تو به توهماتت چسبیده ای و اسمش را گذاشته ای ایمان!
سرنوشت شخصیت فیلم برای ما مهم میشود ولی در ادامه مسیر فیلم به کلی عوض میشود و برای این گره که چه اتفاقی برای او افتاده پاسخ روشنی به مخاطب داده نمیشود.

تحلیل فیلم سکوت اثر اسکورسیزی

وقتی که تصاویر به خودی خود گویا نیستند کارگردان برای پیش برد داستان و برای انتقال مفاهیم ذهنی راهی جز نریشن پیدا نمیکند. در ابتدای فیلم قاب بندی سنگین . فضای وهم الود و صحبت های لیام نیسون؛  ما اورا در شرایط بحرانی میبینیمم به طوری که سرنوشت این شخصیت برای ما مهم میشود ولی در ادامه مسیر فیلم به کلی عوض میشود و برای این گره که چه اتفاقی برای او افتاده پاسخ روشنی به مخاطب داده نمیشود. شخصیتی که آنها را به ژاپن میبرد بسیار ناگهانی ظاهر میشود و رفتارهای کلیشه ای و قابل پیش بینی دارد.

 

لباس و چشم های بادامی شخصیت ها...

به هیچ کدام از شخصیت ژاپنی ها نزدیک نمیشویم و با فاصله ی بسیار زیاد که انگار هیچ بعد دیگری ندارند, به غیر از اینکه به مسیح اعتقاد دارند یا نه . در سکانسی که قرار است پا روی مسیح بگذارند چرا آنها حاضر هستند مسیح را زیر پا بگذارند ولی حاضر نشدند که بر روی صلیب تف بیاندازند؟ این تغیر و استقامت از کجا امده؟ و لحظه ی به صلیب کشانده شدن آنها به هیچ عنوان حسی در مخاطب ایجاد نمیکند و اساسا هیچ کارکردی ندارد نه داستان را پیش میبرد و نه به شخصیت آنها نزدیک نمیکند.,به غیر از لباس و چشمهای بادامی شخصیت ها نماینده چه چیز دیگی از ژاپن هستند. هیج کدام از شخصیت های منفی ساخته نمیشودوشخصیتهای منفی کاملا کاریکاتور گونه تصویر میشوند .جست و جوی کشیش برای مقابله با این بدی سردرگم است و به طور کلی اصلا هیچ کدام از حرکات کشیش معلوم نیست که چرا این واکنش ها را از خود نشان میدهد چون شخصیتش حدو حدودی ندارد.

فیلم سکوت اثر اسکورسیزی

فیلم سکوت اثر اسکورسیزی

تا چه حد به ایمان خود اعتقاد دارید؟

اساسا کل فیلم برای بیان این مضمون است که تا چه حد به ایمان خود اعتقاد داریدو انسانها چه گونه حاضر هستند پای اعتقاد خود بیاستند و یا اعتقادی وجود دارد ؟فرض مساله برای اعتقاد و خوب و بد در این فیلم چیست؟سوالی که فیلم نمیتواند پاسخ درستی به آن بدهد اما کار اینجا تمام نمیشود و بازی های بد ضربه کاری دیگری به فیلم میزند نمایندگانی ضعیف برای مسیحیت!

 

اگر به توهماتت غلبه کنی...

بودا میگوید میگوید اگر به توهماتت غلبه کنی .....ولی تو به پدر توهماتت چسبیده ای و اسمش را ایمان گذاشته ای! این دیالوگ فی نفسه دیالوگ زیبایست ولی اگر آن را در بافت فیلمنامه بررسی کنیم که نه تعریفی درستی از خوبی و بدی دارد (دعوای ژاپنی ها و کشیش ها برای چیست؟ آیا اختلاف عقاید است اختلاف سیاسیست؟) این دیالوگ تزریقی به فیلمنامه است برای منظور کارگردان. عده ای در حال عذاب هستد ولی کشیش این ها به خاطر تو در حال عذاب هستند.

 

یک اعتقاد خطرناک

اولا این چه اعتقاد خطرناکیست که ژاپنی هارا مجبور کرده است در برابر این اعتقاد اینگونه واکنش نشان دهند؟ آیا کشیش(لیام نیسون و گارفیلد) فقط به خاطر شکنجه جسمانی برگشته است؟به خاطر مردم و عذاب نکشیدن آنها؟ یا به کلی اعتقاد خود را از دست داده اند؟و اگر برای حفظ ظاهر این کاررا انجام دادند دلیل سازش آنها چه بود؟ فیلمنامه ای بدون شخصیت و پر حفره کارگردانی کلیشه ای و بدون هیج کارکردی هم کاری نمیتواند از پیش ببرد و فقط قاب بندی های زیبا جلب توجه میکند. قاب بندی هایی که هیچ کارکردی در  پیش برد روایت داستان ندارد.

 

رنجش سکوت

هیچ کدام از کارهای کشیش(گارفیلد) برای مخاطب اهمیت پیدا نمیکند اسیر شدنش رنجش سکوتش اعتقاداتش و شخصیتی که انگار بود و نبودش تاثیر زیادی در اتفاقات فیلم ندارد. و درجایی که میخواهد پا روی مسیح بگذارد این پاسخ به کدام سوال در فیلم است و فیلمساز در این سکانس مثلا بحرانی به کدام سوال پاسخ میدهد؟ و هنگامی که  مسیح با او صحبت میکند که اشکال ندارد روی من پا پگذار بدترین شوخی فیلم است که معلوم نیست چرا به این ادم الهام میشود و چرا به این صدا اعتماد میکند این لحظه چه خصوصیتی دارد که مسیح با او صحبت میکند و چرا مسیح در لحظه های دیگر سکوت داشته و اکنون با او صحبت میکند؟

نویسنده: امیر فقیه

 

تهیه و تدوین: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
اختصاصی سیمرغ