لطفاً دست نزنید !!

در این میان برخی از غرفه ها هم اشانتیون داشتند که تنها نشانه اش صف های طولانی و ازدحام جمعیت مقابل غرفه بود .
یکی از بازدید کنندگان که مدتی در صف ایستاده و عاقبت دست خالی برگشته بود ، با اشاره به غرفه داری که سینی شیرینی را داخل غرفه جلوی مهمانان ویژه می گذاشت می گوید : بی انصافی این است که جلوی چشم مردم نشسته اند و شیرینی می خورند . لااقل برای فروش می گذاشتند . حالا من هیچی این بچه دلش می خواهد !

شکلات ندیده ها
غرفه داران هم در این میان دل پری دارند . یکی از غرفه داران که غرفه بزرگ و گران قیمتی با طراحی ویژه و زیبا دارد می گوید : مردم حق دارند ولی همه چیز هم تقصیر ما نیست . به خاطر یک دانه شکلات ناقابل گاهی اتفاق های خیلی بدی می افتد . انگار تا به حال در عمرشان شکلات ندیده اند . مثلاً پارسال شیشه های ویترین ما را شکستند تا شکلات هایش را بر دارند . به خاطر همین کار ها است که بیشتر غرفه ها ریسک نمی کنند .

نوشیدنی ها ی دست و دل باز
سالن نوشیدنی ها پر از شیشه ها و بطری های پر و خالی است . البته غرفه های لوکس و عرفه داران لوکس تر در این سالن هم به وفور به چشم می خورد . برخی از شرکت ها هم در خارج و داخل سالن اشانتیون می دهند .البته بگذریم از برخی که چند باره در صف می ایستند تا نوشیدنی یا آب میوه بگیرند ولی انصافاً نوشیدنی ها دست و دل باز ترند .

بچه های شکلات دوست
بیرون سالن ها بچه هایی که با هزار امید و آرزو به نمایشگاه آمده بودند و مجبور شده بودند با دستانی خالی برگردند ،بهانه می گرفتند و گریه می کردند و با اصرار از والدین می خواستند که چیزی برایشان بخرد . برخی از والدین هم طاقت دیدن گریه دلبندشان را نداشتند با التماس از غرفه داران می خواستند که :تورا به خدا یکی به این بچه بدهید ! یا حداقل چند تا را برای فروش بگذارید .
آخرین فنون شکلات سازی

بچه های شکلات فروش
حال و روز بچه های برخی از غرفه داران که با والدین خود آمده بودند و آن طرف شیشه ها در میان شکلات و شیرینی نشسته بودند نیز از همه بهتر بود . انگار تا به حال این همه شکلات یک جا ندیده بودند .البته برخی از آن ها هم آن قدر نا شکر بودند که به جای شکر گزاری از این نعمت بزرگ ! که دیگر بچه ها از آن بی بهره اند ،از این که به حد کافی! نمی توانستند شکلات بخورند قهر می کردند و کف غرفه می خوابیدند تا والدین خود را تنبیه کنند !
نسل اول شکلات خور ها

پدربزرگی که یک بسته شکلات بزرگ شیری در دست دارد با اشاره به همسرش که در صف ایستاده می گوید : من خودم مرض قند دارم و سال ها است که لب به شیرینی و شکلات نزدم ولی همسرم عاشق شکلات است . این ها را هم برای او خریده ام . البته گاهی نوه مان هم از آن ها می خورد .
غروب که می شود ساعت بازدید از نمایشگاه هم به پایان می رسد .اما انگار خیلی ها توان دل کندن از این همه شکلات و شیرینی را ندارند . چون چنان با بی میلی راه می روند که به زحمت حرکتشان را می شود احساس کرد . مسیر رسیدن به درهای نمایشگاه با تصاویر شکلاتی رنگ می شوند . برخی هم دستاوردهایشان را ! در مسیر می خورند . چند جوان که هر کدام شکلاتی در دست دارند با صدای بلند می خنند و یکی از آن ها می گوید :امروز به قدری شکلات دیده ام که فکر کنم تا صبح خواب های شیرین ببینم.
گردآوری:گروه خبر سيمرغ