پرستیژ
اما این دو بعد از مدتی رقیب همدیگر می‌شوند تا جایی که حاضر می‌شوند معشوقه طرف مقابل را به آن دنیا بفرستند تا بتوانند اعتبار یا پرستیژ بیشتری را به دست آورند...
 
جهان ساده است و تیره
نولان با این که ظاهرا فیلمساز کم کاری است اما شش فیلمی که از او دیده ایم نشان می‌دهد که او بیشتر کیفیت برایش مهم است تا کمیت.
 
1- تعقیب (1998 Following)
یک نویسنده هیچ موضوعی برای نوشتن پیدا نمی‌کند؛ بنابراین آدم‌های مختلف را دنبال می‌کند تا شاید بتواند سوژه ای پیدا کند. او  قانونی را هم برای این تعقیب و گریزها وضع می‌کند که یکی از آن‌ها تعقیب نکردن یک آدم تکراری است اما وقتی این قانون را زیر پا می‌گذارد به چنگ آدمی می‌افتد که کارش رفتن توی خانه مردم است اما نه برای دزدی کردن. نولان با همین ماجرایی که خودش تبدیل به فیلمنامه کرده اولین فیلمش را می‌فرستد روی پرده. تعقیب، یک فیلم نوآر کوتاه یک ساعته درباره یک نویسنده ساده دل است که خودش دستی دستی خودش را نابود می‌کند. نولان از همین جا استفاده از روایت‌های غیر خطی وشکست زمان را شروع می‌کند. او نشان می دهد حوصله رک حرف زدن را ندارد و تا جایی که دلش بخواهد یک چیز عادی را با کارهای غیر عادی نشان می‌دهد.
 
2- یادآوری (2000Memento)
قرار است معمایی بازی کنیم آن هم از نوع سینمایی اش، ‌نولان در دومین فیلم مستقلش به سیم آخر زده و تا توانسته کارهای غیر عادی کرده. روایت یک فیلم از آخر به اول؛ فکرش را بکنید در سکانس اول شما آخر فیلم را می‌بینید و در آخرین سکانس اول فیلم را. البته این تمام ماجرا نیست. نولان در بین روایت‌های غیر عادی آخر به اول فیلم یکدفعه چند سکانس نوآری در فیلم رو می‌کند تا هر رشته ای را که تا آن جا بافته بودید به پنبه تبدیل شود. اول فکر می‌کنید دیدن فیلمی که آخرش لو رفته باشد چقدر احمقانه است اما وقتی رو دست می‌خورید تازه می‌فهمید دیگر کار از کار گذشته،‌ با این فیلم باید مثل یک پازل عمل کرد. یک پازل حساس است که باید دانه دانه قطعه‌هایش (سکانس‌هایش) را با وسواس چید؛ در غیر این صورت با یک اشتباه همه خانه‌هایش می‌ریزد.
 
3- بی خوابی (2002-Insomnia)
خیلی‌ها می‌گویند بی خوابی معمولی‌ترین فیلم نولان است. او این بار هم سراغ جرم رفته تا به همه بفهماند این المان یکی از پاهای ثابت فیلم‌هایشان است. ویل دورمر (آل پاچینو) به همراه هپ ایکارت (مارتین داناوان) دو ماموری هستند که به خاطره پرونده جنایی به شهری شمالی فرستاده می‌شوند. دور مراما با مشکلاتی که از قبل دارد دستیارش را هم به صورت اتفاقی می‌کشد تا همه چیز برایش جهنم شود. بی خوابی امانش را بریده و آقتاب که همیشه در آن شهر می‌تابد نمی‌گذارد یک لحظه هم گذشته از یادش برود. بی خوابی نسخه تعدیل شده حافظه است که هر از گاهی در آن خط روایت می‌شکند. شخصیت‌های اصلی هر دو فیلم از یک بیماری خاص رنج می‌برند؛ در حافظه لئونارد از نداشتن حافظه کوتاه رنجور است و در بی خوابی هم دورمر از بی‌خوابی.
 
4 بتمن آغاز می‌کند (2005- Batman Begins)
«من را با کارهایم می‌شناسند» وین برای این که به معشوقه اش،‌ بفهماند چه کسی پشت نقاب بتمن پنهان شده در فیلم چند بار این دیالوگ را تکرا می‌کند. نولان هم انگار می‌خواسته همین کار را بکند و بگوید چه فیلمسازی متبحر و جاه طلبی است؛
نولان از همان اول دلش برای بتمن ساختن می‌تپد. اما چرا بتمن؟ دلیل این انتخاب را می‌توان در نزدیک بودن بتمن به دیگر شخصیت‌های فیلم نولان دانست. آدم‌های مشکل دار، غیر عادی و کمی هم روان پریش. پدر و مادر وین در یک دزدی خیابانی جلوی چشم او کشته می‌شوند. انتقام تنها راه حلی است که بروس به آن فکر می‌کند اما نولان باز هم وارد ماجرا می‌شود تا یک داستان عادی را تبدیل به یک شاهکار کند. روایت خطی باز هم می‌شکند تا همه چیز راحت الحلقوم به نظر نرسد.
 
5 پرستیژ (2006- The Prestige)
داستان پرستیژ در حالت عادی پیچیدگی خودش را دارد اما نولان مثل همیشه دوست ندارد هیچ چیز عادی ای در فیلمش وجود داشته باشد. بنابراین سه عنصر جلب اعتماد، رو دست زدن و اعتبار را به کار می‌گیرد. فیلم درباره دو نیمچه شعبده باز است که پیش استادشان کاتر در حال یادگیری فنون شعبده‌بازی هستند اما این دو بعد از مدتی رقیب همدیگر می‌شوند تا جایی که حاضر می‌شوند معشوقه طرف مقابل را به آن دنیا بفرستند تا بتوانند اعتبار یا پرستیژ بیشتری را به دست آورند.
بیشتر فیلم‌های نولان یک خصوصیت مشترک دارند؛ لذت دوباره دیدن. پرستیژ مطمئنا با همه آن جزئیات و پیچیدگی یکی از آن فیلم‌های نولان است که قابلیت چند بار دیده شدن را دارد.
 
6 شوالیه تاریکی (2008- The Dark Knight)
مرگ هیث لجر (جوکر) قبل از اکران فیلم سرو صدای عجیبی به پا کرده بود. همه دوست داشتند آخرین فیلمی را که لجر در آن نقش آفرینی کرده ببینند (اما بعدا معلوم شد یک فیلم اکران نشده دیگر هم در کار است.) بتمن طرفدار زیادی برای خودش دست و پا کرده بود اما مرگ بازیگر جوان این دوست داشتن را به حد نهایت خود رسانده بود. فروش بالای خیلی‌ها را از جمله نولان و تهیه کننده را راضی کرده بود. منتقدان هم فیلم را خوب تحویل گرفتند اما پشت این همه سرو صدا شاید کمتر کسی متوجه شد نولان بیش از اینکه تکیه به روایتش داشته باشد به ستاره‌ها تکیه زده. در شوالیه تاریکی خبری از سه حربه خاص او نبود. روایت نه چندان غیر خطی به خاطر غنای داستانی و بازی چشمگیر لجر و بیل جذابیت‌های بی‌شماری داشت که نگذاشت کمتر کسی متوجه کم کاری او شود.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: هفته نامه همشهری جوان/ شماره 275
بازنشر اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
گزارش تصویری «آغاز»؛ فیلم پرفروش روی پرده هالیوود
فیلمسازی كه چهره است
بهای سنگین رویا‌پردازی...
چرا «سرآغاز» فیلم خوبی است؟!
 سرآغاز، جنگ رویابین‌ها با خواب دزد‌ها!