رگ خواب مرد گربه صفت!
در این مقاله به نقد فیلم رگ خواب پرداخته شده است.

از گلوی من دستاتو بردار!

در یک تاویل فرامتنی، «رگ خواب» موجب شد تا به این مساله فکر کنم که آیا می توان به سینما به مثابه یک هنر فراجنسیتی، نگاه جنسیتی هم داشت یا خیر؟
از این حیث که گمان می کنم در مواجهه با اثری که آن را نه فقط در کارنامه حمید نعمت الله که در تاریخ سینمای ایران، یکی از زنانه ترین فیلم ها می دانم، من به عنوان یک منتقد مرد چقدر می توانم زیست- جهان مینا (لیلا حاتمی) را به عنوان یک تجربه زنانه درک کنم و تا چه اندازه می توانم به درکی همدلانه با قهرمان زخمی فیلم دست یابم!
واقعیت این است که باید بین جهان سینمایی اثر و جهان جنسیتی شخصیت های فیلم، تفکیکی ماهوی قائل شد و به این خودآگاهی منتقدانه رسید که گاهی برای تاویل یک اثر سینمایی نه تنها باید به ابزار و لوازم نقد ادبیات سینمایی مجهز بود تا به بازنمایی و تاویل دقیق جهان سینمایی اثر پرداخت که باید زیست- جهان شخصیت های قصه را نیز به خوبی شناخت و در یک مواجهه قریب، تصویری دقیق از موقعیت آنها ترسیم کرد. با این حال موقعیت مینا صرفا یک تجربه ناب زنانه نیست و می توان آن را در بازخوانی روانشناختی از یک موقعیت انسانی، صورت بندی و درک کرد. حتما نباید زن بود تا زن قصه را فهمید! کافیست زن و دنیای او را شناخت. کافیست تجربه اضمحلال و فروپاشی روانی- عاطفی را در یک موقعیت شکننده احساسی درک کرد تا به همدلی با مینا رسید. «رگ خواب» نوعی خودافشاگری و اعتراف زنانه از موقعیت شکننده میناست که فروپاشی اعتماد و دلبستگی بی بنیاد به یک مرد به عنوان تکیه گاه مطمئن را روایت می کند.
قصه ها و فیلم هایی از این دست کم نبوده اند اما آنچه «رگ خواب» را متمایز می کند قدرت بازنمایی فیلمساز و نمایش بی پرده او از زنی است که استیصال روحی او از پس عدم اعتماد به نفسی می آید که از کودکی با او بوده. از احساس گناهی که در او نهادینه شده و حتی نوعی خودویرانگری که در پی خودافشاگری مینا قابل ردیابی است.

گربه نمادی از گربه صفتی مرد قصه

لیلا حاتمی در رگ خواب

لیلا حاتمی در رگ خواب

او در یکی از زیباترین سکانس های فیلم که در حال سخن گفتن با گربه است (گربه ای که نمادی از گربه صفتی مرد قصه هم است) به ضعیف بودن، وابستگی و احتیاجش به حضور مردی که بتواند بودنش را موجودیت و هویت ببخشد و او را آنچنان که هست، آنچنان که عشق می ورزد و ایثار می کند، بپذیرد و قدر بداند، اعتراف می کند. یک نوع خود اعترافی که گاه به مازوخیستی زنانه شباهت می یابد. اما برخلاف نگاه برخی از منتقدان زن که این استیصال و خودویرانگی را تاییدی بر ضعف روحی و حماقت و کم هوشی او می دانند او در حال عبور از یک بحران شخصیتی است چنانچه در پایان فیلم شاهد عزم او برای عبور از این خودویرانگری به خودشکوفایی هستیم. صداقت او در واکنش به جفای معشوق را نباید به حماقتش،تقلیل داد. او از دل این مازوخیست عاطفی و ویرانه ای که از خود می سازد به بنای دوباره خویش همت می گمارد تا روح رنجور خویش را از طعم تلخ و اعتیادآور وابستگی برهاند و به نوعی پالودگی و تزکیه برسد.

آن غم لعنتی

به نظر می رسد مینا بیش از آنکه از دیگران شکست بخورد از خود و در خود شکست می خورد و این شکست های پی در پی موجب شده تا او خود را هم پس بزند! خود واگویی و خود اعترافی او ( که شباهت زیادی با نقش لیلا حاتمی در فیلم «سر به مهر» دارد) برون فکنی همین ضعف است! او در پس این خودتخریبی به تهذیب و تزکیه خویش می پردازد تا آن غم لعنتی (بر مبنای شعری که همایون شجریان بر این سکانس می خواند) یا این ضعف درونی ( چیزی شبیه به ضعفی که حمید هامون به آن اعتراف می کند)دست از گلویش بردارد تا از رنج این خفگی،رهایی یابد.
زن نیستم اما گمان می کنم حتی بسیاری از زنان مدرنی که در یک تاویل خودبسندانه، خویش را از هرگونه وابستگی عاطفی به مرد مبری دانسته و مثل مینا لب به اعتراف خودویرانگرانه نمی زنند با او در تنهایی و در خلوت تاریک سالن سینما، احساس همذات پنداری کنند و در دل به همانندی خود با او اعتراف نمایند! «رگ خواب» دقیقا دست روی رگ خواب زنانه ای می گذارد که گاه در ژست های شبه روشنفکرانه، هویت زنانه را به فراموشی برده یا دچار استحاله می کند.
«رگ خواب» روایت بحران یک زن تنها نیست، قصه یک بحران زنانه در مواجهه با احساس تنهایی است. احساسی که تا اضمحلال روانی پیش می رود اما به استقلال عاطفی باز می گردد. مینا پس از تجربه دشوار و نفس گیر استیصالی زنانه، رگ خواب خویش را پیدا می کند و بیدار می شود. او زنی است در آستانه فصلی تازه از خویش و زندگی که دیگر نمی خواهد به آغاز دوباره فصلی سرد، ایمان بیاورد!

نویسنده: سید رضا صائمی

 

 

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر
seemorgh.com/culture
منبع:khabaronline.ir