نشان ایدز
همه ما كم و بيش در زندگي روزمره خود مصايب و بدبختي هاي آدميان را در پيرامون خود نظاره گر بوده ايم اما...

متاسفانه شايد اين از ضعف ما انسانها باشد كه خيلي دير مي توانيم احساس بدبختي ،رنج و دشواري هاي ديگران را به شكل ملموس براي خودمان عيني كنيم .

بيماري ايدز يكي از بيماري هاي لاعلاجي است كه متاسفانه با وجود اينكه در طول روز بارها به گوشمان مي خورد اما به راحتي به ابعاد خانمانسوز آن توجه نمي كنيم و از همه بد تر اينكه در جوامعي با بافت سنتي حتي سخن گفتن از روش هاي پيشگيري اين بيماري با موانع به ظاهر اخلاقي فراواني روبروست.

 پرداختن به اين جنبه ها اگرچه درخور تقدير است اما اين قلم نه در حوصله اين وبلاگ مي بيند و نه در تخصص خود اما شايد بهتر بود كه هركدام از ما دست كم گامي كوتاه براي روشن نمودن روش هاي پيشگيري از اين بيماري و نيز آماده نمودن جامعه براي رفتار درست با مبتلايان آن برداريم.از اين موضوع كه بگذريم فكر مي كنم در آستانه روز جهاني ايدز كه چند روزي بيشتر به آن نمانده است بد نيست به مطلبي اشاره كنم كه به فلسفه انتخاب روبان قرمز به عنوان نماد ايدز مي پردازد اين موضوع كه چرا اين روبان قرمز رنگ به عنوان نماد اين بيماري شناخته شده داستان جالبي دارد كه بد نيست  دست كم به عنوان يك شهروند حساس به فرهنگ بهداشتي جامعه امروز با آن آشنا شويم:

در سال1991  گروهي از هنرمندان ، كه بسياري از دوستان آنها بر اثر ابتلاء به ايدز جان خود را از دست داده بودند، با تأسيس گروه ايدز تجسمي (THE VISUAL AIDS ARTISTS CAUCUS) در شهر نيويورك تصميم گرفتند با به خدمت گرفتن هنر، به نبرد با اين بيماري مرگبار بپردازند. اولين بار آنان بودند كه روبان قرمز را به عنوان نشان گروه خود انتخاب كردند. پاتريك او كانل ، بنيانگذار گروه ايدز تجسمي ، هنوز هم روي تك تك لباس هاي خود يك روبان قرمز دارد؛ و البته خود او هم به ايدز مبتلاست. او مي گويد: من از ايدز نمي ميرم، من با ايدز زندگي مي كنم. رفقاي زيادي داشتم كه وقتي بيمار شدند، خيلي جوان بودند. آنها همه در جواني از دنيا رفتند و من زندگي خود را براي آنها صرف مي كنم. با پاتريك در حالي كه روي كاناپه اي در منزلش، واقع در منطقه شمالي شهر نيويورك نشسته است، گفتگو مي كنم . چهره او از بيماري تكيده شده ، اما هنوز در وجودش سرزندگي مشهود است.

در كنار او الن فريم، از اعضاي گروه 15نفره ايدز تجسمي، نشسته است. او كه يك عكاس است در سال 1991مانند ديگر اعضاي اين گروه يك هدف را دنبال مي كرد و آن هم يافتن وسيله اي بود كه بتواند مردم را وادار به انديشيدن درباره ايدز كند.

الن مي گويد : چاره ديگري نداشتيم. ما بايد از هنرمان استفاده مي كرديم. درست مثل اين بود كه ايدز يك شبه كل جامعه هنري نيويورك را مي بلعد. ناگهان چشم باز كرديم و ديديم خيلي از همكاران و دوستان ما دارند با مرگ دست و پنجه نرم مي كنند.

او ادامه مي دهد: ابتكار استفاده از روبان موقعي به فكر ما رسيد كه ديديم چطور پس از پايان جنگ خليج فارس آمريكايي ها حتي در شهرهاي كوچك آمريكا، براي حمايت از سربازان، از روبان هاي زرد استفاده كردند. اما سؤال بعدي اين بود كه چه رنگي براي روبان ايدز مناسب است و بعد با آن چه بايد كرد؟

آن زمان بود كه بحث ميان گروه در گرفت و سرانجام آنها در مورد رنگ قرمز به توافق رسيدند. الن در اين باره مي گويد: ما با رنگ هاي ديگر شروع كرديم. بعد يكي يكي آنها را كنار گذاشتيم و بالاخره رنگ قرمز را انتخاب كرديم چون رنگي است كه جلب توجه مي كند و همچنين حسي پر شور را القا مي كند. به او يادآوري مي كنم كه قرمز همچنين رنگ خون است و پاتريك با تأييد حرف من اضافه مي كند: و همين طور رنگ عشق .

گروه هنرمندان ايدز تجسمي، ابتدا برسرشكل پايپون به عنوان نماد ايدز اختلاف داشت، اما پس از مدتي طرحي را پذيرفت كه حالا در سراسر جهان به عنوان سمبل ايدز شناخته مي شود.آن سال، پاتريك در برادوي، مركز تئاترآمريكا در نيويورك، آشناياني داشت و مراسم اهداي جوايز توني (TONY AWARDS) نيز قرار بود به زودي برگزارشود. گروه، سه هزار روبان قرمزي را كه آماده كرده بود به محل برگزاري مراسم تحويل داد. اما اتفاقي كه افتاد هرگز براي آنها تصور نبود . هنگام پخش سراسري اين مراسم از تلويزيون آمريكا ، جرمي آيرنزJEREMY IRONS هنرپيشه سرشناس بريتانيايي، درحالي كه يكي از اين روبان ها را برسينه داشت در برابر دوربين ها ظاهر شد.

الن مي گويد: ماحيرت كرديم. البته مي دانستيم پروژه خوبي داريم اما فكرش را هم نمي كرديم روزي بتوانيم مردم را راضي كنيم روبان ها را به سينه بزنند. در مراسم جوايز توني همه آن را به سينه داشتند. سر از پا نمي شناختيم . خوابش را هم نمي ديديم ابتكار ما درچنين ابعاد وسيعي مورد استقبال قرار گرفته باشد. به اين ترتيب بود كه روبان قرمز به سرعت به نماد زيباي يك بيماري زشت مبدل شد.

اما گروه ايدز تجسمي نه از روبان قرمز و نه از هيچ روبان ديگري كسب درآمد نكرده است. پاتريك مي گويد : نكته مهم در باره اين پديده اين است كه خود به خود رواج پيدا كرد. ما آن را براي كسب درآمد درست نكرديم و حتي آگاهانه تصميم گرفتيم به اين ايده جنبه تجاري ندهيم. پاتريك لحظه اي تأمل مي كند وادامه مي دهد: خيلي عجيب است كه حالا سياستمداران پليدي را مي بينيم كه انواع روبان هاي سرخ و سفيد و آبي را به سينه مي زنند و جلوي دوربين ها مي آيند. هيچ نمي دانم اينها چطور باب شده است.

پانزده هنرمندي كه روبان قرمز ايدز را آفريدند پس از آن كار مشتركي انجام نداده اند . الن مي گويد: ما در مقطعي كوتاه از زمان به هم پيوستيم و پروژه روبان، آخرين كار مشترك ما بود. اين كه فرصتي به دست آمد تا در يك اثر هنري مهم در دوران پست مدرن سهمي داشته باشيم ، عالي بود.

پاتريك هم مي گويد: خيلي سخت است كه آدم در مورد چيزي كه از اندوه سرچشمه گرفته افتخار كسب كند. كاش مي شد همه اين افتخار را پس مي دادم، ولي اين چند سال شيوع ايدز را نمي ديدم . سال هايي كه آن همه آدم، آدم هاي با استعداد ، در بهترين سال هاي جواني از دست رفتند. حالا فقط يك نفر از دوستان دوران بيست سالگي من باقي مانده است.