دلنوشته یک دکتر از روز‌های تلخ کرونا
دکتر گل رضایی از روزهای تلخ کرونایی و شرایط یک زن که به خاطر کرونا زیر دست او جان باخته متنی نوشته که می‌خوانید

دلنوشته دکتر گل رضایی از روزهای تلخ کرونایی

بیش از یک ساعت ماساژ قلبی و تنفس دادیم، دارو تزریق کردیم، شوک دادیم ولی انگار نه انگار که این بیمار فقط ۴۵ سال سن دارد و قلبش توانایی پمپ کردن را بایستی داشته باشد.

همه تلاش میکردیم ، میدانستیم دوتا بچه دارد یک دختر ۹ ساله و یک پسر ۴ ساله، دیروز باخنده می گفت: دکتر اگه من مردم به شوهرم بگو مواظب بچه هام باشه ، اون یکم شیطون و سر به هواس، می ترسم به بچه هام زیاد اهمیت نده،

گفتم: بابا تو جوونی ، کرونا یه سرماخوردگیه، انشاالله خودت ۱۲۰ سال بالای سر بچه هات هستی این چه حرفیه !

تمام شد، خط افقی مانیتورینگ قلب تحت هیچ شرایطی بالا نمیومد، مجبور شدم ختم احیا رو اعلام کنم.

از در که بیرون می رفتم شوهرش با التماس به سمتم آمد و پرسید: دکتر چی شد؟ نفسم کوتاه شده بود نمی دانستم چه بگویم نگاهی به چشماش انداختم و ازکنارش رد شدم. فهمید که همسرش فوت کرده، درمانده و بیقرار داد می زد و به این طرف اونطرف هاج و واج نگاه می کرد.دیدن این صحنه خیلی سخت بود، سریع از پله ها بالا آمدم، یک فوتی دیگه به آمار کرونا، اضافه شد ولی من هنوز درگیر این فکر بودم، یعنی واقعا کرونا یک سرماخوردگیه !؟!

گردآوری: گروه خبر سیمرغ
seemorgh.com/news
منبع: rokna.ir