رختخواب جایی است كه وودی آلن به تماشای مسابقات بیسبال می‌نشیند، مطالعه می‌كند و می‌نویسد. البته معمولا صبح‌ها شروع به نوشتن می‌كند چون می‌داند اگر شب‌ها...
 
 
   تنها جایی كه وودی آلن واقعا دوست دارد در آن روزگار بگذراند، رختخواب است! خودش توضیح می‌دهد كه «جایگاه من در رختخواب مساوی جایگاهم در جهان است».
رختخواب جایی است كه وودی آلن به تماشای مسابقات بیسبال می‌نشیند، مطالعه می‌كند و می‌نویسد. البته معمولا صبح‌ها شروع به نوشتن می‌كند چون می‌داند اگر شب‌ها دست به كار شود گاهی آنقدر هیجان‌زده می‌شود كه خواب از سرش می‌پرد.
رختخواب جایی است كه خیال‌پروری در آن به راستی «لذت بخش است و می‌توانم مردم را به خدمت خود درآورم و شاهد تولد شخصیت‌هایم باشم. موسیقی را هم سهیم می‌كنم و به تماشای شخصیت‌هایی می‌نشینم كه در كنار موسیقی زیبایی كه در پس زمینه نواخته می‌شود نمایش‌شان را اجرا می‌كنند. با این كار سرگرم می‌شوم و خیلی بد است اگر واقعا دیگر كسی با این كارها سرگرم نمی‌شود». وودی آلن آخر هفته گذشته به اتاق هتلی پناه برده بود و با خبرنگاران گفت‌وگو می‌كرد – یكی از معدود كارهایی كه آلن به آن تن می‌دهد چون تا همین چند وقت پیش از این دست تجربیات روزمره گریزان بود. آقای فیلمساز كه ۷۲ سال سن دارد تا یك ماه دیگر همراه با همسر و دو دختر جوانش در لس‌آنجلس به سر می‌برد تا اولین تجربه كارگردانی‌اش در زمینه اپرا را با كارگردانی یكی از اپرا‌های كمدی پوچینی به نام «جیانی شیچی» به نمایش بگذارد.
آلن تصدیق می‌كند كه سفر به بارسلونا برای تولید یك فیلم دلیلی نداشته است جز برآورده شدن این آرزو كه به فیلمسازی اروپایی تبدیل شود: «همیشه می‌خواستم از آن فیلم‌های كارگردانی كنم كه در دهه ۵۰ به تماشای‌شان می‌رفتم؛ فیلم‌های تروفو، فیلم‌های گدار و برگمان و فللینی كه همیشه بر آثار من تأثیرگذار بوده‌اند. همیشه از آنها تقلید می‌كردم و تحت تأثیر‌شان بودم. وقتی به فیلم جدیدم نگاه می‌كنم آن را شبیه یكی از همان فیلم‌های محبوبم می‌دانم كه تمام نشانه‌های آنها را در خود جای داده است: موسیقی، افرادی كه با دوچرخه در اروپا طی مسیر می‌كنند، رابطه متقابل میان شخصیت‌ها و صحنه‌های خارج از فوكوس كه در فیلم‌های دهه ۵۰ زیاد استفاده می‌شد».
«ویكی كریستینا بارسلونا» با تصاویر دوست داشتنی‌اش از كلیساهای قدیمی و ساختمان‌هایی كه توسط معمار مشهور آنتونیو گائودی طراحی شده‌اند یكی از آن اتفاقات خوشایندی است كه نمی‌تواند محبوبیت چندانی در آمریكا به دست بیاورد. آلن تاكنون بیش از ۴۰ فیلم كارگردانی كرده است و شاهكارهایش از تقریبا هر فیلمساز زنده‌ دیگری پرشمارترند – «آنی هال»،‌ «منهتن»، «رز ارغوانی قاهره»، «جنایت‌ها و خرده‌خلاف‌ها/ جنایت و جنحه»، «هانا و خواهرانش»، «زن و شوهر‌ها» - اما آمریكا هرگز به شمایل‌‌شكنی‌های وی در فیلم‌هایش روی خوش نشان نداده است. آلن در سال‌های پیری نه مانند اورسن ولز با كارهایی از جنس مشاركت در آگهی تبلیغاتی نوشیدنی گالو اعتبار خود را به بازی گرفت و نه مانند چارلی چاپلین به كشوری مثل سوئیس فرار كرد. با این حال نمی‌توان انكار كرد كه با شروع دهه ۹۰ آمار فروش فیلم‌هایش فروكش كرد و فیلم‌هایش هم كیفیت یكدست سابق را هم از دست دادند. فیلم قبلی‌اش «رویای كاساندرا» در لس آنجلس كمتر از یك میلیون دلار فروخت و در خارج از لس آنجلس تنها ۲۰ میلیون دلار نصیبش شد. پس برای «ویكی كریستینا بارسلونا» چاره‌ای نداشته‌ است جز اینكه كلاه خود را كاسه گدایی كند و باز هم عمدتا در اروپا به دنبال حامی مالی بگردد.
به همین دلیل وقتی آلن با پیشنهاد شركت اسپانیایی «مدیا پرو» مبنی بر سرمایه‌گذاری برای فیلمی كه در بارسلونا تولید شود مواجه شده است بی‌و‌قفه با خودش فكر كرده است: «چراكه نه؟ بارسلونا شهری است كه به راحتی می‌توانم در آن زندگی كنم. اگر آنها شهری را در اوكراین یا سودان را پیشنهاد می‌دادند جوابم منفی بود اما بارسلونا یك شهر زیبا و شگفت‌انگیز است». با اینكه نیویورك سیتی یكی از شخصیت‌های ثابت بیشتر فیلم‌های آلن است اما وی هرگز فیلمنامه‌ای را بر اساس ویژگی‌های یك منطقه خاص ننوشته است. شیوه‌كاری‌ آلن به این صورت است در طول‌های سال‌ ایده‌هایی را برای فیلم‌هایش روی تكه‌های كاغذ و قوطی‌های كبریت می‌نویسد و همه را داخل یك كشوی بزرگ می‌ریزد. «ویكی كریستینا بارسلونا» هم یكی از همین ایده‌ها بوده است درباره دو دختری كه برای گذراندن تعطیلات عازم سان‌فرانسیسكو می‌شوند.
آلن علاوه بر انتقال بستر داستانی به بارسلونا، جوهانسون را به داستان اضافه كرده است كه در چند سال اخیر به یكی ستون‌های اصلی فیلم‌های آلن تبدیل شده است كه توتمی از جوانی و سرخوشی دور از دسترس است. آلن بعد از انتخاب بازیگرانش شخصیت‌ها را متناسب با آنها تراش داده است و هنگام فیلمبرداری هم غیر دستورات نمایشی حرفی با آنها نمی‌زده است.
خود آلن معتقد است حكایت اسپانیایی‌اش یك فیلم «كاملا اندوهناك» است اما با این حال می‌دانیم فرقی نمی‌كند جهان وودی آلن در كدام اقلیم به تصویر كشیده شود یا چقدر قرار است تماشاگر را بخنداند چراكه در جهان وی هیچكس به آنچه می‌خواهد نمی‌رسد: «یك ارتباط مانند دو شاخه سیم است كه گوشه‌ای به حال خود رها شده‌اند و باید به هم وصل شوند. اگر یك سیم از وصل شدن طفره برود ارتباطی هم برقرار نمی‌شود‍؛ درست شبیه اینكه چیزی از قلم افتاده باشد؛ شبیه اینكه نمك از رژیم غذایی حذف شود. ارتباط مانند نمك در ظاهر چیز بی‌اهمیتی است اما نبودش می‌تواند شما را نابود كند و باعث مرگ‌تان شود!».
وی در مورد بازیگری در فیلم‌های خودش می‌گوید اصلا برایش مهم نیست باز هم بتواند در یكی از فیلم‌هایش بازی كند: «اگر سهمی برایم وجود نداشته باشد طبیعتا نقشی هم بازی نمی‌كنم... اما اگر شخصیتی دوست داشتنی به نام بابابزرگ وجود داشته باشد كه متناسب با سنش شخصیت عاقلی است آن وقت شاید...». همانطور كه خود آلن هم می‌گوید روشن است كه وی دیگر تأثیر سابق را بر پرده سینما ندارد –دیگر حتی به سختی از پس حرافی‌های عصبی بزدلانه‌ خود كه ناشی از هراس‌های اگزیستانسیالیستی هستند برمی‌آید. آلن ادعا می‌كند منِ دیگر (همزاد) او چیزی نیست جز همان شگردهای كمدی‌اش (مانند سبیل و كلاه لبه‌دار چارلی چاپلین) و واقعیت این است كه در حال حاضر پرسونای وی دیگر نمی‌تواند محملی برای بازی كنترل شده‌اش باشد: «من شبیه داستین هافمن یا رابرت دونیرو نیستم چون آنها بر خلاف من روی پرده دست به معجزه می‌زنند. من فقط در محدوده كوچكی بازیگر باورپذیری هستم. به همین دلیل صرفا می‌توانم نقش یك پروفسور دانشگاهی را بازی كنم، یك روانپزشك، یك روشنفكر؛ البته خودم را روشنفكر نمی‌دانم».
آلن در نقش مرد زیركی كه بیشتر جزئیات انگیزه‌های بشری را می‌شناسد رویكردی ضدروانشناختی را پیشه خود ساخته است و وانمود می‌كند هیچكدام از فیلم‌هایش چیزی از زندگی شخصی‌اش منعكس نمی‌كنند: «همیشه فكر می‌كنم در همه حال مشغول انجام یك كار هستم و از این نظر میان فیلم‌هایم تمایز قائل نمی‌شوم. مثلا فكر نمی‌كنم كه در اروپا آزادی عمل بیشتری دارم؛ فكر نمی‌كنم وقتی شاد هستم حتما فیلم‌هایم شاد می‌شوند و وقتی غمگین هستند حتما فیلم‌هایم غمگین می‌شوند. یا فكر نمی‌كنم باید سراغ یك فیلم خود زندگینامه‌ای بروم. صرفا می‌توانم بگویم زمانی كه «پول را‌بردار و فراركن» و «موز‌ها» را كارگردانی می‌كردم حس و حال خوبی نداشتم و در اوقات خوش زندگی‌ام سیر نمی‌كردم و در نهایت آندو به احمقانه‌ترین كمدی‌هایم تبدیل شدند. در حالی كه مثلا وقتی درگیر «رویای كساندرا» و «امتیاز نهایی» بودم اوقات خوش زندگی‌ام را تجربه می‌كردم».
وی در پایان اضافه می‌كند تنها انگیزه‌ای كه او را تحت تأثیر قرار می‌دهد كار كردن دیوانه‌وار برای فراموشی مرگ است: «كار كردن دیوانه‌وار راهی است كه برای دست و پنجه نرم كردن با این دنیا انتخاب كرده‌ام. با كار كردن دیوانه‌وار درست همان كاری را انجام می‌دهم كه یك تمبر جمع‌كن، یك معتاد به ورزش، یك غول صنعتی و یا یك دائم‌ الخمر برای مواجهه با دنیا پیشه خود می‌كند. شیوه من برای كنار آمدن با واهمه‌های هستی این است كه دو دستی به كارم بچسبم سرم را هرگز بالا نیاورم!».

 
 مطالب مرتبط: کار با وودی آلن هم ترسناک است هم هیجان انگیز 
 
گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: www.aftab.ir