خواهناخواه همه ما مدام در حال قضاوت كردن درباره میزان هوش و آگاهی دیگران هستیم و با جوابهایی كه به سوالاتمان میدهند، سطح شایستگی و تواناییهای آنها را میسنجیم. بعضی افراد در این كار مهارت بیشتری دارند، اما آن به این معنی نیست كه شما نمیتوانید یاد بگیرید. با تمرین، شما هم میتوانید میزان هوش و سطح آگاهی اطرافیانتان را حدس بزنید.
انواع هوش
هوش چیزی است كه ارزیابی و اندازهگیری آن كار سادهای نیست چون انواع بسیار متفاوتی دارد. در سال 1983، دكتر هاوارد گارنر، استاد دانشگاه «هاروارد» مفهوم جامعتری از هوش ارائه داد و آن را چندهوشی نامید. تئوری او با نظریات سنتی در این رابطه كه میگفتند: «آیا میتوانی وقایع را به خاطر بسپاری، ریاضیات انجام دهی، منطقی فكر كنی و جملههای صحیح بنویسی؟» كاملا مغایر بود و دیدگاه بسیار جامعتر برای قضاوت درخصوص هوش افراد داشت. طبقهبندی او نیز 7دسته بود كه هر كدام بخشهای متفاوتی از هوش را شامل میشد:
هوش و دانش زبانشناختی: مهارت كار كردن با زبان و كلمات. گاهی میبینیم كه بعضی قادر به تكلم به چندین زبان مختلف هستند، در حالی كه بعضی در یادگیری یكی هم درماندهاند.
هوش منطقی و ریاضی: حل مشكلات به طریقی كاملا منطقی. نوعی از هوش كه بیشتر شامل كتابخوانان است.
هوش جنبش فیزیكی: داشتن توانایی در حركت عضلات و سایر حركات ورزشی.
هوش میانفردی: توانایی شناخت احساسات، حالات و عواطف دیگران و مهارتهای اجتماعی.
هوش درون فردی: اطلاع از خودمان، احساسات و افكار خودمان.
هیچ راه مطمئن و كافی برای تعیین هوش افراد نیست و نخواهد بود. اما نشانهها و علائم زیادی است كه با دنبال كردن آنها میتوانید نتیجهگیری كلی داشته باشید. اما باید سوالات درست و منطقی از فرد بپرسید. در اینجا به مواردی اشاره میكنیم كه بد نیست آنها را به خاطر بسپارید.
سوالات كلی بپرسید، نه سوالات مخصوص و ویژه: همه افراد با درصد هوش متوسط میتوانند اصول علمی و اعداد و مسائلی از این قبیل را به خاطر بسپارند، سوالات انتزاعی و خیالی دشوارتر هستند.
به دنبال پاسخهای صحیح و عقلانی باشید: آیا به نظر میرسد فرد مشغول تكرار آن چیزی است كه در روزنامه مطالعه كرده، یا خود واقعا درباره این مسائل فكر كرده است؟
به كلمات خیلی عجیب كه بیجا به نظر میرسند و اشتباها استفاده میشوند، دقت داشته باشید. بعضی افراد عادت دارند با استفاده از كلماتی كه به ظاهر گیرا و پرابهت هستند خود را بزرگ جلوه میدهند اگر استفاده از كلماتشان نابجا بود، یادداشت بردارید.
به دنبال كلمات كلیدی باشید: به طور مثال استفاده از كلمه «پیشگستر» اشاره به این دارد كه فرد از جملات كلیشهای استفاده میكند.
دنبال عبارات و جملات كلیشهای باشید: استفاده زیاد از جملات كلیشهای نشانه بدی است. اما استفاده از همین كلیشهها به طرزی نادرست موضوع را بدتر هم میكند.
سوالاتی بپرسید كه خود هم جوابش را میدانید: اگر سوال را درست جواب دهند یا اینكه بگویند نمیدانند، خوب است. اما اگر سعی در سفسطه كردن كنند، حواستان باشد. حضورذهن و قدرت استدلالش را محك بزنید، فقط حافظه او را آزمایش نكنید، كمی هم قدرت تعقل آنها را محك بزنید و ببینید كه آیا میتوانند بعضی از سوالها را با استدلالات منطقی جواب بدهند.
نظر او را درمورد چیزی بپرسید: ببینید میتوانند درباره موضوعات مختلف نظر خود را ابراز كنند یا اینكه فقط قادر به حفظ یكسری اصول علمی هستند.
مهارتهای اجتماعی او را بررسی كنید: ببینید در برخورد با دیگران چطور رفتار میكنند. طریقه صحبت كردن او را بسنجید: بیان واضح و كامل موضوعات بسیار بهتر از استفاده از كلمات پیچیده است كه خود فرد هم شاید معنایش را بدرستی نداند. به گفته لئوناردو داوینچی «هرفردی كه مبحثی را با توجه به منابع و مراجع دیگر بررسی میكند، از هوش خود استفاده نكرده است، فقط از حافظهاش استفاده میكند.»
از هوشتان درست استفاده كنید: تجربههای زیادی نشان داده است افرادی كه در ابتدا كودن و احمق جلوه میكردند، نابغه و افرادی بسیار باهوش بودهاند، به همین سبب است كه این مسائل هیچگاه نباید از روی ظاهر نتیجهگیری شوند.
درست است كه هوش به طور كلی چیز خوبی است، اما در كنار ویژگیهای خوب اخلاقی فرد است كه زیباتر میشود. باهوش بودن یك چیز است، اما دانستن اینكه چطور از این هوش استفاده كنید، بسیار مهمتر است، افرادی كه موفق میشوند، لزوما همیشه افراد باهوشی نیستند، آنها فقط میدانند كه چطور از هوش خود استفاده كنند.