مورد عجیب من
این طور که از گفتهها و شنیدهها معلوم است، «مورد عجیب بنجامین باتن» نه تنها برای تماشاگرانش، بلکه برای عوامل سازندهاش هم یک فیلم خاص و یک تجربه ویژه بوده است. این علاقه را میتوانید در گفتههای عوامل فیلم ببینید.
این طور که از گفتهها و شنیدهها معلوم است، «مورد عجیب بنجامین باتن» نه تنها برای تماشاگرانش، بلکه برای عوامل سازندهاش هم یک فیلم خاص و یک تجربه ویژه بوده است. این علاقه را میتوانید در گفتههای عوامل فیلم ببینید.
دیوید فینچر/ کارگردان
این فیلم، زندگی است
من تقریبا ً 7 سال درگیر این فیلم بودم و در همین سالها پدرم را از دست دادم. اولین چیزی که با خواندن فیلمنامه به ذهنم رسید، براد پیت بود؛ کودک درون براد آن قدر زنده و بازیگوش است که برای نقش یک پیرمرد کودک به کس دیگری جز او نمیتوانستم فکر کنم. ما 15 سال است که رفقای صمیمی هستیم و حتی زبان مخصوصی داریم که کسی جز خودمان آن را نمیفهمد. ما باید دل میدادیم به کاری که برایمان خوشایند نبود؛ براد باید زشت و پیر میشد و من باید یک فیلم آرام و شاد میساختم. بودن آدم شاد و آسان گیری مثل براد برای هم ما لازم بود. میشود تا ابد درباره این فیلم حرف زد اما میگویم که این فیلم درباره زندگی است؛ این واقعا ً تمام چیزی است که میتوانم بگویم. دوست دارم بگویم که این فیلم درباره زخمها و ضربههایی است که در طول زندگی به دیگران میزنیم؛ این بهترین تعریفی است که به ذهنم میرسید. فکر میکنم که این فیلم صمیمی و عاطفی است.
این فیلم دقیقا ً از آن جنس فیلمهایی نیست که من طرفدار سرسخت ساختشان هستم اما مطمئنم که برای تماشاگرانش فیلم متفاوتی خواهد بود؛ مخصوصا ً برای آن آدمهایی که فکر میکنند من آدم ... تلخیام!
براد پیت / بازیگر
یادم آمد وقت کمی دارم
من همیشه از این واقعیت که عمر ما محدود است فرار میکنم. من نمیدانم که چقدر وقت دارم: 10 روز با یک ماه یا 40 سال؛ وسط راه هستم یا آخر راه؟ پس مجبورم که مطمئن باشم هیچ لحظهای را در زندگیام هدر نداده ام؛ هیچ لحظه ای را با بیهودگی، تنبلی و تلخی خراب نکرده ام. این فیلم مثل این است که برگردی به عقب و لحظات مهم زندگیات را دوباره خوب نگاه کنی. من دوستی دارم که توی بیمارستان کار میکند و میگوید که مردم در لحظات آخر زندگی شان هرگز درباره موفقیتهایشان، ثروتشان، کتابهای مورد علاقه شان و کارهای مهمیکه کرده اند حرف نمیزنند بلکه فقط از عشقها و حسرتهایشان میگویند. این فیلم دوباره به یادم آورد که وقت کمی دارم. من این فیلم را فوقالعاده دوست دارم. با این که گاهی 6 ساعت زیر دست گریمورها مینشستم تا آماده شوم، هرگز فکر نکردم که نمیارزد. من برای بنجامین باتن شدن لحظه شماری میکردم. مردم زیادی دلشان برای بنجامین باتن میسوزد اما مهم خود اوست که زندگی را دوست دارد.
کیت بلانشت / بازیگر
مثل مادر بزرگم
در تمام مدت بازی کردن در فیلم به یاد مادر بزرگم بودم که تأثیر زیادی در شخصیت من داشت. ما در واقع با هم زندگی میکردیم و بودن سه نسل (من، مادر و مادربزرگ) در یک خانه چیزهای زیادی درباره پیر شدن و مرگ به من یاد داد. دایسی پیر میشود و بنجامین باتن، جوان؛ دقیقا ً اتفاقی بود که در خانه ما میافتاد. مادر بزرگم روز به روز پیر تر میشد و من قد میکشیدم. گاهی گریم سنگین و اعضای مصنوعی صورتم که در تمام طول روز باید تحملشان میکردم خسته ام میکرد اما حق غر زدن نداشتم وقتی براد پیت را میدیدم که آن قدر صبورانه گریم طولانی و کار با جلوههای ویژه را تحمل میکند. کار واقعا ً سنگینی بود؛ او روزها باید با دماغ و جمجمه مصنوعی اش سر میکرد. ما تا 10 شب کار میکردیم و دوباره چهار صبح از خواب بیدار میشدیم تا بعد از گریم شش ساعته آماده فیلم برداری بشویم. کار گریمورها فوق العاده بود؛ آن همه تغییر شکل را خودم باور نمیکردم. یک تهدید بزرگ برای فیلم این بود که زیادی به دام احساسات بیفتد و یک فیلم لوس عاشقانه بشود اما بودن دیوید فینچر این تهدید را بی اثر میکرد.
اریک راث / فیلمنامه نویس
خوب زندگی کنید
خیلی جاها شنیدهام که میگویند این فیلم شبیه فورست گامپ است. خیلی واضح است که چرا؛ چون آن یکی فیلمنامه را هم من نوشتهام. این مربوط به ذات نویسندگی من است. به اضافه این که هر دو داستان شباهتهایی به هم دارند؛ مثلا ً هر دو. داستان زندگی یک مرد غیر عادی را روایت میکنند، تقریبا ً توی یک دوره تاریخی مشابه اتفاق میافتد و گذر زمان هم در هر دو فیلم نقش اساسی دارد. با این حال، من فکر میکنم که این دو فیلم تفاوتهای زیادی با هم دارند. داستان این فیلم گسترده تر است و با این که اصلا ً نمیخواهم فورست گامپ را دست کم بگیرم، باید بگویم شیوه نگارش من در این یکی بسیار بالغ تر و کامل تر است. بخشهایی از این تکامل به دلایل شخصی است. من، پدر و مادرم را در جریان نوشتن این فیلمنامه از دست دادم و ناخودآگاه روایتم از عشق، زندگی و مرگ در این فیلم کاملا ً شخصی است. این که مردم فورست گامپ را دوست دارند و با دیدن این فیلم به یادش میافتند. البته خوشحال کننده است اما من دوست دارم با دیدن این فیلم به چیزهای بیشتری برسند؛ به آن تجربههای نابی که من موقع نوشتن فیلمنامه داشتم. موضوع بغرنجی که من در طول نوشتن فیلمنامه با آن رو به رو بودم این بود که باید دگرگونی بنجامین را در نظر میگرفتم؛ یعنی باید میدانستم که او در هر سن و سالی چه ویژگیهای روحی و جسمیای خواهد داشت. این برای من که مغز ریاضی خوبی ندارم کشنده بود. مدام باید فکر میکردم که او در 78 سالگی، 10 ساله است، پس او در 65 سالگی چند ساله میشود؟ نگه داشتن ترتیب وقوع زمانی ماجراها دیوانه کننده بود. تازه بعد از اتمام فیلمنامه به فکر افتادیم که چطور جریان را نمایش بدهیم. اول فکر کردیم که زمان پیری بنجامین را ردفورد بازی کند و زمان جوانی اش را پیت؛ حتی به جلوههای ویژه کامپیوتری هم فکر کردیم اما استفاده از جلوههای ویژه ریسک بزرگی بود. دیوید فینچر و براد پیت در این کار فوق العاده بودند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: هفته نامه همشهری جوان/ شماره 201
بازنشر اختصاصی سیمرغ
مطالب پیشنهادی:
فینچربازها چه ایرادهایی به بنجامین باتن میگیرند؟!!
گزارش تصویری "بنجامین باتن" با بازی براد پیت و کیت بلانشت
شكایت نویسنده ایتالیایی علیه سازندگان «بنجامین باتن»!
"بنجامین باتن" زندگی براد پيت را دگرگون كرد!!