خبرگزاري فارس: شش سالي است كه خاورميانه با بحران‌هايي متعدد دست و پنجه نرم مي‌كند و در اين ميان عراق و افغانستان كه نسبت به ساير كشورها بيشتر تحت تاثير پيامدهاي 11 سپتامبر قرار گرفتند، از وضعيتي اسفناك‌تر برخوردارند.
به گزارش خبرگزاري فارس،
چهار هواپيما كه از فرودگاه‌هاي لوگان انترنشنال ، دالاس اينترنشنال و نيوآرك به مقصد كاليفرنيا در پرواز بودند در 11 سپتامبر 2001 ربوده شدند كه ساعتي بعد دو فروند به ساختمان‌هاي مركز تجارت جهاني برخورد كردند، يك فروند با ساختمان پنتاگون برخورد و ديگري در پنسيلوانيا سقوط كرد.
گفته مي‌شود كه اين هواپيما احتمالاً به قصد تخريب ساختمان كاخ سفيد‍ ربوده شده بود اما به دليل تاخير و درگيري در حين كنترل هواپيما موفق به اين اقدام نشد.
مليت هواپيماربايان را 15 تبعه عربستان سعودي، 2 تبعه امارات عربي متحده، يك تبعه مصر و يك تبعه لبنان تشكيل مي‌داد.در طي اين حوادث و در مجموع 2992 نفر (با احتساب هواپيما ربايان) كشته شدند.
تيم عملياتي حادثه 11 سپتامبر تماماً عرب و عضو سازمان القاعده بودند؛ سازماني كه بر مبناي انديشه‌هاي افراطي شكل گرفته بود. به همين دليل، با روشن شدن قضيه، نگاه دولت افراطي جرج بوش رئيس جمهوري آمريكا كه مترصد فرصتي براي به منصه ظهور رساندن ايده هاي راديكال خود در دنيا بودند، بسرعت، به نقطه اي به نام خاورميانه، مركز جهان اسلام و كشورهاي عرب اسلامي، متمركز شد.
دولت بوش و نو محافظه‌كاران عمدتا سه هدف را در خاورميانه دنبال مي‌كنند، يكي نهادينه كردن حضور آمريكا در خاورميانه، دوم تسلط بر بازار نفت و خارج كردن كنترل آن از دست اپك و سوم ايجاد خاورميانه جديد در راستاي اهداف خود.
البته خاورميانه به منزله مهم‌ترين منبع انرژي (جاي دادن 65 درصد از نفت دنيا در خود) و نيز حضور اسرائيل در آن و تامين امنيتش از اهميتي تاريخي براي آمريكايي‌ها برخوردار است و در اين ميان حادثه 11 سپتامبر و ايجاد نگاهي امنيتي نسبت به اين منطقه كمك شاياني به پيشبرد اهداف آنها در خاورميانه نمود.
بعد از حادثه 11 سپتامبر با ايجاد تغيير در سياست خارجي آمريكا تاكنون شاهد تداوم بحران هاي متعددي در منطقه خاورميانه هستيم. صاحب نظران در اين زمينه معتقدند كه هميشه در تاريخ آمريكا و بخصوص بعد از جنگ ويتنام، اين مسئله وجود داشته كه آيا آمريكا بايد نقش فعالي در شكل دهي نظام جهاني داشته باشد؟ يا آمريكا به خاطر موقعيت جغرافيايي كه دارد، بايد به درون خودش كشيده شود؟
در ارتباط با مسئله خاورميانه نيز، هميشه اين تقابل عقيدتي كه آمريكا بايد چه نقشي را در منطقه خاورميانه ايفاكند، وجود داشته است. آنها تصريح مي‌كنند كه حادثه 11 سپتامبر باعث شد تا گروه تندروي نومحافظه كاران كه در حاشيه سياست گذاري آمريكا بودند، وارد متن اصلي سياست گذاري آمريكا شوند.
اين گروه از قبل از حادثه 11 سپتامبر نيز بر اين عقيده بودند كه به طور كلي آمريكا بايد شرايطي را در منطقه خاورميانه ايجاد كند تا وضعيت موجود را از طريق "بي ثباتي خلاق" يا "هرج و مرج خلاق" عوض كرده و در نهايت هم منافع آمريكا در خاورميانه پيش برده شود و هم معضل اصلي خاورميانه كه از ديد آنها حول محور اسرائيل و ناامني مرزهاي او مي گردد، حل شود.
در اين ميان افغانستان و عراق بيش از ساير كشورهاي منطقه آماج سياست‌ها و منافع آمريكا قرار گرفتند و در حال حاضر نيز به رغم گذشت شش سال از حادثه 11 سپتامبر زمينه و شرايط بهتر و بيشتري براي رشد تروريسم فراهم شده به طوريكه اكنون مردم افغان و عراقي معتقدند كه هر روز آنها 11 سپتامبر مي‌باشد.
ضديت با آمريكا، فرصت لازم را براي جذب بيشتر نيروهاي جوان و راديكال فراهم نموده و امروز نسبت به 11 سپتامبر 2001، ميزان گرايش جوانان عرب و مسلمان به گروههاي راديكال نظير القاعده و شبكه هاي القاعده و شبكه هاي ملي و محلي آن فراهم تر شده است. در حالي كه تصور مي شد حمله آمريكا به افغانستان و سرنگوني رژيم طالبان، القاعده را از يك پادگان بزرگ آموزشي و لجستيكي محروم كرده اما حمله آمريكا به عراق باعث گرديد كه زمينه احياي القاعده فراهم گردد.
بحران عراق و وضعيت جغرافيايي آن كه به شبه جزيره عربستان متصل است باعث گرديد كه هزاران جوان تندرو عرب كه داراي گرايشات شديد ضد آمريكايي هستند، راهي عراق شوند، ضمن آنكه القاعده در عراق عليرغم تفاوت هاي ايدئولوژيك با بقاياي رژيم بعث هماهنگ شده و هدف مشتركي را در گسترش نا آرامي ها، جلوگيري از ثبات عراق جديد و زمين‌گير كردن آمريكايي‌ها در عراق پي گيري مي كنند. به گونه اي كه گزارش هاي رسمي نشانگر آن است كه تروريسم نسبت به 11 سپتامبر 2001 نه تنها كنترل نشده بلكه گسترش يافته و دامنه جغرافيايي آن از جنوب شرقي تا پايتخت هاي اروپايي و از مسكو و چين تا جنوب آفريقا وسعت يافته است.
عراق با برخورداري از 11 درصد آن از ذخاير نفتي خاورميانه مقام دوم جهان را دارد؛ مسئله اي كه مطمئناً در استراتژي ايالات متحده براي حمله به عراق بي تأثير نبوده است.
هرچند آمريكا روزانه نزديك به 7 ميليون بشكه نفت توليد مي‌كند، اما به دليل نياز هاي صنعتي و اقتصادي، عطش سيري ناپذيري براي نفت خاورميانه دارد.
تحليل‌گران بين‌المللي معتقدند كه حمله نظامي آمريكا به عراق كه در 20 مارس 2003 و با هدف سرنگوني رژيم صدام حسين صورت گرفت، در واقع به مرحله اجرا در آوردن دكترين جرج بوش بود. بر اساس اين دكترين، عراق تهديدي جدي عليه صلح و امنيت بود و رژيم اين كشور مستحق سرنگون شدن است. دكترين بوش همچنين بيانگر اين مسئله است كه آمريكا قدرت برتر جهان بوده و اجازه نخواهد داد برتري اين كشور به چالش‌ كشيده شود.
تحليل‌گران همچنين بر اين مسئله تاكيد دارند كه برقراري ثبات مورد نظر آمريكا در خاورميانه يكي از اهداف استراتژيك آمريكا از اشغال عراق بوده است. آمريكائيان قصد داشتند تا عراق را به عنوان الگويي موفق براي كشورهاي منطقه خليج فارس و به صورت يك كشور ليبرال اسلامي در بياورند هدف ديگر آمريكا از اشغال عراق دادن پيام به كشورهاي سركش منطقه طبق تفسير آمريكا بود تا مراقب اعمال و رفتار خود باشند.
همچنين نفت نقشي اساس در برنامه‌هاي ايالات متحده ايفا مي‌كند. ايالات متحده تمايل دارد تا عراق نفت بيش‌تري استخراج كرده و در نتيجه قيمت جهاني نفت تنزل يابد. اما انفجارهاي مكرر لوله‌هاي نفت توسط گروه‌هاي تروريستي و عدم تمايل كشورهاي منطقه به اين امر چنين چشم اندازي را تحت الشعاع قرار داده است.
علاوه بر اينكه از آن جايي كه ايجاد فضاي دموكراتيك مي‌تواند رژيم‌هاي غير دموكراتيك حاكم بر جهان عربي را به چالش بطلبد؛ به همين جهت اين كشورها در روند ايجاد ثبات و امنيت در عراق اختلال ايجاد مي‌كنند.
اشغال عراق توسط آمريكا تاثيرات عميقي بر منطقه خليج فارس و همچنين خاورميانه داشته است. اين اقدام موجبات حضور گسترده و فعال آمريكا در منطقه را فراهم آورده و آمريكا نيز به حضور طولاني مدت در منطقه مي‌انديشد.
به همين جهت ايالات متحده بعد از اشغال عراق، درصدد از ميان برداشتن تنها مانع قدرتمند خود در تسلط بر منطقه خليج فارس مي‌باشد و ايران به عنوان يكي از قدرت‌هاي مطلق منطقه و با توجه به ويژگي‌هاي ژئوپليتيك همچون دارا بودن دومين ذخاير گاز طبيعي و نفت تسلط بر تنگه هرمز، بهترين مسير براي عبور نفت درياي خزر و همچنين تعارض ايدئولوژيكي با ايالات متحده، هدف آمريكا قرار گرفته است.
از اين رو ايالات متحده، ايران را به بهانه حمايت از تروريسم و تلاش براي دستيابي به تسليحات كشتار جمعي مورد تهديد قرار مي‌دهد و اين در حالي است كه ايران‌ها بارها به واشنگتن هشدار داده است كه تصور هرگونه اقدامي عليه آن با واكنش جدي و شديد تهران قرار خواهد گرفت.
در اين ميان شمار زيادي از متخصصان امور افغانستان نيز امروزه بر اين عقيده‌اند كه بدبختي‌هاي جديد افغانستان، شورش هاي طالبان و رونق در كشت خشخاش همگي پيامدها و ثمره حمله آمريكا به عراق در مارس سال 2003 هستند. حمله آمريكا به عراق در حالي بوقوع پيوست كه وضعيت افغانستان به علت وقوع حملات 11 سپتامبر 2001 كه از سوي شبكه تروريستي القاعده و به فرماندهي "اسامه بن لادن " رهبر اين گروه انجام شده بود ، بسيار حساس بود.
افزايش تلفات جاني و مالي نيروهاي غربي مستقر در افغانستان بيانگر اين است كه گرچه شكست نيروهاي آمريكايي در عراق غير قابل ترديد است، اما امكان موفقيت در افغانستان براي غربي ها بعيد به نظر مي‌رسد. اين در حالي است كه آمريكا در حال حاضر از احتمال خروج نيروهاي ايتاليايي و آلماني كه شمار تلفات آنان در افغانستان افزايش يافته است، ابراز نگراني كرده است.
افغانستان علاوه بر وجود ناامني‌هاي شديد درگير مسئله مهم ديگر يعني افزايش چند برابر ميزان توليد مواد مخدر در سالهاي گذشته نيز هست. بنا بر گزارشهاي منتشره از سوي آمريكا، طالبان هم اكنون بر سر اين قضيه كه ميليون‌ها دلار براي آنها درآمد دارد، تسلط داشته و روي آن سرمايه گذاري كرده اند.
آنها از درآمدهاي ناشي از فروش مواد مخدر توليدي در افغانستان و خصوصا در بخش جنوبي آن براي خريد اسلحه و مهمات براي جنگ عليه نيروهاي غربي استفاده مي‌كند و اين چيزي است كه نگراني هاي كشورهاي غربي بويژه آمريكا را دو چندان كرده است و با تداوم روند موجود و قدرت گرفتن و گسترش هر چه بيشتر القاعده در سراسر نقاط جهان نمي‌توان پيش بيني درستي از اوضاع آتي خاورميانه ارائه كرد.
انتهاي پيام/.