نامههای بچههای کوچولوی دنیا به خدای خودشون... عجب دنیای کوچیک و قشنگی دارن بچهها....
توی کلاسای دینی یکشنبهها به ما گفتن که تو چیکار میکنی. کی جای تو کار میکنه وقتی که تو میری مرخصی؟
جان
جان
----------
تو چطور تونستی بدونی که خدا هستی؟
چارلی
تو چطور تونستی بدونی که خدا هستی؟
چارلی
----------
خدای عزیز،
انجیل رو هم خوندم. آفرینش یعنی چی؟ هیچ کس به من نمیگه
با عشق
آلیسون
----------
خدای عزیز،
می خوام تو جشن هالوین لباس شیطون رو بپوشم. از نظر تو اشکالی نداره؟
مارنی
----------
خدای عزیز،
آیا تو واقعاً نامریی هستی یا این فقط یک شوخی است؟
لوسی
----------
خدای عزیز،
آیا این حقیقت داره که اگه بابام از همون حرفای بدی که وقت بازی بولینگ میزنه توی خونه هم بزنه به بهشت نمیره؟
آنیتا
----------
خدای عزیز،
تو قصد داشتی که زرافه این شکلی باشه یا این که تصادفاً این شکلی شد؟
نورما
----------
خدای عزیز،
چرا به جای این که بذاری مردم بمیرن و مجبور بشی که آدمای تازه دیگه بسازی همین آدمایی رو که وجود دارن نگه نمیداری؟
جین
خدای عزیز،
چرا به جای این که بذاری مردم بمیرن و مجبور بشی که آدمای تازه دیگه بسازی همین آدمایی رو که وجود دارن نگه نمیداری؟
جین
----------
خدای عزیز،
چه کسی دور کشورها خط میکشه؟
نان
----------
خدای عزیز،
آیا تو خدای حیوونا هم هستی یا خدای اونا یکی دیگه س؟
نانسی
خدای عزیز،
آیا تو خدای حیوونا هم هستی یا خدای اونا یکی دیگه س؟
نانسی
گردآوری: گروه سرگرمی سیمرغ
منبع: کتاب نامههای بچهها به خدا. نشر میترا