نقد خواندنی نیویورک‌تایمز بر فیلم جدید «کیارستمی»
در اولین سکانس از آخرین اثر عباس کیارستمی «مثل یک عاشق» (Like Someone in Love) داخل کافه ای در توکیو مکالمات زنی به گوش ما می رسدکه قادر به مشاهده او نیستیم....

به اعتقاد مارتین اسکورسیزی "سینما ترکیبی است از آنچیزی که درون قاب تصوبر می بینید و هر آنچه بیرون از آن است" و عباس کیارستمی فیلمساز ایرانی کسی است که با وسواس منحصر به فردی این قاعده اصولی سینما را به کار میگیرد.

در اولین سکانس از آخرین اثر عباس کیارستمی "Like Someone in Love" داخل کافه ای در توکیو مکالمات زنی به گوش ما می رسدکه قادر به مشاهده او نیستیم، در اینجا بیشتر از آنچیزی که در قاب تصوبر قابل مشاهده است از آنچه برای ما نمایان نیست آگاه می شویم، اما در موقع مناسب چیزهای بیشتری از آن زن متوجه خواهیم شد – نام او آکیکو است (Rin Takanashi) دانشجویی که روسپی گری می کند – دراین سردرگمی اولیه ، صحنه ای که با وجود حضور آکیکو هیچ شناختی از او نداریم ، مجموعه ای از تصاویر پرگریز، در ظاهری پر از وسواس و به طرز شگفت آوری منسجم پیش روی ما قرار میگیرد.

آکیکو بعد از چانه زدن با کارفرمایش ، چت با یکی از دوستانش و مشاجره تلفنی با دوست پسر جاه طلبش ، با کراهت آماده رفتن به محل قرار با یکی از مشتریانش می شود؛ شخصیت فرهیخته سالخورده ای که از همسرش جدا شده و در خانه ای محقر و مملو از کتاب در بیرون از شهر زندگی می کند.

اولین برخورد آنها کمی تاثرآور و ناشیانه است در عین حال مودبانه و شیرین، و آقای کیارستمی در اینجا فرضیات ذهنی ما در مورد اینکه قصد روایت چه داستانی را دارد به چالش می کشاند. به نظر می آید پیرمرد – تاکاشی - (Tadashi Okuno) بیشتر به علت احساس تنهایی و دلتنگی سرگشته شده است تا از حس شهوت و از دید آکیکو رفتار او بسیارشبیه به مادربزرگنگرانش است که دائما برایش پیام های صوتی می گذارد.

پیش داوری ها و حدس و گمان های مخاطبین ازروایت داستان:

- فاحشه ای با قلبی از طلا؛

- انسان خیرخواخی که در پی نجات زن جوانی از فساد است؛

تا اینجا فرضیات داستان ما بسیار شبیه روایت"Pretty Woman" است، البته این غیر ممکن نیست که تاکاشی و آکینو هم"Pretty Woman" را تماشا کرده باشند.

اما آقای کیارستمی شخصی نیست که به بازسازی دوباره اثری دست بزند ، سبک او چیزی مابین روایتی سر راست، ساده و در عین حال در هاله ای از ابهام است.

اغلب آثاری که او در طی دهه 1990 در ایران ساخته ترکیبی است از تکنیک های مستند سازی همراه با مفاهیم انتزاعی عمیق متمایل به شعر و غزل، درایجاد موقعیت های جذاب و در عین حال بسیار ساده و معمولی و حتی پیش پا افتاده.

البته در این اواخر او شگفتی دیگری را نیز به این معجون خود اضافه نموده و آن سفر به خارج از کشورش – به ایتالیا برای "کپی برابر اصل" و حالا به ژاپن – و کار با بازیگران غیر ایرانی است. (اولین حضور او در یک کشور دیگر به سال 2002 برای مستند "ABC Africa" برمیگردد.)

فضای غمبار و مملو از دلسوزی به شدت در "همچون یک عاشق" قابل لمس است و این تفاوت فرهنگی ای است که اثر او را از دیگر آثار سینمای ژاپن مجزا می کند.

"همچون یک عاشق" تقریبا در نماهای های محدود یاز جمله اتاق نشیمن تاکاشی و به خصوص داخل خودرو ولوو استیشن او ضبط شده است.

همانطور که اثر سال 2002 او به نام "دَه" به طور کامل داخل خودرویی در حال تردد در ازدحام تهران فیلمبرداری شد و در "طعم گیلاس" که نخل طلای کن را به صورت اشتراکی در سال 1997 سهم خود کرد، خودرویی فرسوده را به یک انجمن طرح مسائل فلسفی تبدیل نمود؛ تبحر آقای کیارستمی در سینمای غیر متحرک خودرویی است.

در نگاه سینمایی آقای کیارستمی جایگاهی که برای خودرو تعریف می شود عبارت است از محدوده ای که درعین آنکه خصوصیات یک محیط خصوصی را دارد محلی است که به تعبیری محیط عمومی به آن اطلاق می شود؛ به بیان دیگر حیطه ای امن و آرام و درعین حال پر چالش ترین محیطی که می تواند وجود داشته باشد.

در طول فیلم آکیکو اغلب در حال گذار از شرایطی آسیب پذیر و در فضایی بدون هویت پایدار سرگردان است.

رابطه به نظر گذرا و اتفاقی او با تاکاشی به یک راس مثلثی مبدل شد و این مثلث زمانی که دوست پسرش نوریاگی (Ryo Kase) ظاهر می شود تکمیل می شود و در حالی که تاکاشی از پنجره خودرو به نظاره نشسته است، آکیکو در طی مسیر خود به سوی آزمونی هدایت می شود.

شاید مردپیر به وسیله خیرخواهی و شفقت خود تحریک شده باشد و یا از روی عادت؛ اما به هر روی به دور از هرگونه بدسگالی – چند نصیحت پدربزرگ مابانه به او می گوید، اما در همین حال هر چه زمان به جلو می رود بازی در این قمار برای او خطرناک تر و پر هزینه تر می گردد.

قلمرو اصلی هنرنمایی آقای کیارستمی شکاف مابین حقیقت و نمایش، است. او شیفته این است که مخاطب را در انتخاب خود راحت بگذارد، بنابراین اثر به تعداد مخاطبان آن به نسخه های مختلفی از خود تبدیل می شود.

"همچون یک عاشق" را می توان به عنوان آینه ای از "کپی برابر اصل" در نظر گرفت، که در آن زن و مردی (ژولیت بینوش و ویلیام شیمل) در مسیر پی بردن به ماهیت حقیقت در هنر در برابر دیدگان حیرت زده (و همچینان محظوظ شده) مخاطبان مبادرت به بازچینی رابطه یکدیگر میکنند. آیا آنان غریبه اند؟ عاشقند؟ زن و شوهرند؟ و این چیزی است که ما به هیچ وجه از آن مطمئن نیستیم.

"همچون یک عاشق" در مقام قیاس در حس و نقش آفرینی شخصیت ها به نسبت برای ما روان بود ولی قطعا برای خود بازیگران مبهم و پیچیده بوده است.

آکیکو وتاکاشی و نوریاکی کمابیش اینطور به نظر میرسیدند: زن جوانی سردرگم ، پیرمردی تنها و مهربان و مرد جوانی با مشکلات جدی در کنترل خشم خود.

ساختار اثر کاملا منطبق بر استانداردهای آقای کیارستمی است، نسبتا ساده، روان و حتی معمولی، با شروعی آزاردهنده ، میان بندی توضیحی و یک پایان تکان دهنده (اما نه غیر قابل پیش بینی) و چشمگیر. در عین حال هر برداشت – هر آنچه که شما در قاب تصویرمشاهده میکنید و هر آنچه مشاهده نمیکنید – گویای سر در گمی همراه با حس هیجان آمیز یک کشف است.



 گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: caffecinema.com



مطالب پيشنهادي:
عکس‌هایی فراموش‌نشدنی از «هنر در زیر آب»!
چرا «محسن یگانه» از برنامه تحویل سال حدف شد؟
بعد از حدف تاب‌بازی نگار جواهریان، «جانگو» تکه‌پاره شد!
عکس عجیبی که «تیلور سویفت» در خانه‌اش نگهداری می‌کند!!
سال نو مبارک + یک تصویر ویژه