بازگشت یک پدر به آغوش دخترانش...
احسان علیخانی ماه عسل روز گذشته را با ادامه دادن داستان زندگی خواهران منصوریان به روی آنتن برد. او که پس از اتمام قسمت قبل با پدر خواهر منصوریان تماس گرفته بود و از او خواسته بود که به برنامه ماه عسل بیاید, در آغاز برنامه گفت:
من هم نمیدانم تا پایان برنامه چه پیش خواهد آمد و به ببیندگان برنامه گفت: منتظر اتفاقی غیر منتظره باشند.
از سویی دیگر احسان علیخانی پیش از آنکه گفت و گویش را شروع کند اضافه کرد:
چند سالی است تلاش میکنیم این موضوع را رعایت کنیم که چگونگی روایت داستان مهمانان ماه عسل به گونهای نباشد که آنها از بیان کردن آن دچار ناراحتی شوند.
الهه منصوریان در ابتدا گفت:
شهربانو و سهیلا برای آرامتر شدن شرایط خانواده از کنار ما رفتند تا اینکه وقتی شهربانو ۲۰ ساله بود برگشت. او حالا یک ورزشکار بود و بسیاری از آموختههای خود را به من هم یاد داد. البته با پسانداز خود یک اسب خرید که با اجاره دادن آن در آبشار معروف سمیرم خرج خانه را میداد، اما، ما در آن دوره تصمیم گرفتیم صبحها برای تمرین ووشو به اصفهان برویم و شبها به شهر خودمان برگردیم.
و در ادامه داستان گفتند که:
مردم بابت سواری گرفتن از اسب شان مبلغ نا چیزی به آن ها می دادند . و برخی دیگر نیز پول شان را نمی دادند که خواهرشان با کتک از آن ها می گرفت!
احسان علیخانی از شهربانو پرسید که در آن شرایط سخت چه شد که به فکر ورزش افتادید؟
شهربانو پاسخ داد:
وقتی در شیراز کار میکردم علاوه بر مسئولیت کار در آن خانه با موافقت آن خانواده، به سراغ ورزش رفتم. زمانی که به سمیرم برگشتم تنها درآمدم کرایه دادن اسب برای سواری در همان آبشار بود، البته آن زمانی که همراه با الهه به کلاس میرفتیم به دلیل مشکل مالی گاهی یک نفر از ما در کلاس حاضر میشد. من همیشه اول کارهای خانه را انجام میدادم و بعد به کلاس ورزش می رفتم تا پس از کلاس ورزش بتوانم یک ساعتی را استراحت کنم.
شهربانو منصوریان قهرمان ووشو درباره آشنا شدن با همسرش بیان کرد:
در آبشار سمیرم و در همان جا که اسب را کرایه میدادم به دلیل اختلاف با یک نفر میان بحث و دعوا همسرم لحظهای برای حمایت از من تلاش کرد و بعد از این اتفاق با هم آشنا شدیم و با هم ازدواج کردیم. البته پس از ازدواج نگران زندگی و مخارج خانوادهام بودم زیرا خانواده همسرم با کار من در آبشار مخالف بودند به همین دلیل این کار را بعد از مدتی رها کردم.
شهربانو بعد از ازدواج همچنان نگران خانواده است تا این که الهه به اردوی مسابقات ورزشی میرود و با یک جایزه ۹۰۰ هزار تومانی برمیگردد و با این جایزه شهربانو میتواند مسئولیت خانواده را بر دوش الهه بگذارد.
در ادامه برنامه «ماه عسل»، الهه منصوریان در خصوص خاطره بازگشت از مسابقات گفت:
بعد از آن جایزه دوباره به مسابقه رفتم زمانی که برگشتم، تمام اعضای خانوادهام را دیدم که برای استقبال از من به فرودگاه آمده بودند، خیلی خوشحال بودم فکر نمیکردم آنها بیایند
که شهربانو گفت:
همسر من تصمیم گرفت که برای استقبال الهه به فرودگاه برویم.
الهه ادامه داد:
پس از آن مسابقات سهیلا هم تصمیم گرفت در رشته ووشو فعالیت کند و من تصمیم گرفتم آموختههایم را به آنها آموزش دهم. اما یک بار که از اردو برگشتم فهمیدم باید به دلیل بدهکاریهای پدرم خانه را بفروشیم، اما من به مادرم قول دادم که به زودی برای او و خواهرانم خانهای بخرم تا این که چند سال بعد با جایزه مدال طلایی که کسب کردم، یک خانه بسیار خوب با تمامی امکانات خریدم.
در ادامه مسیر قهرمانی، الهه در مسابقات جهانی مالزی علاوه بر افتخارآفرینی برای کشور ایران، به جایزه مقام نخست هم فکر میکرد تا جایی که در زمان اول مسابقه چشم و بینی او دچار آسیب جدی میشود، اما خواهش میکند که به او اجازه ادامه بازی بدهند، چون تصمیم داشته مدال طلا بگیرد و به این ترتیب هزینه خانه جدید را تأمین کند و مادرش را خوشحال نماید.
الهه با اشکهایی که از چشمانش سرازیر بود، ادامه داد:
من در آن مسابقه قهرمان شدم. آرزو داشتم روی سکو با مدال طلایم عکس بگیرم اما بعد از مسابقه بیهوش شدم. شهربانو و مربیام مدال طلایم را برایم به بیمارستان آوردند. هیچ کس باور نمیکرد من با آن آسیب جسمی که برایم رخ داده بود قهرمان شده باشم چرا که به دلیل ضربهای که به چشم من وارد شده بود، دکترها گفته بودند یکی از چشمهایم را از دست خواهم داد.
شهربانو منصوریان در بخش دیگر ادامه داد:
بعد از مدالهای الهه، قهرمانی من و سهیلا هم شروع شد، اما از آنجا که ووشو رشته المپیکی نیست جایزههای کمتری به آن تعلق میگیرد در حالی که ما بیشتر از بچههای المپیکی تمرین میکنیم. البته تمام مدالهایی که ما در مسابقات گرفتهایم تنها به هدف کسب جایزه نبوده است تا جایی که حتی جایزههای ما به گونهای بوده که به عنوان نمونه خود من تاکنون توانستهام تنها یک خانه و یک خودرو پراید داشته باشم.
در ادامه شهربانو منصوریان رفت و پدر خود را مقابل دوربین آورد . احسان علیخانی از آن ها خواست که رعایت فرهنگ سنت و اعتقادات مذهبی و آیینی ایران را بکنند. و آن ها نیز چنین کردند. پدرشان را پس از 15 سال دوری در آغوش کشیدند و بوسیدند!
پدرشان گفت:
فشار طلبکارها زیاد بود در آن زمان و من نمی خواستم به خاطر حضور من و بدهی هایم هر روز طلبکارها در مقابل منزل مان جمع شوند و باعث آزار و اذیت خانواده ام شوند. و از طرفی زیر بار فشار مشکلات دیگر کم آورده بودم . شش ماه در سمیرم روی زمین مردم کشاورزی می کردم, شش ماه دیگر سال برای کشاورزی به شیراز می رفتم. و معیشت بسیار تنگی داشتیم و من شرمنده خانواده ام بودم!
مرضیه و الهه گفتند پدرمان نمیدانست ما چقدر او را دوست داشتیم و به او افتخار می کردیم نباید تنهایمان می گذاشت اما حالا او را بخشیده ایم و احساس بسیار خوبی داریم.
در پایان خواهران منصوریان با حضور پدرشان برای زندگی جدیدی آماده خواهند شد...
تهیه و تدوین: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ