چگونه الیزابت اف. و بچههایش كه سالها در زیر زمین زندانی بودند و بارها دچار شوك شدید روانی شدهاند قادرند به یك زندگی عادی و طبیعی راه پیدا كنند؟
دكتر ارنست برگر یكی از معروفترین حامیان كودكان در اتریش است و به كودكان و نوجوانان بسیاری بعد از این كه دچار ضربههای روحی شدهاند كمك كرده است.
او متخصص روانپزشكی و اعصاب در شهر وین است. برگر پیش از این ماریاكا را درمان كرده است، زن 23سالهای كه توسط پدرخوانده و مادر خواندهاش سالها مورد اذیت و بدرفتاری قرار میگرفته و در یك اتاقك چوبی كوچك زندانی شده بود. در گفتگوی زیر كه «تسایت آن لاین» با وی انجام داده، دكتر برگر توضیح میدهد كه چرا قربانیان جنایت شهر «آمستتن» اتریش شانس ورود به زندگی طبیعی را دارند و به چه دلیلی بچهها در اتریش هنوز از حقوق كمی برخوردارند.
در قضیه هولناك زنای محارم شهر «آمستتن» روانپزشكان و روان درمانگرها با آدمهایی مواجه شدهاند كه سالها منزوی بوده، تجارب بسیار بدی داشته و اكنون تقریبا برای اولین بار با انسانهای بیگانه تماس پیدا كردهاند. چطور میتوان به این آدمها كمك كرد؟ چگونه میشود در كسی كه كل زندگیش را در انزوا بسر برده اعتماد ایجاد كرد؟
طبعا این امكان وجود دارد كه در آدمهایی كه اساسا فاقد هرگونه اعتمادی هستند اعتماد ایجاد كنیم. حل این مساله با تكنیكهای روان درمانی ممكن است. همچنین باید تجربیات گذشته تحت مراقبتهای حرفهای بازسازی و ترمیم شود. در چنین درمانی میتوان در میان كل روشهای مخلتفی كه برای روان درمانی كودكان و نوجوانان وجود دارد روشی را پیدا كرد كه برای ورود به چنین معضلی مناسبتر از همه باشد. این روشها شامل بازی كودكانه، موضوعات افسانهها یا نقاشی و تخیلپردازی مشترك میشوند و هر كدام از آنها میتوانند امكانی برای ورود باشند.
قضیه شهر آمستتن تاكنون بیسابقه بوده. آیا علم روانپزشكی تجربهای در این زمینه دارد، تجربهای كه نشان بدهد در چنین وضعیتی چگونه باید عمل كرد؟
سرنخهایی وجود دارد. در زمینه درمان ضربههای شدید روحی در سالهای گذشته، هم از نظر عملی و هم از نظر علمی، تجربیات بسیاری زیادی اندوخته شده است. در ابتدا شوك شدید بیمار مورد درمان قرار میگیرد تا قربانی به لحاظ روانی و عاطفی در وضعیت پایداری قرار بگیرد. در مرحله دوم تلاش میشود با ارائه حمایتهای طولانی روان درمانی، تجربیات تلخ و منفی، نوسازی و ترمیم شود. به موازات آن باید این افراد كه مدتی طولانی در انزوای كامل بسر بردهاند مورد حمایت قرار گرفته تا راهشان را به یك زندگی عادی پیدا كنند. باید به آنها كمك شود تا تواناییهای روزمره را كسب كنند و یاد بگیرند چطور باید در اجتماع رفتار كنند.
در تكامل شخصیت انسان مراحل خاصی وجود دارد كه او در آنها برخی چیزهارا میآموزد، برای مثال تواناییهای اجتماعی. آیا این امكان هست كه این تواناییها نه در زمان خودش بلكه بعدها فرا گرفته شود، یا این كه از سن خاصی به بعد این امكان دیگر از دست میرود؟
این ضربالمثل كه: «چیزیكه هانس كوچولو یاد نگرفته، هانس بزرگه هیچ وقت یاد نمیگیره» كاملا اشتباه است. آدمی این امكان را دارد كه هر چیزی رادر دورههای بعد یاد بگیرد، او میتواند این تواناییها را با روشهای دیگری فرابگیرد، البته ممكن است این روشها به همان آسانی كه در موقع خودش ممكن بود نباشد. اما همیشه شانسی دیگری وجود دارد.
آیا بچهها نسبت به بزرگسالان این روشها را آسانتر یاد میگیرند؟
بچهها به گونهای دیگر با تجربیات تلخ برخورد میكنند، اما برخورد آنها لزوما بهتر یا بدتر نیست. یك فرد بزرگسال قبلا مجموعهای از تجربیات مختلف را اندوخته و هنگام مواجهه و غلبه بر یك مشكل میتواند آنها را به كار بگیرد. برای كودكان چنین امكانی وجود ندارد. اما این به هیچوجه نقصان محسوب نمیشود. روشی كه او باید استفاده كند اساسا متفاوت با روش بزرگسالان است.
پس تصورات منفی كه در اذهان شكل گرفته و بخشی از آن توسط رسانهها ایجاد شده و محتوایش این بوده كه برای اعضای این خانواده امكان یك زندگی عادی هرگز وجود نخواهد داشت، كاملا اشتباه هستند؟
بله، كاملا. تجربیات ما نیز این را نشان داده است، هم در مورد ماریكا كا. زن جوانی كه رسانهها از او با عنوان «دختر درون جعبه» نام میبرند و هم در مورد ناتاشا كامپوش. با حمایت و مراقبت حرفهای راه یافتن به یك زندگی مستقل ممكن است. طبعا هنگامی كه بچهها اولین سالهای زندگیشان را در انزوای كامل بسر میبرند شوك روحی فوقالعادهای بر آنها وارد میشود.
تحمل چنین وضعیتی بدون پیآمد نخواهد بود. اما اشخاصی هستند كه فلج به دنیا میآیند و بدون این كه بتوانند از پاهایشان استفاده كنند از زندگیشان رضایت دارند. در این قضیه نیز با حمایتهای مناسب امكان موفقیت وجود دارد.
در این قضیه با آدمهایی سر و كار داریم كه تنها یك تجربه بد را از سرنگذراندهاند، بلكه مجموعه گوناگونی از جنایات بر آنها اعمال شده؛ حبس در زیرزمین، اذیت و آزار جنسی، زنای محارم، خشونت و فریب. یك متخصص چگونه میتواند همزمان با این همه جراحتهای روانی كار درمانش را پیش ببرد؟
هنوز هیچ پزشكی درمانآدمهایی را كه با چنین شدتی با عوامل مختلف شوكزا دست به گریبان بودهاند را نمیشناسد. افراد زیادی هستند كه با یك مورد تجربه بسیار سخت مواجه بودهاند اما مجموعهای این چنین، در مدتی طولانی، شوك اذیت و آزار جنسی در مورد زن و علاوه بر آن مساله انزوای كامل طبعا معجون پیچیدهای است كه با روان درمانی باید دوبارهسازی و جبران شود. مداوای این مساله جریانی طولانی مدت و سخت است كه طی آن باید لایه به لایه از این معجون پیچیده گشوده و دوبارهسازی شود. این مداوا كار چند هفته نیست بلكه سالها به طول میانجامد.
این روزها رسانههای خارجی اغلب این سوال را مطرح میكنند كه در اتریش چه خبر است، همین دو سال پیش بود كه ناتاشا كامپوش بعد از 2 سال حبس خودش را آزاد كرد و اكنون نیز این جنایت وحشتناك در شهر آمستتن. آیا این موارد مخصوص اتریش است؟
بگذارید جانب احتیاط را نگه داریم و این موارد را به ویژگی شخصیتی ملت اتریش مربوط ندانیم. اما آنچه كه صحت دارد این واقعیت است كه جایگاه كودكان در این كشور مانند گذشته ضعیف است. این تمایل در اتریش وجود دارد كه به كودكان مانند شیء نگریسته شود، نه انسانهایی دارای حق و حقوق. اگر چه این امر دلیل بروز چنین جنایاتی نیست، اما در چنین جامعهای سلب حقوق كودكان و تقلیل دادن جایگاه آنها به مایملك شخصی بسیار آسانتر است. به همین دلیل جا دارد كه حقوق كودكان سرانجام جایش را در قانون اساسی اتریش پیدا كند.
مترجم: سهراب برازش
منبع: تسایت آنلاین
به نقل از بازیاب