امیدوارم مثل آقای انتظامی كه همچنان در 80 سالگی جلوی دوربین هستند، سالها وقت داشته باشم برای رسیدن به نقشی بزرگ. در عین حال دوست ندارم به جایی برسم كه احساس كنم بهترین كارم انجام شده است. زیرا بعد از آن سرازیری است. چون بازیگری یك روند است و محدود به این شاهنقش و آن شاهنقش نیست.
ترانه علیدوستی بار دیگر در فیلمی به نویسندگی و كارگردانی مانی حقیقی حضور موفقی را تجربه كرده تا در این نگاره نقش پر رنگ تری پیدا كند؛ شخصیتهایی كه حقیقی، برای او مینویسد، موفقترین تجربیات ترانه هستند، حتی اگر كلیت فیلم خوب نباشد. در واقع درك مشترك به وجود آمده از نقش و اجرا مابین ترانه علیدوستی و مانی حقیقی همكاری آنها را در زمره موفقترین همكاریهای سینمایی بعد از انقلاب قرار داده است. ترانه علیدوستی در «یك پذیرایی ساده» بار دیگر به یك نسل سومی «سرگردان» و در عین حال «مصمم» حضور پیدا میكند.
از همان سالها كه ترانه علیدوستی با شخصیت نوجوان بارداری در «من ترانه 15 سال دارم» وارد عرصه سینما شد، به نوعی نماینده نسلی شد كه شاید ناآرامی و آرمانهایش بیش از آنكه ویرانگر یا سازنده باشد، مجهول بود. از این روست كه كمتر فیلمی در این سالها ساخته شد تا تصویر درستی از آن ارائه كند. به همین خاطر است معتقدم ترانه علیدوستی از شخصیتهایی كه در دو فیلم مانی حقیقی ایفا كرده شناخت بهتری دارد تا نویسنده و كارگردانش. البته در این فیلم نویسندهیی به نام امیرضا كوهستانی هم حضور دارد.
هنرمندی كه نمیتوان بخش عمدهیی از ریتم خیلی خوب فیلم و چیدمان كلامی فیلم را منتسب به او ندانست و در نمود خاص شخصیت كم سن و سال لیلا (ترانه) هم احتمالا نقش داشته است. ترانه علیدوستی شخصیت جسورانه و متفاوتی را در این فیلم بازی كرده است. این فیلم بهانه خوبی است برای شنیدن حرفهای او درباره شخصیت لیلا و دیگر شخصیتهایی كه در این سالها ارائه كرده.
با توجه به پیچیدگیهایی كه نقش شما در «پذیرایی ساده» دارد، رسیدن به این نقش، دشوار به نظر میرسد، برای درك نقش چه مسیری را طی كردید و فیلمنامه تا چقدر به شما كمك كرد؟
فیلمنامه «پذیرایی ساده» از معدود فیلمنامههایی بود كه در همان برخورد اول آدرس بسیار دقیقی برای رسیدن به نقش به من داد. شخصیت را خیلی واضح میتوانستم ببینم. فیلمنامه شاید چیزی از پیشینه شخصیت ارائه ندهد، اما ادبیات گفتوگوها، شكل شوخطبعی گزندهایی كه لیلا دارد، سر و شكلی كه برای او تعریف شده در كنار رابطه پیچیدهای كه با مرد قصه دارد؛ اینكه كنار هم عجیب به نظر میرسند و در عین حال سخت میشود بدون هم تصورشان كرد… اینها چیزهایی بود كه تصویر كاملی از این شخصیت به من میداد.
تا جایی كه فكر میكردم شاید اطرافم كسی را میشناسم كه دقیقا شبیه به لیلا است. اما من هر چقدر دنبال كسی با این ویژگیها میگردم پیدا نمیكنم. احتمالا شخصیت لیلا مجموعهای از خصلتهایی بود كه من در گروهی از اطرافیانم دیدهام و شاید به این شكل بود كه این شخصیت را راحت درك كردم.
با اینكه لیلا بیشتر دیالوگ دارد و عملگراتر است، اما شخصیت كاوه ملموستر به نظر میرسد.
شاید این طور باشد. شاید كاوه بیشتر و مستقیمتر از لیلا مسالهاش را در جای جای فیلم میگوید. اما همانطور كه گفتم شناخت هر كدام از این دو لاجرم باعث كشف دیگری هم میشود. چون دینامیكی بینشان هست كه خیلی خصلتهایشان در حضور دیگری بروز بیشتری پیدا میكند. كاوه را مرد خشن و قویهیكلی میبینیم كه صدایش را راحت بالا میبرد و یال و كوپال پرجذبهیی دارد. اما در واقع دستشكستهاش و اینكه كنار دست لیلا به عنوان راننده مینشیند باعث میشود خیلی جاها برعكس او را انسان محتاج و ضعیفی ببینیم و بعدها بفهمیم شخصیتش چقدر حساستر و شكنندهتر از لیلاست. در آن سو حالا لیلاست كه با وجود ظاهر فرمانبرش از كاوه انگار او را مثل موم توی دستش دارد و خیلی جاها باید روی ناتوانیهای او ماله بكشد.
زمینه دقیق این ارتباط و شكل شخصیتها به همین دقت در فیلمنامه بوده، این گفتوگوی روانی كه بین آنها هست، نشان میدهد كه سالیان سال است با هم سروكله میزنند و اصطكاك از جنس نفهمیدن همدیگر بین آنان نیست و دستشان برای هم رو است؛ در عین حال مشخص نیست خیلی همدیگر را دوست دارند یا از هم متنفر هستند، به نظر میرسد به یكدیگر اعتیاد دارند یا به ناچار در این راه با همدیگر هستند، خودشان میدانند چارهای ندارند جز اینكه با هم باشند چون از خیلی جهات مكمل هم هستند و كارشان بدون هم پیش نمیرود.
با توجه به سابقه همكاریهایی كه با مانی حقیقی داشتید، تصور میشود این هماهنگی موجود در رفتار و بازی ناشی از درك درست بازیگر از كارگردان است.
حتی در این مورد درك درست بازیگر از بازیگر مقابل. همواره زمانی نیاز است تا بین كارگردان و بازیگر زبان مشترك به وجود آید. آدمهایی كه مدت طولانی است با هم كار میكنند به خصوص اگر -با وجود اختلافنظرهای گاه و بیگاه- طرز فكر و سلیقهای همسو داشته باشند، كار خود را از بعد مرحله زبان مشترك شروع میكنند و این یك حسن است. آن زبان مشترك وجود دارد و دیگر نیازی به بسیاری توضیحات اضافه نیست.
من حتی فكر میكنم اگر نوشتهایی از مانی حقیقی بخوانم و او توضیحی در مورد متن ندهد، تا 80 درصد احساس میكنم، میتوانم بفهمم او قصد دارد چه كاری با این متن بكند. این كمك میكند كه بیشتر وقت ما صرف كار خلاقانه شود. بخش دیگر قضیه این است كه «پذیرایی ساده» دارای قصهای است كه مسالهاش از مدتها قبل از ساخت فیلم، من را درگیر كرده بود؛ مساله اینكه اختلاف طبقاتی در یك بعد اقتصادی و مالی چطور میتواند باعث شود قضاوت عرفی و اخلاقی ما در مورد آدمها دستخوش تغییر یا زیر سوال باشد. در حالی كه عرف و اخلاق احتمالا باید بتوانند جدای از هر فاكتور بیرونی تعریف شوند.
با وجود اینكه قشر ضعیفتر جامعه به لحاظ اقتصادی حتما مظلوماند و بیعدالتی در موردشان بیشتر است، اما مشروعیتی از لحاظ اخلاقی دارند كه این برای من خیلی سوال شده بود. گاهی حس میكردم نداشتن پول ممكن است آدمها را محق كند خودشان را برتر و منزهتر از دیگران و دارای فضیلتی ببینند. به این فكر میكردم كه من بارها از سوی دستفروشهای خیابانی كه نخواستهام ازشان چیزی بخرم حرفهای بسیار ركیكی شنیدهام. حرفهایی كه اگر كسی در محیط كار خودم به من بزند میتوانم ازش شكایت كنم. اما آن دستفروش به علت فقرش این امنیت را دارد كه زشت رفتار كند و آخرش من آدم سنگدلی به نظر برسم كه جوراب نخواستهام بخرم.
این موضوعی بود كه خیلی به آن فكر میكردم، زمانی كه فیلمنامه آماده شد و آن را خواندم احساس كردم خشمم در برابر سوءتفاهمهای میان قشرهای جامعه آرامتر شد. حتما قصد مانی حقیقی از ساخت فیلمش چیزهای دیگری است، اما جذابیت فیلم برای من در این بود كه وقتی عدالت نیست در حق هیچ یك از دو طرف نیست و به هر دو طرف ظلم میشود، حتی آدم پولدار. او تحت یك تحقیر و تنهایی مدام است و لعن و نفرین مدام كه تو نفهمی و رنج نكشیدهیی. خشمی كه اگر در طبقه قوی و ضعیف جامعه به یك اندازه رشد كند خیلی خطرناك است.
پس با این تحلیل نمایندگان طبقه مرفه كه قصد كمكرسانی نیز دارند خود قربانی میشوند.
یك سیكل ناسالم اینجا وجود دارد. یك طرفه نمیشود بهتر رفتار كرد. ما یك بازی در كلاسهای بازیگری داشتیم كه برای همدیگر آینه میشدیم، نتیجه این بازی بالا بردن سرعت عكسالعمل بود چون هر حركتی كه شما میكردید من باید به عنوان آینه قرینه آن را انجام میدادم. این وضعیتی است كه شخصیتها در این فیلم دارند؛ آنها آینه طرف مقابل میشوند، كنش را ایجاد میكنند و بازی را راه میاندازند اما ظرفیت واكنش غیرمترقبه مقابل را ندارند و ادامهاش برایشان سخت میشود. آنها از یك قصد خیر شروع میكنند؛ میخواهند پول را با قصد خیری پخش كنند، میبینند این شكل از كار جواب نمیدهد پس تصمیم میگیرند بازی راه بیندازند تا پول ازشان گرفته شود. اما بازیهاست كه چیزهایی را رو میآورد كه دغدغه آنها كاملا عوض میشود.
در این سالها كم فیلم بازی كردید و نویسنده خیلی از آنها آقای حقیقی بوده و دو فیلم را هم خودشان كارگردانی كردند. در این كارها نقش جوان پر شر و شوری كه شكننده است و در عین حال برنده نیز هست در این كارها دیده میشود. در عین حال این تلقی در مورد شما وجود دارد كه نقشهایی به شما سپرده میشود كه مایههای تینایجری دارد. خودتان این بحث را قبول دارید؟
منظورتان از مایههای تین ایجری چیست؟ كم سن و سال بودن و آزادیهای این سن و سال... اما شخصیتهایی كه به شما پیشنهاد میشود معمولا پایینتر از 29 سالی است كه دارید.
خب این ویژگی در مثلا «كنعان» نیست. بقیه اوقات هم معمولا سن خودم را بازی كردهام. شاید این به ویژگی چهره برمیگردد. در مورد فیزیك نمیتوانم نظر دهم، زیرا خود آدم معمولا در این مورد دچار سوءتفاهم است و این خیلی بستگی به این دارد كه در چه قالبی قرار میگیرد. در عین حال هم من دقت كردهام كه سهوا به سمت شخصیتهایی میروم كه یك ناآرامی در آنان وجود دارد... اگر بچه هستند یا بزرگ مهم نیست اما یك درد و مرضی دارند.
پیشنهادهای دیگری هم به من میشود، اما بازی كردن نقشهایی كه جایی برای كشف ندارند برای من لذتبخش نیست. تمام زنانی كه من تا امروز بازی كردهام با وجود آنكه شخصیتهای متفاوتی داشتند، اما همه زنان آزادهایی هستند. كسانی كه با تمام ضعفها و بدیهایشان اگر در زندگی واقعی آنها را میشناختم دوستشان داشتم و تحسینشان میكردم. همه نقشها آدمهای موثری هستند كه تماشای زندگیشان برای مخاطب جذاب است. آنان حرفشان حرف است و پایش میایستند. ممكن است ویژگی مشترك نقشهای من تا به امروز همین یك نكته بوده باشد.
از این جهت این سوال را پرسیدم كه شما با توجه به توان بازیگری، نسبتا بازیگر كمكاری هستید، از سال 79 كه وارد دنیای بازیگری شدید توقع میرفت شاید پركارتر باشید، اما همواره نقشهای خاصی را انتخاب كردید. جالب است بدانم در پس این گزیدهكاری چه اندیشهیی وجود داشته است؟
عوامل زیادی روی این چیزی كه شما عنوان آن را گزیدهكاری قرار میدهید موثر است؛ یكی از آنها سادگی و سلیقه است. من بازیگرانی را میشناسم كه میتوانند صد در صد فیلمشان را دوست نداشته باشند و در فیلمی بازی كنند و خوب هم بازی كنند، اما من نمیتوانم این طور كار كنم. احساس من خیلی قوی كار میكند و بدون آن به تواناییهایم دسترسی ندارم. فیلمهایی كه احساس میكنم نسبتا در آنها ناموفق بودهام، كارهایی هستند كه كمتر دوستشان داشتم و آنها را انجام دادم، این را به لحاظ كار خودم میگویم. غیر از مساله سلیقه، موضوع این است كه برای من حرفهیی بودن به معنی تعدد فیلمها یا زوركی سراغ نقشهایی عجیب رفتن نیست و این من را راضی نمیكند.
وقتی سر كاری میروم كه دوستش دارم و ارتباط فكری خوبی با مضمون فیلم و شخصیت برقرار میكنم، ناخودآگاه میشوم سرشار از فكر و ایده، احساس زندگی میكنم؛ وقتی میتوانم در فیلمی تفاوت ایجاد كنم و حس كنم چیزی به آن افزودهام آن وقت است كه از شغلم راضی هستم. همه اینها برای من به نوعی شركت كردن در فضای فرهنگیمان است و من به شكل بازیگری این كار را انجام میدهم. من دوست داشتم
ترانه علیدوستی بار دیگر در فیلمی به نویسندگی و كارگردانی مانی حقیقی حضور موفقی را تجربه كرده تا در این نگاره نقش پر رنگ تری پیدا كند؛ شخصیتهایی كه حقیقی، برای او مینویسد، موفقترین تجربیات ترانه هستند، حتی اگر كلیت فیلم خوب نباشد. در واقع درك مشترك به وجود آمده از نقش و اجرا مابین ترانه علیدوستی و مانی حقیقی همكاری آنها را در زمره موفقترین همكاریهای سینمایی بعد از انقلاب قرار داده است. ترانه علیدوستی در «یك پذیرایی ساده» بار دیگر به یك نسل سومی «سرگردان» و در عین حال «مصمم» حضور پیدا میكند.
از همان سالها كه ترانه علیدوستی با شخصیت نوجوان بارداری در «من ترانه 15 سال دارم» وارد عرصه سینما شد، به نوعی نماینده نسلی شد كه شاید ناآرامی و آرمانهایش بیش از آنكه ویرانگر یا سازنده باشد، مجهول بود. از این روست كه كمتر فیلمی در این سالها ساخته شد تا تصویر درستی از آن ارائه كند. به همین خاطر است معتقدم ترانه علیدوستی از شخصیتهایی كه در دو فیلم مانی حقیقی ایفا كرده شناخت بهتری دارد تا نویسنده و كارگردانش. البته در این فیلم نویسندهیی به نام امیرضا كوهستانی هم حضور دارد.
هنرمندی كه نمیتوان بخش عمدهیی از ریتم خیلی خوب فیلم و چیدمان كلامی فیلم را منتسب به او ندانست و در نمود خاص شخصیت كم سن و سال لیلا (ترانه) هم احتمالا نقش داشته است. ترانه علیدوستی شخصیت جسورانه و متفاوتی را در این فیلم بازی كرده است. این فیلم بهانه خوبی است برای شنیدن حرفهای او درباره شخصیت لیلا و دیگر شخصیتهایی كه در این سالها ارائه كرده.
با توجه به پیچیدگیهایی كه نقش شما در «پذیرایی ساده» دارد، رسیدن به این نقش، دشوار به نظر میرسد، برای درك نقش چه مسیری را طی كردید و فیلمنامه تا چقدر به شما كمك كرد؟
فیلمنامه «پذیرایی ساده» از معدود فیلمنامههایی بود كه در همان برخورد اول آدرس بسیار دقیقی برای رسیدن به نقش به من داد. شخصیت را خیلی واضح میتوانستم ببینم. فیلمنامه شاید چیزی از پیشینه شخصیت ارائه ندهد، اما ادبیات گفتوگوها، شكل شوخطبعی گزندهایی كه لیلا دارد، سر و شكلی كه برای او تعریف شده در كنار رابطه پیچیدهای كه با مرد قصه دارد؛ اینكه كنار هم عجیب به نظر میرسند و در عین حال سخت میشود بدون هم تصورشان كرد… اینها چیزهایی بود كه تصویر كاملی از این شخصیت به من میداد.
تا جایی كه فكر میكردم شاید اطرافم كسی را میشناسم كه دقیقا شبیه به لیلا است. اما من هر چقدر دنبال كسی با این ویژگیها میگردم پیدا نمیكنم. احتمالا شخصیت لیلا مجموعهای از خصلتهایی بود كه من در گروهی از اطرافیانم دیدهام و شاید به این شكل بود كه این شخصیت را راحت درك كردم.
با اینكه لیلا بیشتر دیالوگ دارد و عملگراتر است، اما شخصیت كاوه ملموستر به نظر میرسد.
شاید این طور باشد. شاید كاوه بیشتر و مستقیمتر از لیلا مسالهاش را در جای جای فیلم میگوید. اما همانطور كه گفتم شناخت هر كدام از این دو لاجرم باعث كشف دیگری هم میشود. چون دینامیكی بینشان هست كه خیلی خصلتهایشان در حضور دیگری بروز بیشتری پیدا میكند. كاوه را مرد خشن و قویهیكلی میبینیم كه صدایش را راحت بالا میبرد و یال و كوپال پرجذبهیی دارد. اما در واقع دستشكستهاش و اینكه كنار دست لیلا به عنوان راننده مینشیند باعث میشود خیلی جاها برعكس او را انسان محتاج و ضعیفی ببینیم و بعدها بفهمیم شخصیتش چقدر حساستر و شكنندهتر از لیلاست. در آن سو حالا لیلاست كه با وجود ظاهر فرمانبرش از كاوه انگار او را مثل موم توی دستش دارد و خیلی جاها باید روی ناتوانیهای او ماله بكشد.
زمینه دقیق این ارتباط و شكل شخصیتها به همین دقت در فیلمنامه بوده، این گفتوگوی روانی كه بین آنها هست، نشان میدهد كه سالیان سال است با هم سروكله میزنند و اصطكاك از جنس نفهمیدن همدیگر بین آنان نیست و دستشان برای هم رو است؛ در عین حال مشخص نیست خیلی همدیگر را دوست دارند یا از هم متنفر هستند، به نظر میرسد به یكدیگر اعتیاد دارند یا به ناچار در این راه با همدیگر هستند، خودشان میدانند چارهای ندارند جز اینكه با هم باشند چون از خیلی جهات مكمل هم هستند و كارشان بدون هم پیش نمیرود.
با توجه به سابقه همكاریهایی كه با مانی حقیقی داشتید، تصور میشود این هماهنگی موجود در رفتار و بازی ناشی از درك درست بازیگر از كارگردان است.
حتی در این مورد درك درست بازیگر از بازیگر مقابل. همواره زمانی نیاز است تا بین كارگردان و بازیگر زبان مشترك به وجود آید. آدمهایی كه مدت طولانی است با هم كار میكنند به خصوص اگر -با وجود اختلافنظرهای گاه و بیگاه- طرز فكر و سلیقهای همسو داشته باشند، كار خود را از بعد مرحله زبان مشترك شروع میكنند و این یك حسن است. آن زبان مشترك وجود دارد و دیگر نیازی به بسیاری توضیحات اضافه نیست.
من حتی فكر میكنم اگر نوشتهایی از مانی حقیقی بخوانم و او توضیحی در مورد متن ندهد، تا 80 درصد احساس میكنم، میتوانم بفهمم او قصد دارد چه كاری با این متن بكند. این كمك میكند كه بیشتر وقت ما صرف كار خلاقانه شود. بخش دیگر قضیه این است كه «پذیرایی ساده» دارای قصهای است كه مسالهاش از مدتها قبل از ساخت فیلم، من را درگیر كرده بود؛ مساله اینكه اختلاف طبقاتی در یك بعد اقتصادی و مالی چطور میتواند باعث شود قضاوت عرفی و اخلاقی ما در مورد آدمها دستخوش تغییر یا زیر سوال باشد. در حالی كه عرف و اخلاق احتمالا باید بتوانند جدای از هر فاكتور بیرونی تعریف شوند.
با وجود اینكه قشر ضعیفتر جامعه به لحاظ اقتصادی حتما مظلوماند و بیعدالتی در موردشان بیشتر است، اما مشروعیتی از لحاظ اخلاقی دارند كه این برای من خیلی سوال شده بود. گاهی حس میكردم نداشتن پول ممكن است آدمها را محق كند خودشان را برتر و منزهتر از دیگران و دارای فضیلتی ببینند. به این فكر میكردم كه من بارها از سوی دستفروشهای خیابانی كه نخواستهام ازشان چیزی بخرم حرفهای بسیار ركیكی شنیدهام. حرفهایی كه اگر كسی در محیط كار خودم به من بزند میتوانم ازش شكایت كنم. اما آن دستفروش به علت فقرش این امنیت را دارد كه زشت رفتار كند و آخرش من آدم سنگدلی به نظر برسم كه جوراب نخواستهام بخرم.
این موضوعی بود كه خیلی به آن فكر میكردم، زمانی كه فیلمنامه آماده شد و آن را خواندم احساس كردم خشمم در برابر سوءتفاهمهای میان قشرهای جامعه آرامتر شد. حتما قصد مانی حقیقی از ساخت فیلمش چیزهای دیگری است، اما جذابیت فیلم برای من در این بود كه وقتی عدالت نیست در حق هیچ یك از دو طرف نیست و به هر دو طرف ظلم میشود، حتی آدم پولدار. او تحت یك تحقیر و تنهایی مدام است و لعن و نفرین مدام كه تو نفهمی و رنج نكشیدهیی. خشمی كه اگر در طبقه قوی و ضعیف جامعه به یك اندازه رشد كند خیلی خطرناك است.
پس با این تحلیل نمایندگان طبقه مرفه كه قصد كمكرسانی نیز دارند خود قربانی میشوند.
یك سیكل ناسالم اینجا وجود دارد. یك طرفه نمیشود بهتر رفتار كرد. ما یك بازی در كلاسهای بازیگری داشتیم كه برای همدیگر آینه میشدیم، نتیجه این بازی بالا بردن سرعت عكسالعمل بود چون هر حركتی كه شما میكردید من باید به عنوان آینه قرینه آن را انجام میدادم. این وضعیتی است كه شخصیتها در این فیلم دارند؛ آنها آینه طرف مقابل میشوند، كنش را ایجاد میكنند و بازی را راه میاندازند اما ظرفیت واكنش غیرمترقبه مقابل را ندارند و ادامهاش برایشان سخت میشود. آنها از یك قصد خیر شروع میكنند؛ میخواهند پول را با قصد خیری پخش كنند، میبینند این شكل از كار جواب نمیدهد پس تصمیم میگیرند بازی راه بیندازند تا پول ازشان گرفته شود. اما بازیهاست كه چیزهایی را رو میآورد كه دغدغه آنها كاملا عوض میشود.
در این سالها كم فیلم بازی كردید و نویسنده خیلی از آنها آقای حقیقی بوده و دو فیلم را هم خودشان كارگردانی كردند. در این كارها نقش جوان پر شر و شوری كه شكننده است و در عین حال برنده نیز هست در این كارها دیده میشود. در عین حال این تلقی در مورد شما وجود دارد كه نقشهایی به شما سپرده میشود كه مایههای تینایجری دارد. خودتان این بحث را قبول دارید؟
منظورتان از مایههای تین ایجری چیست؟ كم سن و سال بودن و آزادیهای این سن و سال... اما شخصیتهایی كه به شما پیشنهاد میشود معمولا پایینتر از 29 سالی است كه دارید.
خب این ویژگی در مثلا «كنعان» نیست. بقیه اوقات هم معمولا سن خودم را بازی كردهام. شاید این به ویژگی چهره برمیگردد. در مورد فیزیك نمیتوانم نظر دهم، زیرا خود آدم معمولا در این مورد دچار سوءتفاهم است و این خیلی بستگی به این دارد كه در چه قالبی قرار میگیرد. در عین حال هم من دقت كردهام كه سهوا به سمت شخصیتهایی میروم كه یك ناآرامی در آنان وجود دارد... اگر بچه هستند یا بزرگ مهم نیست اما یك درد و مرضی دارند.
پیشنهادهای دیگری هم به من میشود، اما بازی كردن نقشهایی كه جایی برای كشف ندارند برای من لذتبخش نیست. تمام زنانی كه من تا امروز بازی كردهام با وجود آنكه شخصیتهای متفاوتی داشتند، اما همه زنان آزادهایی هستند. كسانی كه با تمام ضعفها و بدیهایشان اگر در زندگی واقعی آنها را میشناختم دوستشان داشتم و تحسینشان میكردم. همه نقشها آدمهای موثری هستند كه تماشای زندگیشان برای مخاطب جذاب است. آنان حرفشان حرف است و پایش میایستند. ممكن است ویژگی مشترك نقشهای من تا به امروز همین یك نكته بوده باشد.
از این جهت این سوال را پرسیدم كه شما با توجه به توان بازیگری، نسبتا بازیگر كمكاری هستید، از سال 79 كه وارد دنیای بازیگری شدید توقع میرفت شاید پركارتر باشید، اما همواره نقشهای خاصی را انتخاب كردید. جالب است بدانم در پس این گزیدهكاری چه اندیشهیی وجود داشته است؟
عوامل زیادی روی این چیزی كه شما عنوان آن را گزیدهكاری قرار میدهید موثر است؛ یكی از آنها سادگی و سلیقه است. من بازیگرانی را میشناسم كه میتوانند صد در صد فیلمشان را دوست نداشته باشند و در فیلمی بازی كنند و خوب هم بازی كنند، اما من نمیتوانم این طور كار كنم. احساس من خیلی قوی كار میكند و بدون آن به تواناییهایم دسترسی ندارم. فیلمهایی كه احساس میكنم نسبتا در آنها ناموفق بودهام، كارهایی هستند كه كمتر دوستشان داشتم و آنها را انجام دادم، این را به لحاظ كار خودم میگویم. غیر از مساله سلیقه، موضوع این است كه برای من حرفهیی بودن به معنی تعدد فیلمها یا زوركی سراغ نقشهایی عجیب رفتن نیست و این من را راضی نمیكند.
وقتی سر كاری میروم كه دوستش دارم و ارتباط فكری خوبی با مضمون فیلم و شخصیت برقرار میكنم، ناخودآگاه میشوم سرشار از فكر و ایده، احساس زندگی میكنم؛ وقتی میتوانم در فیلمی تفاوت ایجاد كنم و حس كنم چیزی به آن افزودهام آن وقت است كه از شغلم راضی هستم. همه اینها برای من به نوعی شركت كردن در فضای فرهنگیمان است و من به شكل بازیگری این كار را انجام میدهم. من دوست داشتم