«میم مثل مادر»، میم مثل ملاقلی‌پور
حقیقتاً «رسول ملاقلی پور» را خیلی زود از دست دادیم؛ کارگردانی که در مرز پروانه شدن بود اما اجل مهلت خلق شاهکارهای پی در پی را از او گرفت.
 
«رسول ملاقلی پور» را خیلی زود از دست دادیم.او به درجه‌ای از فن رسیده بود که پس از ملودرام اشک‌انگیز «میم مثل مادر»، در حال یک پوست‌اندازی دوباره بود و حال آن‌که وقتی به کارنامه هنری او نگاه می‌کنیم در می‌یابیم که او طی سالیانی که فیلم ساخت، به صورت مقطعی رشد کرد و همواره حرکت او در یک مسیر متعالی بوده است.

از شروع کارگردانی وی با «نینوا» تا «افق» که جهشی خارق العاده در زمینه کارگردانی وی مشاهده می‌شود تا سال 77، او بر همین مدار از تکنیک باقی می‌ماند و از سال 77، با ساخت «هیوا»، دکوپاژهایش هوشمندانه‌تر می‌شود که خبر از بلوغ یک کارگردان ششدانگ می‌داد. «هیوا» آغاز این پوست اندازی بود و «نسل سوخته» مرحله آزمون و خطا برای رسیدن به پله‌ای بالاتر که همین اتفاق مبارک با «قارچ سمی» در سال 80 به وقوع پیوست و آثار بعدی این کارگردان هم بر همین مدار باقی ماند. «مزرعه پدری» و «میم مثل مادر» ریزبینی‌های نوشتاری و اجرایی بسیار خاصی دارند و عبوری موفق از دشواری تکنیکال بسیاری را به رخ می‌کشند و نوید یک تحول بزرگ را می‌دهند؛ همان مرزی که همه انتظار دارند تو دست به ساخت یک شاهکار بزرگ بزنی و از آن زمان به بعد هر چه می‌سازی در هیبت شاهکار باشد یعنی اگر خودت هم بخواهی دیگر نمی‌توانی به مرتبه پایین‌تری تنزل پیدا کنی.

همه چیز آماده خلق شاهکارهایی استثنایی در این سینما بود که...
«رسول ملاقلی پور» را خیلی زود از دست دادیم و البته نتیجه‌اش را هم دیدیم. خلأ نبود نگاه تکنیکی و مخصوصاً احساسی مشابه با نگاه این کارگردان بزرگ در سینمای ایران سبب شد سینمای ما لطمات جبران‌ناپذیری را شاهد باشد. از سال 86 که رسول به دیار باقی شتافت تا همین امروزی که در حال مطالعه این مطلب هستید، از کدام فیلم به عنوان اثری شاخص در حوزه دفاع مقدس می‌توانید نام ببرید؟ کدام فیلم آن قدر در زندگی شما تاثیرگذار بوده که تکانه‌های روحی و درونی فوق العاده‌ای را به شما وارد آورد؟

اگرچه سینمای ایران هم‌اکنون در نبود چنین نویسنده و کارگردانی، ضربات بسیاری را به خود دیده است اما جا دارد با بازخوانی و تشریح اله‌مان‌های سبک کاری این هنرمند، سایر مخاطبان عام را نسبت به موارد خاص به کار رفته در این سبک بیشتر آشنا کرد تا با مرور فیلم‌های این کارگردان، مطالبات مردم این‌گونه از سینمای تقریباً فراموش شده، شکل حقیقی‌تر و واقعی‌تر به خود بگیرد.


1. جسارت
نخستین مشخصه کاری مرحوم ملاقلی‌پور، جسارت در نوشتار و اجرا بود. مطمئناً آنچه سبب تعالی مقام این کارگردان از مراتب اولیه به خلق آثار با کیفیت خیلی بالا شد، افراط صحیحی در به کار بردن این میزان از جسارت بوده است همان گونه که جسارت صحیحی که او در کارهای آخرش داشته با جسارت کارهای نخستین این کارگردان، قابل قیاس نیست. همین جسارت سبب شد سوژه‌های حساس، بیشتر خود را نشان داده و در نتیجه موقعیت‌های داستانی پیچش‌های دراماتیکی را به خود ببیند که می‌توان به جرأت گفت تنها مختص به سینمای رسول بود.

از دل این پیچش‌ها، حوادث ملتهب و تکاندهنده‌ای بیرون می‌آمد که مخاطب در بسیاری از موارد، از دیدن آن‌ها شوکه می‌شد یا به شدت تحت تاثیر قرار می‌گرفت. مثلاً آن پلان آتش زدن جنازه‌ها در «بلمی به سوی ساحل»، آن نگاه‌های متاثر کننده و دیالوگ‌های فروریزنده در «سفر به چزابه»، آن عاشقانه‌های اشکبار در «هیوا»، آن شوق تطهیر در برابر لذت دنیا در سکانس سوم «نسل سوخته» و مخصوصاً صحنه کور کردن چشم‌های شاهزاده به همراه آن موسیقی مسحور کننده، از خود به در شدن سلیمان روی قایق در «قارچ سمی»، آن گریه‌های محمود شوکتیان کنار حوض آتش گرفته «مزرعه پدری» و سکانس تزریق آمپول به علی در حالی که خود سپیده به شدت نیازمند آن بود، در «میم مثل مادر» را به یاد بیاورید.

اینجا فقط با یک سوال مواجهید، منطقی و منصفانه پاسخ دهید. آیا نمونه‌های تکان دهنده این سکانس‌ها را قبلاً در جایی به جز در فیلم‌های رسول ملاقلی‌پور دیده بودید؟

جسارت و شجاعت بالای رسول ملاقلی‌پور که به پشتوانه ذهنی خلاق و پویا هدایت می‌شد، سبب پدید آمدن چنین خطوط روایتی در آثاری شد که در سینمای ما ماندگار شدند و با وجودی که چند سال از زمان ساخت هر یک از این فیلم‌ها می‌گذرد اما باز هم تاثیرگذاری مطلوب خود را خواهد داشت و مهم‌تر از همه آنکه، هیچ یک از این خطوط روایت و تکانه‌های مورد اشاره، با گذشت زمان و پیشرفت مدرنیته و تغییر نگاه و مخاطب سینما در هر عصر و برهه‌ای، بی‌منطق یا بی‌تاثیر نیست و این در نتیجه به کارگیری شکل صحیح جسارت و شجاعت در شناخت یک سوژه بکر و مهم‌تر از آن، تحلیل متفاوت از آن سوژه خاص است که نمی‌تواند منجر به این ماندگاری نشود.


2. اخلاص
آیا می‌توانیم داستان‌های هر 15 فیلم رسول ملاقلی‌پور، موقعیت‌ها و فضاسازی‌های داستانی این فیلم‌ها و تکانه‌های موجود در هریک از این آثار را تنها دست پرورده قوه خیال نویسنده برشمرده و آن‌ها را با نص صریح زندگی مغایر بدانیم؟ مطمئناً پاسخ این سوال منفی است.

تمام شخصیت‌های داستان‌های ملاقلی‌پور ولو فیلم گیشه‌ای «کمکم کن» خط و ربطی بر اجتماع هستند که هنوز هم موجودیت دارند به گونه‌ای که خط اصلی داستان این فیلم‌ها، دقیقاً برش‌هایی از زندگی هستند که شاید در آن زمان، چندان برای مخاطب جا افتاده نبودند اما امروز، ما می‌توانیم شاهد همذات پنداری بیشتری در نگاه مخاطبان با حوادث این فیلم‌ها باشیم. اخلاص و دوری از اطناب غیرحقیقی در آثار ملاقلی‌پور، یکی از برگ‌های برنده نویسندگی او بود. ملاقلی‌پور نخواست به مدد روایتی جدید از زندگی‌های جبهه‌ای، اغراق را وارد داستان‌هایش نماید و به همین دلیل است که «قهرمان» (که در تمامی آثارش وجود دارد و در این قحطی قهرمان پروری در سینمای ایران قطعاً غنیمتی گرانسنگ است)، به راحتی برای مخاطب آشنا بوده و شخصیتی داستانی یا افسانه‌ای نیست.


3. حرکت در مسیر آینده
هیچ یک از فیلم‌های مرحوم ملاقلی‌پور، آثاری تاریخ مصرف دار و منحصر به زمان خاصی نیستند.شاید فیلم‌هایی مانند «نینوا»، «پرواز در شب»، «بلمی به سوی ساحل»، «افق»، «خسوف» و حتی «هیوا»، که موضوعیتی در ارتباط با دفاع مقدس دارند اما محوریت بحث در این آثار، از دفاع مقدس تنها به عنوان بستری برای روایت بهره می‌برد و صحبت بر سر چیز دیگری است که حتی در جامعه کنونی نیز نمی‌توان استحصال‌های مفهومی متفاوتی از آنها به عمل آورد.شاید فیلمی مانند «نسل سوخته»، «قارچ سمی» یا «میم مثل مادر» بتواند مثال‌های خوبی برای این ادعا باشد.

فیلم‌هایی که بی‌توجه به چارچوب‌های عرفی و سیاسی جامعه، ساخته شده و نگاهی که در آن به مشکلات و درونیات یک «انسان» می‌شود، نگاهی ایده آلیست در هر عصر و برهه‌ای به اوست. آیا دلتنگی‌ها و مصائب «دومان قائمیان» در «قارچ سمی» تنها محدود به انسان‌های زجر کشیده آن چنینی در سال 80 است و برای انسان کمال‌گرای سال 91 سندیت ندارد؟ آیا نگاه انسانی آن افسر (فرهاد قائمیان) در «نسل سوخته» یا حس ناب مادرانه در «میم مثل مادر» در اوایل دهه 90 نمی‌تواند محلی از اعراب داشته باشد؟عشق لطیف، ملموس و پاک «هیوا» که در سال 77 ساخته شد، کاربردی در روابط عاطفی عصر کنونی ندارد؟ تمام وقایع نشان داده شده در «نسل سوخته» که در سال 78 ساخته شد، نه تنها در دهه 90، بلکه در دهه‌های دیگر نیز کاربردی منطقی و زیستی ندارد؟

نگاه متعالی رسول ملاقلی‌پور به تمام تعاریفی که در این فیلم‌ها به کار رفته است، نگاه بزرگی است که در تمام آنها یک چیز فصل الخطاب قرار می‌گیرد و آن، «انسانیت» است. در تمام آثار این کارگردان، چه در کارهای ابتدایی او که صرفاً جنگی هستند تا اثر گیشه پسند این کارگردان و تا ملودرام‌های اجتماعی‌اش که پس زمینه‌هایی از دفاع مقدس را به خود می‌بیند با تمام شخصیت‌های سیاه و سفید و خاکستری، آیا نمی‌توان تاثیر و تاثراتی از «انسانیت» را به عینه مشاهده کرد.

شاید پررنگ‌ترین مثالی که می‌توان در این باره زد به فیلم «مزرعه پدری» مربوط باشد که در آن، تمامی شخصیت‌ها از محمود شوکتیان (مهدی احمدی) به عنوان شخصیت نیمه خاکستری، تا همسرش به عنوان شخصیت مثبت و نقش یک شیره‌ای که جمشید هاشم‌پور آن را بازی می‌کرد که به نوعی تماما خاکستری بود، در یک نقطه با هم به تلاقی می‌رسند و آن، مفهومی واحد از «انسانیت» است.

آنجایی که محمود شوکتیان در سکانس یکی مانده به آخر فیلم با آن حالت کج و معوج خودش می‌خواهد جلوی شلیک تانکی به سمت منزلش را بگیرد، آنجایی که همسرش می‌گوید محمود به‌خاطر مردم ایران از زن و بچه خودش گذشته اما با این حال باز از این کارش رضایت دارد و آنجایی که کاراکتر شیره کش، به میل خودش به جبهه رفته و نارنجک درون لوله تانک می‌اندازد و تانک‌ها را منفجر می‌کند تا این‌که هنگام انجام این عمل، تانک شلیک کرده و دست او از بازو قطع می‌شود، تمام این شخصیت‌ها با وجود این‌که نمایندگانی از این تیپ افراد هستند و از ابتدای داستان تا به انتها بر مبنای همین خصایل خاص، موقعیت‌های داستانی خلق می‌کنند، در انتها در مفهوم «انسانیت» اشتراک مفهومی خود را نشان می‌دهند ولو این‌که این تلاقی در تمامی آثار این کارگردان به عینه قابل مشاهده است و این مفهوم نمی‌تواند مفهومی منحصر به عصر و برهه تاریخی خاصی باشد و دقیقاً به همین دلیل است که وقتی در جامعه تکنولوژیک دهه 90 ایران و سینمای حالا دیجیتالی شده ایران، فیلم‌های دهه 60، 70 و 80 رسول ملاقلی‌پور را مشاهده می‌کنیم، هنوز هم می‌توانیم با حوادث و آدم‌های آن، این همانی پیدا کرده و از تماشای این آثار لذت می‌بریم.

با نگاهی به این 15 فیلم به یادگار مانده از این کارگردان ستودنی سینمای ایران و فقدان جدی این نوع نگاه خاص در سینمای‌مان، حالا دیگر همان عده از مخاطبان عامی که نسبت به این سینما حساس نبودند نیز با هم همصدا می‌شوند که حقیقتاً «رسول ملاقلی پور» را خیلی زود از دست دادیم؛ کارگردانی که در مرز پروانه شدن بود اما اجل مهلت خلق شاهکارهای پی در پی را از او گرفت.

شاید حرف امروز ما و گله امروز ما از رسول ملاقلی‌پور به مانند یکی از دیالوگ‌های به یاد ماندنی فیلم «قارچ سمی» باشد آنجایی که «بیتا صفیری» (میترا حجار) رو به «دومان قائمی» (جمشید هاشم پور) می‌کند و می‌گوید: «می خوای بری؟ منو می‌خوای بذاری به امید کی؟ بین زمین و هوا ولم می‌کنی؟ من که داشتم زندگیمو می‌کردم، تو به من گفتی ببین چیزی رو که من می‌بینم» و چقدر سخت است که به یک دنیای خاص خو بگیری اما وقتی شهروند آن دنیای خاص می‌شوی، دیگر نمی‌توانی امکاناتی بیشتر از آن دنیای خاص را داشته باشی. تنها یادگار ما از رسول، همان 15 فیلمی است که مجبوریم تا همیشه، فقط آنها را ببینیم و بر این جهان‌بینی روشن و مسلط غبطه بخوریم.



گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: inn.ir



مطالب پیشنهادی:
9 دلیل برای دوست داشتن «جنیفر لاورنس» + عکس
«مجری سابق تلویزیون» هم به مستند شبکه 1 اعتراض کرد
غول‌های وحشتناک محبوبتر از نیکول کیدمن!
«دختر کت قرمز»، از آسیب‌های روانی‌اش بعد از دیدن فیلم اسپیلبرگ گفت + عکس
«گلشیفته فراهانی» نامزد بهترین بازیگر زن آسیا + لیست نامزدها