دوباره حامد بهداد ورضاکیانیان یک سریال پربیننده رقم زدند اصغر هاشمی کارگردان یک مشت پر عقاب درباره چگونگی......
 
گفت و گو با اصغر هاشمی کارگردان یک مشت پر عقاب
 
کارم را در سینما به عنوان دستیار کارگردان در سال ۵۰ با ساموئل خاچیکیان شروع کردم که ده سالی دستیار ایشان بودم. در این فاصله دو سالش را رفتم سربازی. سریال «غارتگران» را در مقام دستیاری با محمد متوسلانی کار کردم. دو سالی نیز انگلیس بودم. بعد از انقلاب که برگشتم دوباره دستیاری کردم تا این که با سریال «سربداران» باز هم به عنوان دستیار وارد کار تلویزیونی شدم. بعد از آن مجری طرح و مدیرتولید فیلم «مادیان» و «آن سوی مه» بودم. اولین فیلم ام را با عنوان «روزهای انتظار» در سال ۶۳ ساختم. «زیربام های شهر»، «در آرزوی ازدواج»، «دو همسفر» از دیگر فیلم های سینمایی ام بود. فیلم دو همسفر دو سالی توقیف بود. در این فاصله پیشنهادی از سوی تلویزیون برای ساخت سریال «آپارتمان» دریافت کردم که مشغول ساخت آن شدم. «مهریه بی بی»،« گروگان»، «زندگی»، «نگین» و «مجردها» فیلم های سینمایی دیگری بود که بعد از آپارتمان ساختم تا اینکه درگیر ساخت سریال «یک مشت پرعقاب» شدم. می گفتند یک مقداری نسبت به سریال های دیگری که در آن سال ها ساخته می شد شیک تر و تکنیکی تر بود. به قول معروف سینمایی تر از کارهایی بود که در تلویزیون تولید می شد. در یک مشت پرعقاب نیز تلاش کردم کارم کمی متفاوت تر با دیگر تولیدات تلویزیونی باشد، نه اینکه من ویژگی های سینما را در کار تلویزیونی بیاورم، بلکه از لختی معمول کارهای تلویزیونی سعی کردم در کارهایم پرهیز کنم.
● درباره تولیدات تلویزیونی شما می گویند نگاه سینمایی غالب است.
برخی اوقات این را به عنوان ایراد نگاه می کنند. می گویند تلویزیون مدیوم خودش را می خواهد و نباید مدیوم سینما را وارد مدیوم تلویزیون کرد. من با این نوع نگاه موافق نیستم. من نیامدم مدیوم تلویزیون را در سینما بیاورم، بلکه سعی کرده ام از ویژگی ها و توانایی های خود تلویزیون درست استفاده کنم. در تلویزیون می توان مقداری از فشردگی مختص سینما فاصله گرفت. دلیلی هم وجود ندارد در یک کار تلویزیونی بخواهیم همان ویژگی را رعایت کنیم. تمرکز سالن سینما را که در خانه نداریم، پس محصولی هم که برای تلویزیون تولید می شود باید به تناسب همان درصد تمرکز باشد.
● با این حال معتقدید که تولید تلویزیونی نیز وسواس و مهارت خاص خودش را می خواهد.
بله. دقت مهم است. فکر می کنم در تلویزیون با محدودیت هایی که برای مدیرانش وجود دارد، اتفاقی برای تولیدات افتاده که تمرکز روی ایدئولوژی اثر باشد و جنبه های زیبایی شناسی و تکنیکی در درجه بالایی از اهمیت قرار نمی گیرد. قصه تا آن جا که ایدئولوژی آن از نظر مدیران موردی نداشته باشد و بعد از پخش دردسری از سوی نهادهای نظارتی و مخالفان ایجاد نکند، دیگر با آن مشکلی نخواهند داشت و مورد رضایتشان قرار می گیرد. شلختگی و عدم رعایت زیبایی شناسی کار برایشان چندان اهمیتی ندارد. کارهایی که پخش می شود نشانگر این است که ایدئولوژی اش برای مدیران اهمیت دارد و نه کیفیت شان. سازمان دیدگاه خودش را برای محصولی که می پسندد و ارائه می دهد دارد. خروجی تلویزیون نشانگر این مساله است که ایدئولوژی اثر برایشان از جنبه های هنری اهمیت بیشتری دارد. برای همین تهیه کنندگان و کارگردان های ما سعی کرده اند از این زاویه بیشتر به اثرشان نگاه بکنند. خواسته نشده که زیبایی شناسی اثر اهمیت پیدا بکند.
البته برخی اوقات جنبه سرگرم کننده محصول تلویزیونی برایشان مانند همان جنبه ایدئولوژیک اهمیت پیدا می کند.
با رعایت مسائلی که برایشان از لحاظ ایدئولوژیک اهمیت دارد، هرکاری را می توانی انجام بدهی.
● حتی اگر اثر در سطح حرکت کند.
اصلاً آن نوع نگاه تولیدات را به سمت سطحی بودن پیش می برد. نمی گذارد به عمق برویم. وقتی که نظارت ایدئولوژیک می شود، فیلمسازانی که بتوانند به عمق بروند در اثرشان، خیلی محدود و کم می شوند. در نتیجه اکثریت را سطح تشکیل می دهد. حتی کمدی اش نیز در سطح اتفاق می افتاد و نازل است. درام نمی تواند تمام مدت تابع این مساله نظارتی باشد. حالا شاید چند تا قصه باشد که بتواند به عمق برسد، اما تعدادش خیلی کم خواهد بود. ولی نمی توان هر سال سریال های زیادی را ساخت که هم ایدئولوژیک باشد، هم درام را رعایت کرده باشد و مخاطب را هم راضی نگه دارد.
سریال های ماندگاری که در دهه های اخیر ساخته شده، آثاری هستند که در وهله نخست جنبه زیبایی شناسی آنها قابل تامل است.
چندتا هستند؟
 کمتر از تعداد انگشتان دست؛ سربداران، امام علی و...
می خواهم همین را بگویم.
آپارتمان بعد از پخش مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار گرفت و هنوز هم به عنوان اثری قابل تامل شناخته می شود. منتها بعد از ساخت آن سریال شما دوباره به سینما برگشتید و فیلم ساختید. فاصله طولانی قطع همکاری شما با تلویزیون ناشی از عدم پیشنهاد و پیگیری های مدیران تلویزیون برای تولید سریال بود یا عدم رغبت خود شما؟
اتفاقاً خیلی پیشنهادش شد. فکر کردم نمی توانم آن اتفاقی را که دلم می خواهد به وجود بیاورم. تهیه کننده در تلویزیون برعکس سینما همه کاره است. کار را به تهیه کننده می دهند و از او تحویل می گیرند. تهیه کننده نیز محدودیت های مالی دارد. محدودیت هایی نیز از جهت قواعدی که برایشان تعیین کرده اند دارد. در کنار این مساله منافع مادی نیز وجود دارد. رسیدن به یک کار حداقل متوسط در این پروسه و ایجاد تعامل بین این مولفه ها کاری است که به سختی شکل می گیرد. من یک مشت پرعقاب را نیز کاری متوسط رو به خوب می دانم. اما اینکه چرا فیلمسازان ما به این سطح متوسط قابل قبول نیز نزدیک نمی شوند، مربوط به قواعد موجود در تلویزیون ماست. این در حالی است که توان فیلمسازان ما بالاتر از این حدهاست و سریال هایشان می تواند نسبت به همین سریال هایی که برای پخش مثلاً از تایلند، کشورهای عربی و جاهای دیگر می خرند، بالاتر باشد. اما چرا این اتفاق نمی افتد. فکر می کنم توقع مدیر تلویزیونی که کار را تحویل می گیرد، پایین است. نمی آیند بگویند کارگردان شما چه ظرافتی در کارش داشته و درام آن در چه سطحی قرار دارد. فکر می کنم تنها چیزی که برایشان اهمیت ندارد، ریتم، چگونگی پرداخت درام و نوع تکنیک آن است. فقط اگر ناظران موثر جامعه از تولید آنها ایراد نگیرند و احساس خطر نکنند، باقی چیزها اهمیتی ندارد.
البته مدیر نیز تابعی می شود از فشارهایی که از طیف ها و نهادهای مختلف بر او وارد می آورند. از طرف دیگر فکر نمی کنید بخشی از سطح نازل تولیدات به ذائقه تهیه کنندگانی برمی گردد که بنابر مناسبات و روابطشان تهیه کننده شده اند و سفارشی که دریافت می کنند براساس سطح فهم، سواد و سابقه کاری شان نیست؟
من چندان به این مساله باور ندارم. حتی مدیران تلویزیون هم شناخت خوبی از تولید خوب دارند. به نظرم مشکل اینجاست که در جامعه ما مدیریت امر یکجانبه یی شده و مهم این است که مدیر خودش راضی باشد. طرف مقابلش اهمیتی ندارد که از برخورد مدیر راضی باشد یا نباشد. در حالی که نقش مدیر این است که علاوه بر آن که مدیر بالا دستی اش را قانع می کند، رضایت ارباب رجوعش را نیز باید برآورده کند. در اینجا مدیریت چنین شکلی ندارد. برای او محصول چندان اهمیتی ندارد و برای حفظ منافع و رضایت خودش، به راحتی محصول را قلع و قمع می کند و شخص کارگردان و رضایتش برای او مهم نیست. هر بلایی که دلشان بخواهد سر سریال می آورند تا رضایت خودشان برآورده شود. فرض کنید همان برخوردی را با محصول من می کنند که با یک محصول خارجی انجام می دهند. من به عنوان یک فیلمساز و سریال ساز ایرانی برایشان اهمیتی ندارم. در حالی که من محصولی را تولید کرده ام که مغایرتی با نظام و محدودیت های آن ندارد. من که از خط قرمزی عبور نکرده ام. بالاخره بعد از سی سال کار در این نظام متوجه هستم چه چیزی باید تولید کنم.
با این اوصاف فاصله طولانی قطع همکاری تان با تلویزیون به سیستم تولید آن برمی گشت. آیا شرایط تغییر کرده بود که دوباره راغب به تولید سریال دیگری شدید؟
فکر می کردم نمی شود تن بدهم به شرایط سطحی در تولید. زمان و بودجه شما را هدایت می کند به محصولی که مورد قبول تان نیست، بنابراین دلیلی ندارد به آن تن بدهم. اما برای یک مشت پرعقاب اتفاقی افتاد که دوباره بتوانم با همان تهیه کننده سریال آپارتمان و نویسنده آن همکاری داشته باشم. احساس کردم با تجربیاتی که پیدا کرده بودم، شرایط به گونه یی است که می توانم محصول مورد علاقه ام را بسازم.
به نظرتان حاصل کار همان طور است که انتظار داشتید؟
چیزی که در حال پخش است با رضایت مدیران روبه رو شده.
می خواهم بدانم خودتان نیز این احساس رضایت را دارید؟
نسبت به تولیداتی که پخش می شود، فکر می کنم کار قابل قبولی است و تلاش خودم را کرده ام. یک موقعی شما دلتان می خواهد یک اتفاقی بیفتد و احساس می کنید می توانید این کار را انجام بدهید، اما دیگران این اجازه را نمی دهند. نوع برخورد تهیه کننده در این کار به گونه یی بود که من بتوانم کار دلخواهم را انجام بدهم. همیشه آن چیزی که من می خواهم اتفاق نمی افتد، باید شرایطش نیز مهیا باشد. فکر می کنم تهیه کننده برای من چنین شرایطی را فراهم می آورد.
برخی از کارگردان ها نویسنده کار خود نیز هستند و برخی حتی تهیه کنندگی را نیز خودشان به عهده دارند و دلیل شان هم اغلب عدم وجود فیلمنامه مورد علاقه و شرایط مناسبت تهیه کننده است.
اینها تجربیاتی است که در دنیا نیز انجام شده. یک موقع فیلمنامه نویسی است که مجزاست و فیلمنامه اش را مستقل می نویسد.موقعی کارگردانی است که فیلمنامه اش را نیز خودش می نویسد، برخی نیز هم نویسنده هستند، هم کارگردان و هم تهیه کننده، باید دید چقدر این اتفاق ها درست افتاده و کارگردانی که ادعا می کند می تواند فیلمنامه خوبی بنویسد، این کار را انجام داده. مثلاً داوود میرباقری کارگردان نشان داده که بلد است بنویسد و خوب هم می نویسد. از اول که سینما شروع شد، فیلمنامه نویس و کارگردان و تدوینگر یکی شد. بعدها که سینما گسترش پیدا کرد هر کدام از اینها شاخه یی تخصصی شد. به هرحال همان طور که برخی هم خواننده هستند و هم نوازنده، در سینما و تلویزیون نیز برخی این توانایی را دارند، اما این چیز عامی نیست. چیز دلبخواه نیست که من نیز دلم بخواهد فیلمنامه نویس اثرم باشم. باید محصول نشان دهد که این توانایی را داری. چیزی که خلافش زیاد دیده می شود.
● با این اوصاف اگر مدیری راغب باشد اصغر هاشمی در تلویزیون اثر خوبی تولید کند، باید فضای مورد علاقه اش را به وجود بیاورد.
اگر بخواهند باید این رغبت را به وجود بیاورند.
از چه زمانی در جریان شکل گیری طرح و فیلمنامه یک مشت پرعقاب بودید؟
طرح فعلی یک مشت پرعقاب، طرحی جایگزین بود و ما قرار بود براساس داستان آقای دادگر یک سریال بسازیم که چنین اتفاقی نیفتاد. از آنجا که بنابر پیشنهاد سیما فیلم باید در همان دوره کار می کردیم، از ابتدای شکل گیری طرح توسط فرهاد توحیدی در جریان کار بودم. باید قصه یی را پیدا می کردیم که مربوط به همان سال ها باشد. من از اینکه یک ملودرام خانوادگی با مدیوم تلویزیون بسازم دوست دارم و معتقدم که این کار در تلویزیون جواب می دهد و تماشاچی آن را دوست خواهد داشت. فرهاد توحیدی نیز تلویزیون را خوب می شناسد. چندین جلسه با هم حرف زدیم تا این طرح شکل گرفت. من و فرهاد هر دو اعتقاد داریم فیلمنامه مانند یک جنین است که تا زمان پخش، قابل رشد است. از آن موقعی که طرح مورد توافق قرار گرفت به همراه نویسنده در حال تکمیل آن بودیم. تغییراتش در جهت خواسته های هر دو طرف بود. نگاهی دو جانبه بود که هر دو نیز تا حدودی آن دوره و اتفاقاتش را می شناختیم.
انتخاب های شما در «یک مشت پرعقاب» در عوامل کار تا چه حدودی براساس ایده آل های خودتان شکل گرفته؟
همیشه وقتی می خواهیم کاری را شروع کنیم، از قبل اندیشه ها و فکرهایی برای آن داریم، اما همه اش در حد پیش بینی ما است. فکر می کنم همه ما کمال گرا هستیم. اما تا زمانی که کار به اجرا برسد، تغییراتی حاصل می شود. یک وقتی متن شما در زمان مقرر آماده نمی شود. یک وقتی بودجه به موقع داده نمی شود. پارامترهای زیادی در انتخاب شما دخیل است. یعنی اینکه تعیین کننده، انتخاب های شما نیست، بلکه شرایط تعیین کننده است و حرف اول را می زند. از شرایط نیز منظور مسائل مادی و مدیریتی است. شرایط به ما انتخاب ها را دیکته می کند. واقع گرایی را که نباید از دست بدهیم. داریم فیلم می سازیم و بنابراین باید با آن کنار بیاییم. من اگر بگویم که انتخاب های ایده آلم چیست، شاید با آن چیزی که هم اکنون وجود دارد، فاصله زیادی داشته باشد. من سعی می کنم از آن چیزی که در اختیارم است، به نحو مطلوب بهره برداری کنم. باید توان و قدرتمان را در استفاده بهینه از آن چیزی که در اختیارمان قرار می دهند، به کار گیریم. اینکه ایده آل من چیست، یک امر است و اینکه من از واقعیت های موجود چه استفاده یی کرده ام امر دیگری است.
شه پرست؛ نقشی را که علیرضا خمسه بازی می کند، تداعی کننده این مساله است که انگار هر آدم شاه دوستی باید کم داشته باشد و کارش از جایی بلنگد. می خواهم بپرسم آیا در پرداخت این شخصیت تعمدی داشته اید؟
ارتش را قبل از انقلاب بخواهیم بررسی کنیم، مراحل و مقدماتی دارد. ما در سریال یک مشت پر عقاب وارد بخش آموزشی ارتش در پادگانی مانند عجب شیر شده ایم. آموزش مقررات و دستورات خودش را دارد و ربط چندانی به قسمت های دیگر ندارد. افرادی که از جاهای مختلف ایران در جایی جمع می شدند تا دوره اجباری شان را طی کنند. مربی ها در چنین محیطی باید رفتاری خشونت آمیز داشته باشند تا به قول خودشان مرد تربیت کنند.
ولی من فکر کنم فامیل شه پرست برای نقشی که خمسه بازی می کند، به مخاطب پیش فرض می دهد.
شاید انتخاب فامیل شه پرست برای این شخصیت از نظر نویسنده به این قصد بوده که کسی به طور مستقیم به او معنایی را منتقل کند.
در نقش های کمدی خیلی دوست نداریم راجع به پیچیدگی ها حرف بزنیم. کمدی هرچه روتر باشد، تکلیف اش مشخص تر است. به همین دلیل تاسف خوردم که چرا گفتند دیالوگ های خمسه را دوبله کنیم. چیزی را که کمدین با خودش حمل می کند، مربوط به مسائل رویی است که با خودش همراه دارد و قصد دارد شما را متوجه آن کند. تضاد موجود در حرف های او به راحتی شخصیتش را به تصویر می کشد. می گوید وقتی ایست خبردار می دهد، حتی اگر مار نیش تان زد باید خبردار باشید، برای خود این آدم اتفاقی می افتد که یک مگس در صف رژه جلوی مقام مافوقش او را به حرکت و
جنب و جوش وامی دارد،آن هم سر صبحگاه که محکم ترین بخش ارتش محسوب می شود. کمدین این خاصیت را دارد که حرف هایش را رو می زند، اما خودش نمی تواند همان ها را اجرا کند. فامیل او شه پرست است، اما اولین کسی که از شاه برمی گردد خود او باید باشد. در بطن این شخصیت تضادهایی وجود دارد که رفتارش را برای مخاطب دلنشین می کند.
خمسه در یک مشت پر عقاب تجربه متفاوتی در بازی اش ارائه می دهد که برای مخاطب نیز دلنشین است. خودش نیز از این نقش به عنوان یکی از بهترین بازی هایش نام می برد. این بازی در کار شما چگونه اتفاق افتاد؟
تجربه بازی خمسه را من سال ها پیش در دو فیلم دیگرم داشتم. در این سریال احساس کردم که چقدر از نظر فن بازیگری بزرگ و توانا شده. وقتی اولین پلان ها را گرفتم، از بازی اش به هم ریختم، برای من خیلی مشعوف کننده بود و رشد و توانم را در اختیار بازی او قرار دادم؛ یعنی دکوپاژم را براساس قدرت بازی او شکل دادم. به همین دلیل اغلب پلان هایی که از بازی او دارم از مدیوم شات بازتر است، به دلیل اینکه استفاده بهینه را از رفتار بدنی اش بکنم. سعی کردم به حد نهایت از بازی اش استفاده بکنم. پلان هایی را هم که او بازی می کند، نسبت به پلان های دیگر طولانی تر است.
یعنی نقش او بیشتر از آن چیزی شده که در فیلمنامه وجود دارد؟
بله. به شدت. نقش او را گسترش دادم چون قصه از قسمت سوم شروع می شد و این سه قسمت را فقط به اتکای بازی خمسه یک مقدار کش دادم، وگرنه پادگان را می توانستم تنها در حد ۵ دقیقه فیلمبرداری کنم.
فضای آموزشی و پادگان را خیلی دقیق به تصویر کشیده اید که خیلی ها با آن همذات پنداری خواهند کرد.
واقعیتش این است که فرمانده پادگان عجب شیر تبریز، نهایت همکاری را با ما انجام دادند. عجب شیر یکی از خاطرات بد سربازی برای آنهایی است که قبل از انقلاب در آن دوره آموزشی دیده اند. فرمانده این پادگان آن قدر با گروه تعامل داشتند که فکر کنم آنچه اتفاق افتاده، حاصل همین تعامل است و بدون آن امکان پذیر نبود. لباس ها همه عوض شده. سربازهایی که در آنجا حضور دارند سربازهای الان هستند، اما قصه ما مربوط به سال ۵۶ است و همه چیز عوض شده. فرمانده پادگان عجب شیر این مجال را برای ما فراهم آورد تا بتوانیم به چنین فضایی دسترسی پیدا کنیم. کلاً مدل سربازهای امروزی با سربازهای سال ۵۶ خیلی فرق می کند که ما در فیزیک آنها تغییراتی انجام دادیم.قصه اصلی از قسمت چهارم شروع می شود.
آن چیزی که فیلمنامه به ما می داد، قسمت اول می توانست ۹۰ دقیقه باشد تا شخصیت ها برای مخاطب جا بیفتد، اما برنامه پخش با ما هماهنگ نبود که این کار را انجام بدهیم.
قرار بود این سریال به صورت هفتگی پخش شود. فکر نمی کنید اگر چهار نوبت در هفته پخش نمی شد، در همراه کردن مخاطب چندان موفق نبود؟
قصه ما در همان قسمت های اول نیز پیچیدگی های خاص خودش را دارد. دختری خودکشی می کند و خبرش را به برادرش می دهند که به نظر می رسد بار اصلی قصه بر دوش او باشد. تا قسمت چهارم بیشتر امیرحسین محور قصه است و با شخصیت های دیگر از طریق او آشنا می شویم و بعد قصه گسترش پیدا می کند. سرگرمی ما در سه قسمت اول ماجراهایی است که برای امیرحسین اتفاق می افتد. از سوی دیگر فکر می کنم بازی بامزه خمسه می توانست تا حدودی این بار را به دوش بگیرد.
فکر نمی کنید از همان قسمت اول قصه کشته شدن خواهر امیرحسین لو رفته باشد و مخاطب حدس بزند که نرس او را کشته است؟
اینکه مخاطب در قسمت اول متوجه شود خواهر امیرحسین کشته نشده، برای ما اتفاق خوبی است، چون با قصه همراه می شود. ما با سه متهم در قتل خواهر امیرحسین روبه رو هستیم. در جایی سعید متهم است که مقتول را کشته، در جایی احتمال متهم بودن خلعت بری داده می شود و نرس نیز یکی دیگر از متهم ها است. اینکه مخاطب اینها را حدس بزند، عیب کار نیست و او را با قصه همراه می کند. اینها البته حدس هایی است که در قسمت های چهارم که تا این لحظه پخش شده زده می شود. من مخالف حدس زدن مخاطب نیستم و فکر می کنم وقتی مخاطب دارد حدس می زند به معنای این است که با قصه همراه است. او به دنبال این است که آیا حدس اش به یقین تبدیل می شود یا نه؟ مسیری که من او را هدایت می کنم، مهم است. اگر قصه جذابیت داشته باشد، مخاطب همراه قصه خواهد بود. شما در فیلم های هیچکاک از اول قاتل را می بینید و پلیس به دنبال اوست، شما قصه را دنبال می کنید که پلیس، چگونه قاتل را شناسایی و دستگیر می کند. راه رسیدن به قاتل مهم است یا اینکه قتلی اتفاق می افتد و شما راه پیدا کردن قاتل را دنبال می کنید.
ریتم کار به نظرتان کند نیست؟
من فکر می کنم این ریتم برای تلویزیون مناسب است. نه ریتمی سینمایی است و نه خیلی کش دار. ریتمی است که تماشاچی را پای تلویزیون می نشاند. صددرصد نیز مخاطب قرار نیست به مانند سینما تمرکز داشته باشد. این اجازه را نیز به او نمی دهم که پا شود برود برای خودش چای بریزد و بیاید. چون اگر سکانسی را از دست داد، امکان دارد اطلاعاتی را از دست بدهد. این اجازه را هم نمی دهم که از طریق صدا به این اطلاعات دسترسی پیدا کند. از سوی دیگر سعی کردیم تصاویری را به او نشان دهیم که مقداری سلیقه اش را نسبت به یک کار تلویزیونی بالا ببرد.
درباره بازی رضا کیانیان نیز دوست داریم تحلیل تان را بدانیم. به نظر می رسد بازی متفاوتی با بازی های دیگرش ارائه می دهد و شخصیتی چندگانه را به تصویر می کشد.
من سعی کردم این شخصیت چندگانه باشد و سعی کردیم از توانش حداکثر استفاده را ببریم و یک شخصیت چندبعدی را نشان بدهیم. به نظر می آید کیانیان این توان را داشته و توانسته از آن استفاده کند. فکر می کنم کمتر این نوع نقش را بازی کرده باشد و تا این حد پیچیدگی داشته باشد. از سوی دیگر هر سکانسی باید با خودش یک سری اطلاعات و حسی را بیاورد. وقتی قرار است در یک سکانس یک خرده پیچیدگی های شخصیت را نشان بدهیم یا بخواهیم به زوایای دیگری از شخصیت او نزدیک شویم، قطعاً ریتم دیگری دارد تا اینکه یک آدمی را بخواهیم نشان بدهیم که دارد فرار می کند. این به نظرم تعمق در شخصیت است. در جایی که قرار است ابعاد شخصیتی را نشان بدهیم شاهد یک ریتم درونی هسیتم.
بازی حامد بهداد در نقش امیرحسین دانشور به نظر خیلی رو می آید.
شما دوست دارید درونی تر باشد؟ حامد بهداد در این سریال قرار است شخصیتی را بازی کند که جوانی احساسی و برونگرا است. او پیرو یک سری وقایع و اتفاقات اجتماعی است. بعد شخصیتی او این است که تابع احساسات است. زاویه دید ما با هم نسبت به این شخصیت فرق دارد. در مقابل امیرحسین، دختری قرار دارد که برعکس تابع تفکر و منطق است. امیرحسین نمونه یی از اکثریت جوان های ماست که خیلی زود واکنش نشان می دهند و تابع احساسات هستند.
سریال شخصیت محور نشده و عمل داستانی بین شخصیت ها به نوعی تقسیم شده. فکر نمی کنید اگر سریال شخصیت محور بود، مخاطب بیشتری را با خود همراه می کرد؟
خیلی دوست داشتم سریال شخصیت محور می شد، با فرهاد هم دراین باره حرف زدم، اما فیلمنامه این اجازه را نمی داد. برای همین تبدیل شدیم به دانای کل. الان حادثه اتفاق افتاده و از این به بعد که قسمت های پنجم به بعد است، باید دید این حادثه بر شخصیت های دیگر چه واکنش هایی برجا خواهد گذاشت. طرز برخوردی که شخصیت ها دارند با دیدگاه هایشان یک کنش و واکنش به همراه خواهد داشت.
اغلب فضاهای سریال داخلی است و کمتر شاهد فضاهای خارجی هستیم که معرف آن سال ها باشد.
یکی از دلایلش این است که سیمافیلم به سریال ما به عنوان سریال تاریخی نگاه نکرد. باورشان این نیست که تهران امروز با تهران سی سال پیش تغییرات زیادی کرده و بازسازی خیابان ها و فضای آن نیاز به بودجه مضاعفی دارد.
 
    منبع: روزنامه اعتماد