گیری شخصیت این زن بود. «طاهره» فکر می کند که می تواند کارهای دیگری بکند ولی نمی تواند. نمی توانیم هم بگوییم چه کسی ایثارگرتر است؛ آن زنی که می ماند یا آن زنی که می رود. ما اصلاً نمی توانیم این حرف را بزنیم چون ما خدا نیستیم. «طاهره» به نظر می آید که یک زن خانه دار و معمولی است که بیشتر در آشپزخانه است، در صورتی که این زن به نظر من خیلی ناخودآگاه قوی و محکمی دارد که همسایه ها به او تکیه و رجوع می کنند و حتماً اینقدر زن دانایی است که با هر کسی نمی نشیند حرف بزند، حتی در بحرانی ترین روز زندگی اش. و در این روز شما می بینید که اول فیلم گریه می کند و گریه هایش را نمی گذارد برای آخر فیلم که با احساسات تماشاگر بازی کند. همان اول بغضش را می شکند، بعد می رود پیش دوستش می خندد، بعد زندگی اش را می کند، لبخندهایش را با شوهرش می زند و همان لحظه آخر فیلم بغضش را می بینیم.
- ارتباط تان با بچه ها خیلی طبیعی شده، چطور به این حس مادرانه رسیدید؟
من مادر یک پسر 20 ساله ام. وقتی که می آیم خانه اگر پسرم بگوید مامان جورابام رو امروز بشور باید بشویم ، اگر بگوید لباسهامو بریز توی ماشین من باید این کار را انجام بدهم. حتی اتفاق می افتد من یک روز در روزمرگی ام وقتی که نه کار تئاتر دارم، نه کار سینما دارم گریه می کنم. یا دلم می گیرد که اً 20 سال گذشت پسر من قد علم کرده، بزرگ شده...
- این واقعیت دارد که مادر یک پسر 20 ساله اید؟
بله، پسر من سال دوم دانشگاه است. من وقتی فیلمنامه «به همین سادگی» را خواندم، و وقتی سکانس سروکله زدن با بچه ها را خواندم، فکر کردم که همین پارسال بود که پسرم «اشکان» به من گفت که مامان می شه امشب نیام خونه و من دیدم که پسر من بزرگ شده و من باید بپذیرم که امشب نمی خواهد بیاید خانه و دلش می خواهد خانه دوستش بماند و حالا من باید کنترلم را از دور روی پسرم داشته باشم و حتی این حقیقت را باید بپذیرم که اشکان شاید سال دیگر بیاید و بگوید که مامان من عاشق شدم و دارم ازدواج می کنم و می خواهم بروم و من بپذیرم که «اشکان» رفت و این 20 سال چطور گذشت. بنابراین ارتباط من با پسربچه فیلم مثل مرور روزهای خودم با بچه ام بود که با هم سروکله می زدیم و من می گفتم چقدر این کار را می کنی، یا چقدر پای پلی استیشن و آتاری می نشینی (چون زمان بچگی های اشکان هنوز کامپیوتر نبود).
و من در طول فیلمبرداری می آمدم زمان بچه ام را جلوتر یا عقب تر می بردم و این حس مادرانه ام را جابه جا می کردم. مثلاً ما یک بار به اشکان گفتیم تخم مرغ درست کن که تمام ساختمان را دود کره گرفته بود و در این فیلم دختربچه بادمجان ها را می سوزاند. یا کلید پشت در گذاشتن ها که به کرات برایم اتفاق افتاده است. حتی من این تجربه را با اشکان داشتم که یک روز شلختگی ام بود، ابروهایم را دست نزده بودم و اصلاً دوست نداشتم به خودم برسم، من خیلی این حالت ها را دارم، یک روز اصلاً بی دلیل دوست دارم به خودم برسم و یک روز هم دوست دارم با شلوار جین معمولی ام و پالتو یم که حتی پرزپرز شده بروم بیرون چون اصلاً دوست ندارم از خودم دور شوم. به هر حال بعد از مراسم اختتامیه که داشتیم با اشکان روزهای بچگی اش را مرور می کردیم و او با اینکه مرد بزرگی شده داشت گریه می کرد و فیلم را هم خیلی دوست دارد. گفتم که اشکان یادت است من یک روزی آمدم دم مدرسه ات و تو گفتی که می شه از فردا دیگه با این پالتوت نیایی دنبال من و من به تو گفتم که فردا هم با همین پالتو می آیم دم مدرسه ات. به هر حال زندگی همین است و زندگی طاهره آنقدر از من و زن های دیگر دور نیست. همه ما در هر موقعیتی که هستیم دوست داریم زندگی خصوصی خودمان را داشته باشیم. مثلاً من وقتی این جایزه را گرفتم دچار هراسی شدم که نکند این زندگی خصوصی ام را از دست بدهم. چون هنوز دوست دارم مثلاً بروم خیابان بهار نان سنگک بگیرم و کسی به من نگاه نکند. من وقتی از امریکا برگشتم دوست داشتم دوباره به بازار تجریش بروم، چون می توانستم بلوار «گرین» را شبیه بازار تجریش فرض کنم. پس من هم که تحصیلات کارشناسی دارم باز هم در خانه ام دارم قورمه سبزی ام را می پزم، خانه ام را گردگیری می کنم و به کارهای خانه داری ام می رسم، چون این بخشی از زندگی است. بنابراین شخصیت «طاهره» شعاری نیست که ما بگوییم مثلاً خواسته درد زن ایرانی یا مظلومیت او را به تصویر بکشد. اصلاً اینطور نیست. هر آدمی یک روز صبح بلند می شود و بعد از 20 سال زندگی می بیند که مثلاً چند تار مویش سفید شده یا سبیل های پسرش درآمده است و احساس می کند که نکند از نسل خودش عقب بماند و اینها همان احساساتی است که در شخصیت طاهره می بینیم و یک جور ایمان در زندگی اش هست.
البته من شخصاً از کامپیوتر و موبایل بدم می آید ولی دوست دارم با نسل پسرم همراه شوم و احساسات او را درک کنم. همان طور که «طاهره» با عواطف و احساسات پسر و دختر کوچکش همراه می شود و از تماشای سرگرمی های آنها لذت می برد. چون باید بپذیرد که این اقتضای زندگی است و نهایتاً با ایمانی که دارد به زندگی اش باز می گردد.
- «طاهره» یک بار قبل از آمدن شوهرش صورتش را آرایش می کند و بعد آن را می شوید، چرا؟
گاهی اوقات یک زن آنقدر ناتوان می شود که فکر می کند شاید اگر توجهی به او نمی شود حالا با ریمل و سرخاب زدن این توجه را به دست بیاورد و در این فیلم «رکسانا» که زن جوانی است و تازه به آن آپارتمان آمده این تلنگر را به «طاهره» می زند و می گوید تو رو خدا یه دستی هم به ابروهات بزن که این حرف، «طاهره» را متوجه خودش کرد. «طاهره» تا دقیقه آخر سعی کرد باور کند که شاید همین آرایش نکردن و نرسیدن به خودش باعث بی توجهی شوهرش امیر به او شده است و سعی کرد که آرایش کند و دکور اتاق خواب را تغییر دهد، ولی لحظه آخر با گریه یی که برایش اتفاق افتاد او مجبور شد آرایشش را پاک کند و همان لحظه که صورتش را شست امیر وارد شد و او دیگر فرصتی برای آرایش دوباره نداشت.
- حالا که این جایزه مهم را گرفته اید، هم خوشحالی برایتان به همراه آورده و هم مسوولیت سنگین، آیا بعد از این در انتخاب نقش هایتان باز به همان روال سابق عمل می کنید، یعنی در کارهای کوتاه و تئاتر هم بازی می کنید؟
واقعاً اگر فیلم کوتاه خوب باشد چرا بازی نکنم. چون همین کسانی که فیلم کوتاه می سازند آینده این سینما هستند و ما باید به آنها کمک کنیم. ولی اگر کار ضعیفی باشد هرگز کار نمی کنم. حتی اگر کار بلند و سینمایی هم پیشنهاد شود ولی فیلمنامه اش را دوست نداشته باشم قبول نخواهم کرد. نمی گویم آن فیلمنامه بد است بلکه شاید من از توان آن نقش بر نمی آیم. در مورد کار تئاتر هم که همیشه مشتاق و منتظر هستم، چون دلم واقعاً برای صحنه تنگ شده است.
منبع خبر : رویداد اعتماد