نگاهی به فیلم محیا
اكبر خواجویی پس از 20 سال از اولین فیلمش «خانه ابری»، سومین فیلم خود را بعد از 16 سال از دومین كارش یعنی «سیرك بزرگ» بر پرده اكران دارد كه درونمایه آن، موضوعی است كه در سینمای ایران بارها تكرار شده و البته همچنان خریدار دارد.
داستان عشق و دلدادگی و موانعی كه بر سر آن وجود دارد همواره در ادبیات و قصههای ایرانی عقبه بلندی داشته است و امروزه در سینما و دنیای تصویر نیز تداوم یافته و همچنین جاذبههای بصری بر جذابیت آن افزوده است.
اكبر خواجویی پس از 20 سال از اولین فیلمش «خانه ابری»، سومین فیلم خود را بعد از 16 سال از دومین كارش یعنی «سیرك بزرگ» بر پرده اكران دارد كه درونمایه آن، موضوعی است كه در سینمای ایران بارها تكرار شده و البته همچنان خریدار دارد.
داستان عشق و دلدادگی و موانعی كه بر سر آن وجود دارد همواره در ادبیات و قصههای ایرانی عقبه بلندی داشته است و امروزه در سینما و دنیای تصویر نیز تداوم یافته و همچنین جاذبههای بصری بر جذابیت آن افزوده است.
فیلم، داستان جوانی به اسم جاوید است كه به دختری به نام محیا علاقهمند میشود و طبق قواعد و طبیعت تراژدیك عشق، مانع بزرگی بر سر راه این وصلت رخ میدهد، اما تفاوت محیا در ژانر عاشقانه در همین نقطه رقم میخورد كه هم كمی عجیب به نظر میرسد و هم داستان را به سمت و سوی سینمای به اصطلاح معناگرا سوق میدهد.
جاوید دلباخته یكی از كارمندان بهشتزهراس شده است و شغل این دختر مردهشویی است، اما مشكل به اینجا ختم نمیشود. علاوه بر فاصله طبقاتی و فرهنگی میان آن دو، محیا خواستگار لات و سمجی دارد كه سالها خاطرخواه اوست و هر كسی را كه به معشوقش نزدیك شود با زور و تهدید فراری میدهد، از سوی دیگر دختر خاله جاوید نیز به وی علاقهمند است و مادر و خواهرش نیز میكوشند این علاقه به وصلت تبدیل شود.
در واقع كارگردان با مربع عشقیای كه ایجاد میكند موقعیت پیچیدهتری به گره قصه میدهد و پیچ و خمهای داستانش را بیشتر میكند، اما هیچكدام از این موانع به اندازه شرطی كه پدر محیا برای جاوید میگذارد، سخت و عجیب نیست.
شرطی كه با روحیه و شخصیت جاوید در تضاد كامل است: شستن 7 مرده! او كه همیشه از مرده میترسید، اینك تنها راهش برای رسیدن به عشق، غلبه بر ترس است و خاصیت عشق این است كه آدمی را شجاع میكند و عاشق به واسطه آن پوست میاندازد.
جاوید باید دقیقا گام در مسیری بگذارد كه همیشه از آن وحشت داشته است، اما حالا میان عشق و ترس باید یكی را برگزیند و تجربه نشان داده است كه همواره عشق قدرتی بیش از ترس دارد و عاشقی خود یك تجربه شجاعانه است؛ بنابراین او همین راه را برمیگزیند و به روستایی میرود و 7 مرده را میشوید و كفن میكند.
جاوید باید دقیقا گام در مسیری بگذارد كه همیشه از آن وحشت داشته است، اما حالا میان عشق و ترس باید یكی را برگزیند و تجربه نشان داده است كه همواره عشق قدرتی بیش از ترس دارد و عاشقی خود یك تجربه شجاعانه است؛ بنابراین او همین راه را برمیگزیند و به روستایی میرود و 7 مرده را میشوید و كفن میكند.
این مراحل هفتگانه خود نمادی از هفت خوان رستم است كه اصطلاحا برای رسیدن به هدفی ارزشمند و بزرگ بیان میشود و در واقع شبیه به سیر و سلوك عارفانه است كه سالك در مسیر وصل به معشوق باید طی كند. میرطاهر كه در این شغل صاحب جایگاه خاصی است به نوعی راهنما و مرشد جاوید در این سیر و سلوك است كه در نهایت خودش به عنوان آخرین مرده به دست جاوید شسته میشود.
محیا با نوع داستانپردازی خود و موقعیت دراماتیكیای كه برای قهرمان قصهاش خلق میكند در دو سطح پیش میرود، یكی همین ظاهر قصه و مسائل فرهنگی اجتماعی كه در ازدواج جوانان به عنوان موانع و تعصبهای سنتی مطرح است و دیگری كه در ساحتی درونیتر و لایه پنهان داستان، پی گرفته میشود نوعی معناگرایی و پرداختن به سیر و سلوك معنوی است كه در پس صورت قصه روایت میشود.
جاوید در هر مرحله از این سیر و سلوك با دنیای درونش آشنا میشود و بتدریج بر ترس و ضعفهایش غلبه میكند و گویی شایستگی وصل به معشوق را به دست میآورد، گرچه ماجرای هفت خوان عرفانی در بستر یك فیلم اجتماعی توی ذوق میزند و به عرفان بازیهای مد روز در آثاری كه میخواهند معناگرا باشند، نزدیك است. همچنین ساختار فیلم نیز با ورود جاوید به روستا و مردهشویی به دوپارگی اثر منجر میشود كه با فضای شهری قصه در تعارض است.
محیا دو ویژگی مثبت دارد، یكی این كه روایت روان و قابل قبولی در بیان قصه خود دارد كه مخاطب را سرگرم داستان خود میكند و شاید برای بسیاری از مخاطبان عنصر مردهشویی، هیجان و ترسی كه در آن نهفته است، شیرین باشد و دیگری بازی خوب شهاب حسینی در این فیلم است.
نوع حركات دست و صورت و ریاكشنهای حسی در كنار میمیكهای خوبش در موقعیت متضاد و گوناگون روانی در این فیلم باعث درخشش خوب شهاب حسینی در نقش جاوید شده است.
كاراكتر جاوید در فرایند قصه به دلیل تغییرات متعدد موقعیتهای انسانی كه شامل ترس، خشم، شجاعت، غم و امید بوده نیازمند توانایی بازیگر در بازنمایی هر یك از حالات و كنشها بود كه شهاب حسینی بخوبی از پس نقش برآمد.
وی یكی از آن بازیگران توانایی است كه در سالهای اخیر، نقشهای زیبایی را بویژه در «شمعی در باد» ، «مدار صفردرجه» و همین محیا از او دیدیم و شاید بعد از رادان و امین حیایی دیگر نوبت اوست كه سیمرغ بگیرد.
در واقع اگر این دو عنصری را كه توضیح دادم، از فیلم بگیریم یعنی بازی شهاب حسینی و جذابیت هیجانی مساله مردهشویی و غسالخانه و مرگ، محیا همان قصه تكراری ملودرامهای عاشقانه در سینمای ایران است كه چیز تازهای ندارد، البته نباید بیانصافی كرد و وجوه سرگرم كنندگی آن را نادیده گرفت.
موقعیت دراماتیك فیلم و قابلیت داستانپردازی چیز كمی نیست كه بسادگی از آن بگذریم بخصوص در موقعیت كنونی كه سینمای ایران از نداشتن قصه جذاب، رنج میبرد، اما نمیتوان پذیرفت كه محیا یك فیلم معناگراست و بر صرف طرح مساله مرگ، عشق و سیر و سلوك عارفانه میان آن دو نمیتواند تضمین كننده معناگرایی فیلم باشد.
محیا فیلم عاشقانهای است كه در فرمی به ظاهر معنایی پوشیده شده و اتفاقا صحنههای مربوط به مردهشویی با ساختار كلی فیلم و تم قصه ناهمخوانی دارد. عجیبتر آنكه در آن روستای كمجمعیت و در آن مدت كوتاه چقدر 7 مرده زود فراهم میشود، گویا آنجا دهكده مردگان است.
محیا به لحاظ معنایی و مضامین درونی كه در پس قصه خود میپروراند به 3 نقطه موثر میرسد كه نقطه تلاقی آن نهایتا در آدمی ممكن است به تولد انسان تازهای منجر شود. عشق، مرگ و زندگی؛ مفاهیمی كه دنیای واقعی آدمی را رقم میزند.
مطالب مرتبط:
نگاهی متفاوت به فیلم حاشیه ساز سه زن
نگاهی منتقدانه به فیلم فرزند خاک
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: جام جم آنلاین