کودکان نیاز دارند که از پیامدهای منطقی کارها، درس لازم را بیاموزند. در بسیاری مواقع، ناکام شدن کودک، فرصت خوبی برای آموزش است. بنابراین ما باید به استقلال فردی، اراده آزاد و نیز توانایی کودکانمان در درگیر شدن با تصمیمگیریهای مشکل احترام بگذاریم. بسیاری از برنامههای رفتارگرایانه، بر دادن پاداش در مقابل برآورده شدن انتظارات اولیه، به عنوان عامل موثری بر نظم بخشیدن به رفتار کودک تمرکز دارند. امّا دنیای واقعی این چنین نیست. ما اگر در محیط کارمان، وظایفمان را نصفه و نیمه انجام دهیم، نصف حقوقمان را بهمان نمیدهند بلکه اخراجمان میکنند! بنابراین، پدر و مادر باید برای تربیت کودکان برنامهای بریزند که به کودکان تأکید کند که انتظاراتی که از آنان میرود را باید تمام و کمال انجام دهند و بهتر است این رویکرد همه یا هیچ، هر روز در پیش گرفته شود.
کودک هیچگونه اجازه یا چیز دیگری دریافت نخواهد کرد مگر آن که انتظارات معقولی را به طور کامل برآورده کند. نیازی نیست که پدر و مادر این مسأله را دائم به کودکان گوشزد کنند زیرا این کار در کودکان وابستگی بیشتر ایجاد میکند. در عوض، برای هر کاری باید مهلتی قائل شد. اگر کار مورد نظر در مهلت مقرر به طور کامل انجام شد، اجازه انجام یک کار یا هر پاداش دیگری که در نظر گرفته شده داده میشود، وگرنه هیچ. ما باید کودکانمان را تشویق کنیم که برای خودشان استانداردهایی را قرار دهند نه این که از انجام هر کار کم اهمیت و سادهای ارضاء شوند. این مورد را می توان در وضعیت تحصیلی بسیاری از کودکان و نوجوانان مشاهده نمود که با نمره بسیار پائین در درسی قبول شدهاند ولی انگار که به موفقیت بزرگی دست یافته باشند، اعلام کردهاند که «مردود نشدم». در حالی که کودکان باید از کارها و تلاشهایشان احساس غرور کسب کنند. ما باید حس مالکیت و مسئولیتپذیری را در آنها تشویق کنیم.
همچنین ضرورت دارد که بررسی کنیم محرکهای تنشزای خانوادگی و نیز آسیبهای گذشته، چگونه بر سلامت روانی و عاطفی کودکانمان تأثیر میگذارند. دیگر پدر و مادرها نباید به راحتی یک برچسب «عدم تعادل روانی» به فرزندانشان بزنند و خود را تبرئه کرده و مسئولیتشان را فراموش کنند. در اینجا قصدمان سرزنش اولیاء نیست بلکه میخواهیم آنها این نکته را درک کنند که مهمترین افراد در زندگی فرزندانشان هستند و باید به دقت توجه داشته باشند که چگونه اعمال و رفتار آنها بر روی فرزندانشان تأثیرگذار است. ما باید هر روز محیط آرامی را در کنار فرزندانمان به وجود آوریم تا ساعاتی از حضور همدیگر لذت ببریم و با یکدیگر ارتباط عاطفی برقرار کنیم.
ما باید هنر سیاستورزی و تدبیرگری را به کودکانمان بیاموزیم. یعنی به آنها یاد دهیم چگونه تعارضات را بدون نیاز به تلافیجوئی و انتقامگیری حل کنند. کودکان نیاز دارند که تفکر انتقادی را فرا بگیرند. تمام روز کودکان نباید با فعالیتهای ثابت پر شود و آنها به گریزگاههای اجتماعی مثبت نیاز دارند. کودکان به داشتن ارزشهای معنوی و یک جهتیاب اخلاقی نیاز دارند که تنها از طریق پدر و مادر و یا کسانی که از نظر رفتاری الگوی آنها هستند قابل فراهم ساختن است. البته پدر و مادر باید تنها مسیر اولیه را به فرزندانشان نشان دهند و اجازه دهند که آنها خودشان ادامه راه را کشف کنند و سوال بپرسند. در این فرایند پرسش کردن است که معانی کشف میشوند. من معمولاً پدر و مادرها را تشویق میکنم که یک «نقشه زندگی» را نیز با فرزندانشان در میان بگذارند. بر روی نقاط قوت آنها تمرکز کنند و یک آموزش تدریجی در مورد این که آنها چه هدفهایی در زندگی دارند و خود را چقدر در آن موفق میبینند، برنامهریزی کنند. ما محصول افکار و انتخابهای خود هستیم. شادی یا بدبختی را خودمان برای خودمان به وجود میآوریم. پدر و مادرها باید از انتقاد فزاینده خودداری کنند و در عوض به فرزندانشان کمک کنند که درگیر تفکر انتقادی شوند. بررسی این مساله با فرزندانمان نیز حائز اهمیت است که چگونه آسیبهای گذشته بر روی آنها تأثیر گذاشته است و من معمولاً به این آسیبها از طریق بررسی رویاها، اشعار، خاطرهنویسیها و گفتگوهای دو جانبه با آنها پی میبرم.
پدر و مادرها باید ریشه رفتارهای نابهنجار فرزندانشان را مورد بررسی قرار دهند. آیا این کودک به طریقی در جستجوی جلب توجه است؟ آیا حس میکند در موردش بیعدالتی شده و در جستجوی انتقام گرفتن است؟ آیا در صدد قدرت نمایی است؟ و یا این وضعیت به خاطر شکست عاطفی در او به وجود آمده است؟ کودکان به عشق و عاطفه ما نیاز دارند امّا در کنار آن، به تدریج که اعمال مسئولانهتری انجام میدهند، به قابلیت خود مختاری نیز نیازمندند. فرزندان به اولیایی نیاز دارند که آنها نیز مسئولیتپذیر باشند و مشکلات را نادیده نگیرند و کوتاهیهای خود را نیز صادقانه بپذیرند. پدر و مادر کامل وجود ندارد امّا کسانی هستند که خود را درگیر رشد و تربیت کودکانشان میکنند،تلاش میکنند رابطه درستی با آنها برقرار کنند و راهنمائیهایی از سر عشق و علاقه به آنها پیشنهاد میکنند.
گردآوری: گروه سلامت سیمرغ
کودک هیچگونه اجازه یا چیز دیگری دریافت نخواهد کرد مگر آن که انتظارات معقولی را به طور کامل برآورده کند. نیازی نیست که پدر و مادر این مسأله را دائم به کودکان گوشزد کنند زیرا این کار در کودکان وابستگی بیشتر ایجاد میکند. در عوض، برای هر کاری باید مهلتی قائل شد. اگر کار مورد نظر در مهلت مقرر به طور کامل انجام شد، اجازه انجام یک کار یا هر پاداش دیگری که در نظر گرفته شده داده میشود، وگرنه هیچ. ما باید کودکانمان را تشویق کنیم که برای خودشان استانداردهایی را قرار دهند نه این که از انجام هر کار کم اهمیت و سادهای ارضاء شوند. این مورد را می توان در وضعیت تحصیلی بسیاری از کودکان و نوجوانان مشاهده نمود که با نمره بسیار پائین در درسی قبول شدهاند ولی انگار که به موفقیت بزرگی دست یافته باشند، اعلام کردهاند که «مردود نشدم». در حالی که کودکان باید از کارها و تلاشهایشان احساس غرور کسب کنند. ما باید حس مالکیت و مسئولیتپذیری را در آنها تشویق کنیم.
همچنین ضرورت دارد که بررسی کنیم محرکهای تنشزای خانوادگی و نیز آسیبهای گذشته، چگونه بر سلامت روانی و عاطفی کودکانمان تأثیر میگذارند. دیگر پدر و مادرها نباید به راحتی یک برچسب «عدم تعادل روانی» به فرزندانشان بزنند و خود را تبرئه کرده و مسئولیتشان را فراموش کنند. در اینجا قصدمان سرزنش اولیاء نیست بلکه میخواهیم آنها این نکته را درک کنند که مهمترین افراد در زندگی فرزندانشان هستند و باید به دقت توجه داشته باشند که چگونه اعمال و رفتار آنها بر روی فرزندانشان تأثیرگذار است. ما باید هر روز محیط آرامی را در کنار فرزندانمان به وجود آوریم تا ساعاتی از حضور همدیگر لذت ببریم و با یکدیگر ارتباط عاطفی برقرار کنیم.
ما باید هنر سیاستورزی و تدبیرگری را به کودکانمان بیاموزیم. یعنی به آنها یاد دهیم چگونه تعارضات را بدون نیاز به تلافیجوئی و انتقامگیری حل کنند. کودکان نیاز دارند که تفکر انتقادی را فرا بگیرند. تمام روز کودکان نباید با فعالیتهای ثابت پر شود و آنها به گریزگاههای اجتماعی مثبت نیاز دارند. کودکان به داشتن ارزشهای معنوی و یک جهتیاب اخلاقی نیاز دارند که تنها از طریق پدر و مادر و یا کسانی که از نظر رفتاری الگوی آنها هستند قابل فراهم ساختن است. البته پدر و مادر باید تنها مسیر اولیه را به فرزندانشان نشان دهند و اجازه دهند که آنها خودشان ادامه راه را کشف کنند و سوال بپرسند. در این فرایند پرسش کردن است که معانی کشف میشوند. من معمولاً پدر و مادرها را تشویق میکنم که یک «نقشه زندگی» را نیز با فرزندانشان در میان بگذارند. بر روی نقاط قوت آنها تمرکز کنند و یک آموزش تدریجی در مورد این که آنها چه هدفهایی در زندگی دارند و خود را چقدر در آن موفق میبینند، برنامهریزی کنند. ما محصول افکار و انتخابهای خود هستیم. شادی یا بدبختی را خودمان برای خودمان به وجود میآوریم. پدر و مادرها باید از انتقاد فزاینده خودداری کنند و در عوض به فرزندانشان کمک کنند که درگیر تفکر انتقادی شوند. بررسی این مساله با فرزندانمان نیز حائز اهمیت است که چگونه آسیبهای گذشته بر روی آنها تأثیر گذاشته است و من معمولاً به این آسیبها از طریق بررسی رویاها، اشعار، خاطرهنویسیها و گفتگوهای دو جانبه با آنها پی میبرم.
پدر و مادرها باید ریشه رفتارهای نابهنجار فرزندانشان را مورد بررسی قرار دهند. آیا این کودک به طریقی در جستجوی جلب توجه است؟ آیا حس میکند در موردش بیعدالتی شده و در جستجوی انتقام گرفتن است؟ آیا در صدد قدرت نمایی است؟ و یا این وضعیت به خاطر شکست عاطفی در او به وجود آمده است؟ کودکان به عشق و عاطفه ما نیاز دارند امّا در کنار آن، به تدریج که اعمال مسئولانهتری انجام میدهند، به قابلیت خود مختاری نیز نیازمندند. فرزندان به اولیایی نیاز دارند که آنها نیز مسئولیتپذیر باشند و مشکلات را نادیده نگیرند و کوتاهیهای خود را نیز صادقانه بپذیرند. پدر و مادر کامل وجود ندارد امّا کسانی هستند که خود را درگیر رشد و تربیت کودکانشان میکنند،تلاش میکنند رابطه درستی با آنها برقرار کنند و راهنمائیهایی از سر عشق و علاقه به آنها پیشنهاد میکنند.
گردآوری: گروه سلامت سیمرغ
www.seemorgh.com/health