مرد مومنی، به طرزی ناگهانی تمام ثروتش را از دست داد. چون میدانست خدا او را به نحوی کمک خواهد کرد. دست به دعا برداشت: «پروردگارا! بگذار که من در بخت آزمایی برنده شوم.»
او سال ها و سالها دعا کرد و اما همچنان فقیر ماند.
سرانجام روزی مرد و از آنجا که مرد بسیار با ایمانی بود، بلافاصله به بهشت برده شد.
وقتی به آنجا رسید، از وارد شدن سرباز زد. او گفت که تمام عمرش را مطابق تعالیم مذهبیش زیستهاست، اما خدا هرگز اجازه نداده است که در مسابقه بخت آزمایی برنده شود. با انزجار گفت:«هر چه به من وعده داده بودی، دروغ بود.»
خداوند جواب داد: «من همیشه برای کمک کردن به تو آماده بودم. اما با وجود این که من میخواستم کمکت کنم، تو حتی یک بلیط بخت آزمایی هم نخریدی.»
گردآوری: گروه سرگرمی سیمرغ
www.seemorgh.com/entertainment
نویسنده: پائولو کوئیلو