یک استقلالی دوآتیشه و دی وی دی باز
مگر میشود اسمی از رضا داوودنژاد به میان بیاید و کسی یاد لبخند همیشگی او نیفتد. بعضی از آدم ها انگار که ذاتا خوش اخلاق هستند و اتفاقا رضا داوودنژاد هم یکی از همان آدم هاست. گاهی فکر میکنی این خنده را روی صورتش نقاشی کرده اند که همیشه هست. ساده است و بی آلایش. از خوب و بد زندگی اش بدون هیچ تعارفی حرف میزند. آدم اهل دلی است.
یعنی اینکه به راه دلش میرود تا به راه حرف دیگران. اتفاقی که این روزها کمتر کسی پای آن میایستد. اگرچه خیلی صمیمانه میگوید دغدغه اصلی زندگی اش پول درآوردن است اما سفر و ماشین بازی و پای فیلم نشستن قسمت های پررنگی در زندگی او محسوب میشود. واگویه های او با ما درباره خودش و زندگی اش در یک روز سرد پاییزی، کافه تهران این هفته ما را پیش چشمان شما سر و شکل میبخشد.
برداشت 1: در تهران دوام نمیآورم
برای تفریح بیشتر به خارج از شهر میروم، کرج، لواسانات. در تهران هم صبح ها برای ورزش به پارک میروم. بولینگ را هم خیلی دوست دارم. از موقعی که شروع به رژیم گرفتن کردم بیشتر به پارک ها میآیم. البته برای ورزش و پیاده روی اما کلا عاشق طبیعت هستم. مرتب میروم شمال. به خصوص در پاییز که رنگ آمیزی طبیعت آن خطه حال دیگری دارد. از زمان کودکی به طبیعت و پارک علاقه داشتم. فضای پارک طوری است که آدم احساس میکند از شلوغی تهران دور شده. البته من عاشق جمعه های تهران ام. آدم اهل طبیعت هستم و دوست ندارم زیاد در تهران بمانم. هر وقت بتوانم به نزدیکترین جاهای خارج از تهران پناه میبرم. در کل آدمینیستم که بتوانم یک هفته پشت سر هم در تهران دوام بیاورم.
برداشت 2: نمیتوانم خودم را کنترل کنم!
یکی از عشق های من برف بازی است. عاشق شمشک و اسکی هستم. گاها آدم برفی هم درست میکنم. کلا کودک درون فعالی دارم. اطرافیان من همه میدانند که اهل کنترل کردن حس و حالم نیستم. خیلی از آدم ها دوست دارند در عین بزرگ بودن کودکی شان را حفظ کنند و بچگی کنند. مثلا همین برف بازی و آدم برفی ساختن را دوست دارند اما به خاطر نگاه دیگران خودشان را کنترل میکنند ولی من عادت به این نوع کنترل ندارم. از بچه هایی که با آن ها کار میکنم اگر سوال کنید میبینید که کودک درون فعالی دارم. یک بار سر کار میبینید وسط پلان زیر پای میرطاهر مظلومی یک ترقه منفجر کردم. اصولا آدم آرامی نیستم.
برداشت 3: روزی که چپ کردم!
متاسفانه ماشین باز حرفه ای هستم. ماشین های مورد علاقه ام بیشتر آمریکایی هستند. شورلت های بزرگ GMC و همچنین وانت های بزرگ تویوتا را خیلی میپسندم. معتقدم مدل اتومبیل هر شخص، به شخصیت خود او نزدیک است. از ویراژادن و سرعت بالا بگیر تا چپ کردن ماشین، همه این دوره ها را داشته ام. بعد از فیلم «هشت پا» یک شب امیر نوری دلش گرفته بود گفت رضا من را برسان. در راه رساندن امیر در اتوبان یادگار امام، دو پسر جوان در یک پژوی 405 که حال و روز خوبی نداشتند ما را شناختند. اصرار داشتند که ماشین را نگهدار عکس بندازیم. چون 4 صبح بود و واقعا خسته بودم توجه نکردم و به راهم ادامه دادم. آن ها دنبال ما راه افتادند. یک دفعه شروع کردند به فرمان دادند که مسیر من را منحرف کنند، من فرمان را گرفتم سمت چپ که به آن ها برخورد نکنم یک کارمند شهرداری در حال جاروزدن کنار اتوبان بود یک دفعه جلوی من ظاهر شد. هول شدم فرمان را گرفتم سمت دیگر. اتومبیلم 5-6 معلق زد و 170 متر خط ترمز به جا گذاشتم، 18 متر گاردریل داغان کردم، خودم هم صدمه دیدم اما خیلی شانس آوردم. ماشینم به حدی داغان شده بود که وقتی امیر نوری پیاده شد و ماشین را دید، غش کرد! باورش نمیشد که زنده مانده.
برداشت 4: دلم که میگیرد میزنم به جاده
مسافرت زیاد میروم. دلم که میگیرد میزنم به جاده. جوان تر که بودم عشق رانندگی داشتم ولی این روزها برایم فرق نمیکند خودم رانندگی کنم یا کس دیگری. فضای سفرهای من همیشه شاد است. چون به سفر خیلی علاقه دارم هرکس که با من به سفر میآید حسابی به او خوش میگذرد. از موقعی که ازدواج کردم تنهایی سفر نمیروم. بعضی اوقات دوست دارم شب ها حرکت کنم بروم سفر. سفرهای من معمولا فصل ندارد و در چهار فصل سال سفر میکنم. اگر سر کار نباشم سر میکنم. بیشتر کشورهای جهان را دیده ام. سفر ایتالیا برایم بسیار لذت بخش بود.
برداشت 5: وقتی میخواهی وزن کم کنی...
مهمترین رکن رژیم گرفتن، گرفتن یک تصمیم بزرگ است. همه آدم های چاق همیشه قصد رژیم گرفتن دارند. همیشه میگویند از فردا. روزی که تصمیم به لاغرشدن گرفتم نگفتم از فردا. از همان لحظه شروع کردم به نخوردن که البته این نخوردن کار بسیار سختی است. از قدیم میگویند ترک خوردن برای چاق ها خیلی سخت تر از ترک کردن هروئین است. من 80 کیلو وزن کم کردم. از لحاظ روانی باید آماده کم کردن وزن باشی. من با به وجود آوردن دغدغه در خودم توانستم وزن کم کنم. مثلا بازی در فیلم آقای بیضایی برایم واقعا مهم بود. قدمیکه برداشتم این بود که با کم کردن وزنم بتوانم نقشی در فیلم آقای بیضایی داشته باشم. چون وقتی بازیگر باشی و دوست نداشته باشی تصویر خودت را ببینی، میتواند اتفاق های بدی برایت رقم بخورد. اما همین بازی در فیلم آقای بیضایی به من واقعا امید داد. واقعا دوره سختی را گذراندم اما خیلی راضی هستم. فقط با رژیم و ورزش وزن کم کردم هیچوقت سراغ قرص لاغری نرفتم.
برداشت 6: کلکسیونر فیلم هستم
در هفته 2-3بار فیلم میخرم. نزدیک به 4-5 هزار DVD فیلم دارم. به کسانی که دوست شان دارم هم فیلم هدیه میدهم. عاشقانه سینمای مهرجویی را دوست دارم. به خصوص فیلم هامون را یک سری فیلم ها هستند که آدم هرچند وقت یکبار براساس عادت، دلش برای آن ها تنگ میشود. مثلا خود من هرچند وقت یک بار فیلم پدرخوانده را میبینم. فیلم بیلیاردباز را 30 بار دیده ام و از دین آن هنوز هم سیر نمیشوم. دیدن یک سری از فیلم ها برایم عادت شده است. آن قدر آن ها را دوست دارم که در سال یکبار آن ها را میبینم. به هر حال سینمای روز را هم دنبال میکنم تقریبا 50-60 درصد سریال های خارجی را هم دیده ام. از سریال کارلیفورنیکیشن خیلی خوشم آمد. وقتی کلافه میشوم میروم سراغ فیلم هایم.
برداشت 7: فست فود را ترک نکردم
توصیه من به کسانی که میخواهند وزن شان را کم کنند این است که تصمیم بگیرند تا یک تصمیم صددرصد نگیری نمیتوانی کار را انجام دهی. وقتی تصمیم گرفتی هر آدمی خودش میداند چطور باید غذا بخورد که سالم بماند من همه غذاها را میخورم به این قضیه که میگویند به هیچ وجه فست فود و پیتزا نخورید یا به فلان غذا لب نزنید اعتقادی ندارم. همه چی میشود خورد. فقط باید کم خورد. ترجیح من بیشتر به غذاها و خورش های ایرانی است.
برداشت 8: خرید، فقط وسایل الکترونیکی
خیلی اهل خرید نیستم. امکان ندارد برای خرید یک شلوار به 3 مغازه بروم، عاشق خرید لوازم الکترونیکی مثل تلویزیون و باند و بازی های کامپیوتری هستم. البته از هیچ کاری به اندازه فیلم دیدن لذت نمیبرم.
برداشت 9: سینما در ما موروثی شده
منشاء موروثی شدن بازیگری در خانواده ما از پدرم بود. کار پدرم این قدر در زندگی اش تاثیر دارد که باعث شد افراد خانواده ما هر کدام به نحوی سینما را در زندگی خودشان احساس کنند. تاثیر سینما در زندگی ما خیلی بود. 5 سال پدرم نمیخواست فیلم بسازد رفتیم شمال زندگی کردیم. بعد خواست فیلم «نیاز» را بسازد برگشتیم تهران. 3 سال درگیر فیلم خلع سلاح بود. همه ما سه سال درگیر شدیم. یک فیلم که توقیف میشد در وضعیت اقتصادی خانواده تاثیر میگذاشت. یک فیلمی که خوب میفروخت اوضاع زندگی ما بهتر میشد. به همین خاطر هرکدام از ما یک جورهایی درگیر سینما شده ایم.
برداشت 10: شغل دوم ندارم
من مثل خیلی دیگر از بازیگرها شغل دومی انتخاب نکرده ام. اما چندبار مجری طرح بوده ام. یاد در کنار بعضی از دوستانم یک مشارکت هایی میکنم مثلا گاهی یک سرمایه گذاری کوچک در کار ساختمان یا بیزینس های متفرقه انجام میدهم اما بطور رسمی همه دلخوشی و منبع درآمدم بازیگری است.
برداشت 11: آهای فرهاد مجیدی!
فوتبال را دوست دارم. طرفدار پر و پا قرص استقلال و فرهاد مجیدی و علی کریمی هستم. تیم محبوب خارج از کشورم هم بارسلونا و بازیکن مورد علاقه ام مسی است. به نظرم در ماجرایی که بین بازیکنان پرسپولیس اتفاق افتاد مردم خودشان را گول میزنند. درست است حرکت خوبی نبود اما نباید این قدر ماجرا را بزرگ میکردند و دو بازیکن حرفه ای کشور را نابود میکردند. منشور اخلاقی و کمیته انضباطی از یک طرف، جریمه کردن 200 میلیونی از طرف دیگر. میشد کمیبا آن ها ملایم تر رفتار کرد. چند جلسه محرومشان میکردند. من این جریمه را برای آن ها نمیپسندم.
مگر میشود اسمی از رضا داوودنژاد به میان بیاید و کسی یاد لبخند همیشگی او نیفتد. بعضی از آدم ها انگار که ذاتا خوش اخلاق هستند و اتفاقا رضا داوودنژاد هم یکی از همان آدم هاست. گاهی فکر میکنی این خنده را روی صورتش نقاشی کرده اند که همیشه هست. ساده است و بی آلایش. از خوب و بد زندگی اش بدون هیچ تعارفی حرف میزند. آدم اهل دلی است.
یعنی اینکه به راه دلش میرود تا به راه حرف دیگران. اتفاقی که این روزها کمتر کسی پای آن میایستد. اگرچه خیلی صمیمانه میگوید دغدغه اصلی زندگی اش پول درآوردن است اما سفر و ماشین بازی و پای فیلم نشستن قسمت های پررنگی در زندگی او محسوب میشود. واگویه های او با ما درباره خودش و زندگی اش در یک روز سرد پاییزی، کافه تهران این هفته ما را پیش چشمان شما سر و شکل میبخشد.
برداشت 1: در تهران دوام نمیآورم
برای تفریح بیشتر به خارج از شهر میروم، کرج، لواسانات. در تهران هم صبح ها برای ورزش به پارک میروم. بولینگ را هم خیلی دوست دارم. از موقعی که شروع به رژیم گرفتن کردم بیشتر به پارک ها میآیم. البته برای ورزش و پیاده روی اما کلا عاشق طبیعت هستم. مرتب میروم شمال. به خصوص در پاییز که رنگ آمیزی طبیعت آن خطه حال دیگری دارد. از زمان کودکی به طبیعت و پارک علاقه داشتم. فضای پارک طوری است که آدم احساس میکند از شلوغی تهران دور شده. البته من عاشق جمعه های تهران ام. آدم اهل طبیعت هستم و دوست ندارم زیاد در تهران بمانم. هر وقت بتوانم به نزدیکترین جاهای خارج از تهران پناه میبرم. در کل آدمینیستم که بتوانم یک هفته پشت سر هم در تهران دوام بیاورم.
برداشت 2: نمیتوانم خودم را کنترل کنم!
یکی از عشق های من برف بازی است. عاشق شمشک و اسکی هستم. گاها آدم برفی هم درست میکنم. کلا کودک درون فعالی دارم. اطرافیان من همه میدانند که اهل کنترل کردن حس و حالم نیستم. خیلی از آدم ها دوست دارند در عین بزرگ بودن کودکی شان را حفظ کنند و بچگی کنند. مثلا همین برف بازی و آدم برفی ساختن را دوست دارند اما به خاطر نگاه دیگران خودشان را کنترل میکنند ولی من عادت به این نوع کنترل ندارم. از بچه هایی که با آن ها کار میکنم اگر سوال کنید میبینید که کودک درون فعالی دارم. یک بار سر کار میبینید وسط پلان زیر پای میرطاهر مظلومی یک ترقه منفجر کردم. اصولا آدم آرامی نیستم.
برداشت 3: روزی که چپ کردم!
متاسفانه ماشین باز حرفه ای هستم. ماشین های مورد علاقه ام بیشتر آمریکایی هستند. شورلت های بزرگ GMC و همچنین وانت های بزرگ تویوتا را خیلی میپسندم. معتقدم مدل اتومبیل هر شخص، به شخصیت خود او نزدیک است. از ویراژادن و سرعت بالا بگیر تا چپ کردن ماشین، همه این دوره ها را داشته ام. بعد از فیلم «هشت پا» یک شب امیر نوری دلش گرفته بود گفت رضا من را برسان. در راه رساندن امیر در اتوبان یادگار امام، دو پسر جوان در یک پژوی 405 که حال و روز خوبی نداشتند ما را شناختند. اصرار داشتند که ماشین را نگهدار عکس بندازیم. چون 4 صبح بود و واقعا خسته بودم توجه نکردم و به راهم ادامه دادم. آن ها دنبال ما راه افتادند. یک دفعه شروع کردند به فرمان دادند که مسیر من را منحرف کنند، من فرمان را گرفتم سمت چپ که به آن ها برخورد نکنم یک کارمند شهرداری در حال جاروزدن کنار اتوبان بود یک دفعه جلوی من ظاهر شد. هول شدم فرمان را گرفتم سمت دیگر. اتومبیلم 5-6 معلق زد و 170 متر خط ترمز به جا گذاشتم، 18 متر گاردریل داغان کردم، خودم هم صدمه دیدم اما خیلی شانس آوردم. ماشینم به حدی داغان شده بود که وقتی امیر نوری پیاده شد و ماشین را دید، غش کرد! باورش نمیشد که زنده مانده.
برداشت 4: دلم که میگیرد میزنم به جاده
مسافرت زیاد میروم. دلم که میگیرد میزنم به جاده. جوان تر که بودم عشق رانندگی داشتم ولی این روزها برایم فرق نمیکند خودم رانندگی کنم یا کس دیگری. فضای سفرهای من همیشه شاد است. چون به سفر خیلی علاقه دارم هرکس که با من به سفر میآید حسابی به او خوش میگذرد. از موقعی که ازدواج کردم تنهایی سفر نمیروم. بعضی اوقات دوست دارم شب ها حرکت کنم بروم سفر. سفرهای من معمولا فصل ندارد و در چهار فصل سال سفر میکنم. اگر سر کار نباشم سر میکنم. بیشتر کشورهای جهان را دیده ام. سفر ایتالیا برایم بسیار لذت بخش بود.
برداشت 5: وقتی میخواهی وزن کم کنی...
مهمترین رکن رژیم گرفتن، گرفتن یک تصمیم بزرگ است. همه آدم های چاق همیشه قصد رژیم گرفتن دارند. همیشه میگویند از فردا. روزی که تصمیم به لاغرشدن گرفتم نگفتم از فردا. از همان لحظه شروع کردم به نخوردن که البته این نخوردن کار بسیار سختی است. از قدیم میگویند ترک خوردن برای چاق ها خیلی سخت تر از ترک کردن هروئین است. من 80 کیلو وزن کم کردم. از لحاظ روانی باید آماده کم کردن وزن باشی. من با به وجود آوردن دغدغه در خودم توانستم وزن کم کنم. مثلا بازی در فیلم آقای بیضایی برایم واقعا مهم بود. قدمیکه برداشتم این بود که با کم کردن وزنم بتوانم نقشی در فیلم آقای بیضایی داشته باشم. چون وقتی بازیگر باشی و دوست نداشته باشی تصویر خودت را ببینی، میتواند اتفاق های بدی برایت رقم بخورد. اما همین بازی در فیلم آقای بیضایی به من واقعا امید داد. واقعا دوره سختی را گذراندم اما خیلی راضی هستم. فقط با رژیم و ورزش وزن کم کردم هیچوقت سراغ قرص لاغری نرفتم.
برداشت 6: کلکسیونر فیلم هستم
در هفته 2-3بار فیلم میخرم. نزدیک به 4-5 هزار DVD فیلم دارم. به کسانی که دوست شان دارم هم فیلم هدیه میدهم. عاشقانه سینمای مهرجویی را دوست دارم. به خصوص فیلم هامون را یک سری فیلم ها هستند که آدم هرچند وقت یکبار براساس عادت، دلش برای آن ها تنگ میشود. مثلا خود من هرچند وقت یک بار فیلم پدرخوانده را میبینم. فیلم بیلیاردباز را 30 بار دیده ام و از دین آن هنوز هم سیر نمیشوم. دیدن یک سری از فیلم ها برایم عادت شده است. آن قدر آن ها را دوست دارم که در سال یکبار آن ها را میبینم. به هر حال سینمای روز را هم دنبال میکنم تقریبا 50-60 درصد سریال های خارجی را هم دیده ام. از سریال کارلیفورنیکیشن خیلی خوشم آمد. وقتی کلافه میشوم میروم سراغ فیلم هایم.
برداشت 7: فست فود را ترک نکردم
توصیه من به کسانی که میخواهند وزن شان را کم کنند این است که تصمیم بگیرند تا یک تصمیم صددرصد نگیری نمیتوانی کار را انجام دهی. وقتی تصمیم گرفتی هر آدمی خودش میداند چطور باید غذا بخورد که سالم بماند من همه غذاها را میخورم به این قضیه که میگویند به هیچ وجه فست فود و پیتزا نخورید یا به فلان غذا لب نزنید اعتقادی ندارم. همه چی میشود خورد. فقط باید کم خورد. ترجیح من بیشتر به غذاها و خورش های ایرانی است.
برداشت 8: خرید، فقط وسایل الکترونیکی
خیلی اهل خرید نیستم. امکان ندارد برای خرید یک شلوار به 3 مغازه بروم، عاشق خرید لوازم الکترونیکی مثل تلویزیون و باند و بازی های کامپیوتری هستم. البته از هیچ کاری به اندازه فیلم دیدن لذت نمیبرم.
برداشت 9: سینما در ما موروثی شده
منشاء موروثی شدن بازیگری در خانواده ما از پدرم بود. کار پدرم این قدر در زندگی اش تاثیر دارد که باعث شد افراد خانواده ما هر کدام به نحوی سینما را در زندگی خودشان احساس کنند. تاثیر سینما در زندگی ما خیلی بود. 5 سال پدرم نمیخواست فیلم بسازد رفتیم شمال زندگی کردیم. بعد خواست فیلم «نیاز» را بسازد برگشتیم تهران. 3 سال درگیر فیلم خلع سلاح بود. همه ما سه سال درگیر شدیم. یک فیلم که توقیف میشد در وضعیت اقتصادی خانواده تاثیر میگذاشت. یک فیلمی که خوب میفروخت اوضاع زندگی ما بهتر میشد. به همین خاطر هرکدام از ما یک جورهایی درگیر سینما شده ایم.
برداشت 10: شغل دوم ندارم
من مثل خیلی دیگر از بازیگرها شغل دومی انتخاب نکرده ام. اما چندبار مجری طرح بوده ام. یاد در کنار بعضی از دوستانم یک مشارکت هایی میکنم مثلا گاهی یک سرمایه گذاری کوچک در کار ساختمان یا بیزینس های متفرقه انجام میدهم اما بطور رسمی همه دلخوشی و منبع درآمدم بازیگری است.
برداشت 11: آهای فرهاد مجیدی!
فوتبال را دوست دارم. طرفدار پر و پا قرص استقلال و فرهاد مجیدی و علی کریمی هستم. تیم محبوب خارج از کشورم هم بارسلونا و بازیکن مورد علاقه ام مسی است. به نظرم در ماجرایی که بین بازیکنان پرسپولیس اتفاق افتاد مردم خودشان را گول میزنند. درست است حرکت خوبی نبود اما نباید این قدر ماجرا را بزرگ میکردند و دو بازیکن حرفه ای کشور را نابود میکردند. منشور اخلاقی و کمیته انضباطی از یک طرف، جریمه کردن 200 میلیونی از طرف دیگر. میشد کمیبا آن ها ملایم تر رفتار کرد. چند جلسه محرومشان میکردند. من این جریمه را برای آن ها نمیپسندم.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
www.seemorgh.com/culture
منبع: روزنامه یکشنبه
مطالب پیشنهادی:
ترانه علیدوستی: در گلدن گلوب کنار فرهادی بودم!
مطالب پیشنهادی:
ترانه علیدوستی: در گلدن گلوب کنار فرهادی بودم!
فریبا كوثری، از مهمانداری هواپیما تا بازیگری!
با مردی كه سینما را نمیشناخت و با «جدایی...» در جهان مشهور شد
رازهای یك بازیگر كمدی از زبان ماهایا پطروسیان!
پژمان بازغی پرسید، پرویز پرستویی جواب داد!
پژمان بازغی پرسید، پرویز پرستویی جواب داد!