زندگی طرف دیگرش را برای رضا صادقی رو كرد، شاید هنوز هم خیلیها در اوج افسردگی درآهنگ«وایسا دنیا من میخوام پیاده شم » خودشان و غصههایشان را گم كنند اما برای خود رضا صادقی این خبرها نیست. این را از آنجایی فهمیدهام كه عصر یك روز زمستانی به گوشه دنجش در محدوده غرب تهران رفتیم صدای ملایم موزیك استیوی واندر، هویت این خانه را بیشتر آشكار میكرد؛ خانه یك هنرمند. هنرمند مشكیپوش كه شاید هنوز هم خیلیها از اینكه چرا به زعم او مشكی رنگ عشق است سر درنیاوردهاند اما خودش چنان پایبند قطعه شعر مشهورش است كه از قرار روز عروسیاش هم مشكی به تن كرده.اما اکنون دیگر ورق زندگیاش برگشته است و این همان طرف دیگر زندگی است كه انگار روح بخشیده به تنهایی او. ظاهر رضا صادقی به همان سادگی همیشه است و البته سادهتر از این حرفها حرف دلش است كه میزند. از ماجرای آشنایی با همسرش تا آرزوی داشتن سه بچه. همه چیز را به همین سادگی برایمان میگوید.
یك چیزی كه برای من جالب است این است كه در بین ستارههای سینمای فعلی تقریبا اغلبشان ازدواج نکردهاند اما ستارههای موسیقی بالعكس همه ازدواج کردهاند.
به نظرم ستارههای سینمایی چهرههایی هستند كه دیده میشوند، صدا نیستند. بیشتر آنها هم اهل تفكر نیستند یعنی چیزی را میگویند كه به آنها گفته میشود و حركتی را دارند كه از آنها خواسته میشود. خب طبیعی است که مخاطبان هم خودشان را به آنها نزدیك میدانند چون تصویرشان را دارند، خم شدن، ایستادن، خوابیدن و نشستن آنها را میبینند. اما ما صداییم. برخلاف اینكه تماشاچیهای حضوریمان خیلی بیشتر از سینماییهاست اما به دلیل شرایط دنیاییمان تنها ماندهایم. مسائل حواشی تنهایی برای ما كمكم افسردگی میآورد و نتیجه پیر شدن و در نهایت مرگ تدریجی است. مرگ فقط این نیست كه صدای الله اكبر از زیر جسدت بلند شود، نه، مرگ این است كه تو در خانه بمانی و احساس كنی كه در و دیوار لحظه به لحظه به تو نزدیكتر میشوند و خفهات میكنند. هر آدمی در زندگیاش اتفاقات عاطفی زیاد داشته، همه ما داشتهایم، هركس بگوید نه دروغ گفته ولی من احساس میكنم كه یكی از اتفاقات عاطفی من همین قضیه بود كه بعد از سالها احساس میكردم که لازم نیست دیگرجستوجو كنم و شریک زندگیام را پیدا کردهام و آنچه روبهروی من است همانی است كه باید باشد. من همیشه خودم بودم یعنی احساس نكردم باید چیز دیگری باشم كه كسی از من خوشش بیاید، من همینم كم یا زیاد، خوب یا بد همین هستم و خدا را شكر كه همسر من هم اینطور است. او هم كم یا زیاد، خوب یا بد همانی است كه میبینمش و این برای من خیلی ارزش دارد.
وقتی من میخوانم، مردم میگویند باید رفت و این تفكر را دید، باید رفت و شنید. اما همین خوانندهها یكبار، دو بار، سه بار، چهار بار جواب سلام بزرگتر را هم دیگر نمیدهند. من منت سرم بود روزی كه افتخار داشتم و به كنسرت آقای اصفهانی رفتم به دلیل اینكه وقتی در كنسرت نشسته بودم مثل یك بچه ذوق میكردم. چرا؟ چون كسی بود كه یك روز با آلبومهایش زندگی میكردم و الان روبهروی او نشستهام و اسم من را میآورد. لذت میبرم اتفاقا به جای اینكه در حضور او روی صندلی راحت بنشینم باید جمع و جور بنشینم ولی الان این تفكر با باد به غبغب انداختن آدمها جایگزین شده است. چرا ما برهه برهه خواننده داریم. یك خواننده با یك ملودی میآید و میرود. چه اتفاقی میافتد كه عدهای میروند و چه اتفاقی میافتد كه یك عده میمانند؟ برای اینكه یك عده از اهل جراید بزرگوار، بیدلیل رضا صادقی و امثال رضا صادقی را بزرگ میكنند. مردم فكر میكنند كه تمام هنرمندان همینهایی هستند كه درباره آنها نوشته میشود و به اشتباه طرفدار وی میشوند.
داستان ازدواجت چطور بود؟
داستان خاصی نداشت، در سفر به آلمان از طریق دوستانم با خانوادهای آشنا شدم و در مدتی كه آنجا بودم احساس كردم باید به این اندیشه باشم كه تفكری جز تفكر خودم را بپذیرم، ضمن اینكه همسرم خیلی آدم صادقی است. برخلاف من عصبی نیست، خیلی لبخند میزند، مهربان است، آدمها را دوست دارد و به بچهها عشق میورزد.
جزو طرفداران تو بود؟
بیشتر طرفدار تفكر من بود تا طرفدار آهنگهایم؛ این بیشتر جذبم میكرد. تفكرات و حتی مطالعات و مصاحبههای من. از مصاحبههایم بیشتر از شعرهایم آگاه بود و این برای من جالب بود. همسرم سالها از ایران دور بود، با فرهنگ اروپا آشناتر بود. برای من مهم این است كه همسرم در یك خانواده اصیل و با تفكرات ایرانی بزرگ شده است.
اصالت همیشه برای من خیلی مهم بوده است. یك ویژگی مثبت دیگر او سیدزاده بودنش است. پدرخانم من اهل مطالعه و كتاب است، كلكسیون كتاب دارد و از همه مهمتر اینكه احساس میكنم همسرم، مادر خوبی برای بچههای من است. بدون تعارف میگویم همه مردهای جهان بعد از مادرشان از همسرشان توقع مادر بودن دارند.واقعا ممنونم كه بچهبازیهایم را طاقت میآورد. دركل احساس خوبی به تمام اتفاقات دوروبرمان دارم و یكی از ستارههای خوب زندگی من همسرم است.یكی از دلایلی كه محل زندگیام را به كرج انتقال داده بودم این بود كه نمیخواستم ازدواج كنم. دورترین نقطه كرج رفته بودم و با خودم میگفتم اینجا ته دنیاست و داستان تمام میشود اما حالا وضع فرق کرده است.
ازدواج تو باعث شد كه سر زبانها بیفتد كه میخواهی برای مدتی از ایران بروی.
آن موقع فكر میكردم اگر از ایران هم بروم به تنهایی گرایش پیدا نمیكنم. من سرزمینم را دوست دارم. بارها و بارها به كانادا و استرالیا رفتهام و مدت زیادی ماندهام اما نمیتوانم در غربت زندگی كنم. اینكه از خانه بیرون بیایم و به جای «سلام» بگویم «های» برایم خندهدار است.حاضرم بگویم چند تومان میشود تا بخواهم بگویم چند دلار بدهم. شعار شخصی من این است كه خانه كوچك پدرم خیلی امنتر است تا خانه بزرگ پدر همسایه. چون در خانه همسایه باید همیشه بخندم، اگر لبخند نزنم پرتم میكنند بیرون اما در خانه كوچك پدرم میتوانم گریه كنم، بخندم، عصبی شوم، آرام باشم و جای ماندن دارم.
گفتی همسر من، مادر بچههایم است مگر چند فرزند میخواهی؟
تا الان به 3 بچه فكر كردهایم.
این فرهنگ پذیرش بچه چطور برای همسر شما جا افتاده؛ به خصوص كه در خارج از ایران بزرگ شدهاند؟
همسرم عاشق بچههاست. ما حتی اسم بچههایمان را هم انتخاب كردیم؛ قصه، عشق، ایلیا. درواقع دو دختر دلم میخواهد و یك پسر. البته هرچه خدا بخواهد همان است. عشق را به این دلیل انتخاب كردم كه در مدرسه به دخترم بگویند «عشق صادقی» خانم «عشق صادقی» بیاید دفتر، دیگر كسی رویش نمیشود به عشق من بگوید بالای چشمت ابروست. «قصه» را هم دوست دارم چون صدایش كنند «قصه صادقی». ایلیا را هم چون ارادت خاصی به امیرمؤمنان دارم انتخاب كردهام. نمیخواهم اسم علی را انتخاب كنم كه اگر بچه بدی از آب درآمد، به اسم علی بیحرمتی شود.
مراسم خواستگاری شما مراسمی سنتی بود؟ آیا پدر و مادرتان هم حضور داشتند؟
بله، من خیلی دوست داشتم مراسمم ایرانی و منطقی باشد. پدر و مادرم منت بر سر من گذاشتند و به منزل پدری خانمم در ایران آمدند. از پدر و مادر خانمم خیلی ممنونم چون این رنج را از من گرفتند كه بخواهم به آنجا بروم و لطف كردند ما را زمانی كه برای دید و بازدید آمده بودیم، پذیرفتند!
سرنوشت تو از بندرعباس با سرنوشت كسی در آلمان رقم خورد، چقدر به قسمت اعتقاد داری؟
یكسری اتفاقات جالب برای من پیش آمد، شاید خیلیها اسم این صحبتها را بگذارند توجیه اما من همیشه برای كارهایم توضیحخواستم. همیشه یكسری نشانه میدیدم، مثلا میگفتم با آدمی که در ایران است ازدواج نخواهم كرد، به این دلیل كه آن فرد كاملا دنبال رضا صادقی خواننده دویده و اگر كسی را انتخاب كنم كه از ایران دور بوده، من، خودم را میتوانم آنطور كه هستم معرفی كنم نه آنگونه كه معرفی شدم. یكسری نشانه هم دیدم كه فكر كردم اتفاق مباركی برای من است. از همه مهمتر مهربان بودن اوست، چیزی كه از روز اول باعث شد از درون و سراپا زیبا شوم، خنده او بود.
در این مدت شعری برای او خواندهای؟
در این آلبوم آخرم بله، شعری برای او خواندم.
اگر عشقی به وجود بیاید، قاعدتا زایشی هم به همراه خواهد داشت. آیا این عشق تو را در خواندن شعر و آهنگ هیجانزده میكند؟
در آلبوم عاشقتم این موضوع مشخص است. به وضوح عشق را در آلبومم خواهید شنید.
در مراسم ازدواجت هم مشكی پوشیدی. عكسالعمل مهمانها در برابر لباس مشكی تو چطور بود؟
خیلی تعجب كردند، اما برای خودم جالب بود كه وقتی وارد مراسم میشوم با چه عكسالعملی مواجه شدم. یكی گفت: «اِ». یكی گفت: «رضا؟؟» یكی گفت: «مشكی؟» اما اگر غیر از مشكی میپوشیدم تماما روی هر آن چیزی كه گفته بودم، باید خط میكشیدم. من گفتم «مشكی رنگه عشقه» الان من به عشقی دارم میرسم كه عشق شاعرانه، قلبی و احساس من است و اگر با رنگی غیر از این بیایم دروغ گفتهام.
این خواستهات را تحمیل هم میكنی؟ چون دیدهام كه دوستانت هم مشكی میپوشند.
خیر، آنها واقعا خواسته خودشان است.
رنگ مشكی شما را دور یك حلقه جمع كرده است؟
خیر، نوع تفكراتمان كنار هم باعث جمع شدنمان دور هم است.
برادرت هم به دلیل تو مشكی میپوشد؟
خیر، شاید شما اتفاقی با تیپ مشكی او را دیدهاید، محمد رنگهای متنوع میپوشد و جالب است كه در شبهای كنسرت من حتی یك شبش را هم مشكی نپوشید نامرد! (میخندد)
اگر عشق صادقی بگوید: بابا مشكی نپوش، چه اتفاقی میافتد؟
از عشق خواهش میكنم اجازه بدهد مشكی بپوشم و اگر قبول نكرد التماسش میكنم. فكر نمیكنم دخترم راضی شود اشكهای پدرش را ببیند. درنهایت گریه میكنم تا دلش به رحم بیاید و راضی شود.
گردآوری: گروه سرگرمی سیمرغ
www.seemorgh.com/entertainment
منبع: محله زندگی ایده آل
مطالب جالب دیگر:
www.seemorgh.com/entertainment
منبع: محله زندگی ایده آل
مطالب جالب دیگر:
زن سرشناس هالیوودی عکس فرزندش را 3 میلیون دلار پیش فروش کرد!!
غذای تجملاتی اعراب؛ سوسمار خاردم! + عکس
قرار نیست زیر بار هر قیمتی برویم ؛ خردمندانه "آجیل" نخریم!
پيشنهاد رابطه جنسی برلوسکنی به یک زن متاهل! + عکس