پابلو نرودا
نرودا بدون شك یكی از آن چهره‌هایی است كه جهان هیچ‌وقت فراموشش نمی‌كند و قاره بزرگ آمریكای لاتین به داشتن او می‌نازد. نرودا هرچند در ظاهر مرد سیاست بود و...
 
ریكاردو نفتالی وقتی در 15 سالگی فهمید كه شعر هیچ‌وقت از وجود او جدا نمی‌شود و او تا پایان عمرش یك شاعر خواهد بود، به یاد «یان نرودا» شاعر اهل چك، اسم نرودا را برای خودش انتخاب كرد. شاید او می‌توانست حدس بزند كه این اسم سال‌ها به یمن وجود اشعار او در دنیا زنده بماند و با مردم مختلف ارتباط برقرار كند، اما مسلما از اطرافیان او كسی نمی‌توانست باور كند، پسركی كه در نوزادی مادرش را از دست داده، روزی یادآور شیلی در ذهن بسیاری از مردم جهان شود.
12 ژوئن (23 خرداد) پابلو نرودا 106 ساله شد. او از زمانی كه وجود شعر را در درونش حس كرد تا واپسین روزهای زندگی‌اش شعر گفت و با شعرش، تاریخ، سیاست، فرهنگ و عشق سرزمینش را جاودان كرد.
با كودتای شیلی كه علیه رئیس‌جمهور مردمی این كشور و دوست نرودا، سالوادور آلنده رخ داد و به كشته شدن گروه وسیعی از مبارزان این كشور منجر شد، همه دردها در جسم و روح پابلو نرودا پدیدار شد و سرطانی كه در وجودش داشت او را در بیمارستان بستری كرد. با نابودی انقلاب مردمی شیلی و در نهمین روز پیروزی كودتاگران، چشم‌های نرودای 69 ساله هم برای همیشه بسته شد.
با این حال خیلی‌ها، از خود شیلیایی‌ها گرفته تا طرفداران بی‌شمار او در هندوستان، می‌گویند نرودا هنوز زنده است. شیفتگان شعر او آنقدر زیادند و به عشقشان آنقدر پایبند كه او را در هر قدمی كه برمی‌دارند با خودشان حس می‌كنند و مرگش را باور ندارند.
 
نرودا بدون شك یكی از آن چهره‌هایی است كه جهان هیچ‌وقت فراموشش نمی‌كند و قاره بزرگ آمریكای لاتین به داشتن او می‌نازد. نرودا هرچند در ظاهر مرد سیاست بود و از 20 و چند سالگی در كنسولگری كشورش حضور داشت و مراسم تشییع جنازه‌اش به بزرگ‌ترین تظاهرات مردمی علیه كودتاگران و دار و دسته پینوشه بدل شد، اما همیشه یك شاعر بود.
او در سال‌های تبعیدش هم یك شاعر ماند و در سال‌هایی كه دوباره به كشورش برگشت و حتی در انتخابات ریاست جمهوری هم شركت كرد، باز یك شاعر بود. او با شعرش نه تنها عشق و شور را به مردم سرزمین داغ و تبدار لاتین ارائه می‌كرد كه موجب تحول ساختار شعر اسپانیایی هم شد.
او توانست چاپ شدن اولین شعرش در یك روزنامه را وقتی فقط 17 سال داشت، تجربه كند و 2 سال بعد یعنی در سال 1923 نخستین كتاب شعر او با نام «شفق» منتشر شد. نرودا هنوز 20 سال نداشت و در حال تحصیل در دانشسرای عالی سانتیاگو بود كه انتشار دومین مجموعه شعرش با عنوان «بیست شعر عاشقانه و یك غمنامه» منتشر شد و او را به مردم شناساند. او خیلی اتفاقی و با توصیه یكی از آشنایان پرنفوذ به عنوان كنسول به رانگون در برمه اعزام شد و بعد از كلمبو و جاوه سردر آورد. او سال‌ها وابسته سفارت شیلی در سنگاپور، بوئنوس‌آیرس، بارسلونا، مادرید، پاریس، مكزیكو و... بود.
در همین دوره بود كه مجموعه‌ «اقامت روی زمین» سروده شد. در طول این دو دهه كه او به عنوان كنسول شیلی در كشورهای مختلف آمریكای جنوبی حضور داشت، به اهمیت شعر و نقش آن در مبارزه سیاسی مردم آمریكای لاتین آگاهی یافت و به شكل‌های مختلف و با استفاده از زبان شاعرانه به مردم یادآوری می‌كرد كه این دوران تاریك ماندنی نیست.
او در سال 1936 كه آتش جنگ داخلی در اسپانیا شعله‌ور بود، در این كشور حضور داشت و از نزدیك شاهد مبارزات مردم در برابر فاشیست‌ها بود. با این حال او فقط یك تماشاچی نماند و از آنجا كه به عنوان كنسول شیلی در اسپانیا حضور داشت، از همه اهرم‌هایی كه داشت، استفاده كرد تا مبارزانی را كه جانشان در خطر بود با مهاجرت، از دست دار و دسته فرانكو نجات بدهد.
با وجود این كه همین تلاش‌ها باعث شد تا مقام او را بگیرند، اما همنشینی با لوركا، آلبرتی، میگوئل هرناندز، لوئیس سرنودا، لئون فیلیپ و... جای خاصی در زندگی او پیدا كرد و همه این تجربه‌ها از جمله اعدام لوركا، زندانی شدن هرناندز و مرگ او در زندان و سوزاندن خانه رافائل آلبرتی در مجموعه‌ای با عنوان «اسپانیا در قلب من» در سال 1936 تصویر شد. یكی از مشهورترین اشعار او با عنوان «چند چیز را توضیح می‌دهم» كه در همین مجموعه است، از همه خشمی كه او از فرانكو داشت، ریشه گرفته و در قالب كلمات جاری شده و بعد آنچنان قدرت یافت كه ورد زبان مردم در جنگ‌های داخلی شد.
این شاعر مردمی سال 1945 وارد عرصه‌های جدیدتری در كار سیاسی شد و به پشتوانه حمایت و مبارزات كارگری و دهقانی، توانست وارد مجلس سنای شیلی شود. با این كه او در همین سال جایزه ملی ادبیات شیلی را برای اشعار زیبایش گرفت اما 3 سال بعد به خاطر یك سخنرانی آتشین و محكوم كننده با عنوان «من متهم می‌كنم» از مقام سناتوری بركنار و دستور بازداشتش صادر شد.
سنگ‌های كوه‌های آند اما در برابر شعر او سرخم كردند و او با خروج غیرقانونی و پنهانی از مرزهای كوهستانی كشور، توانست جانش را نجات بدهد. حكم بازداشت او 3 سال به قوت خود باقی ماند و با لغو این حكم از سوی دولت، او در سال 1952 به سانتیاگو برگشت و كار سیاسی و ادبی را با هم دنبال كرد.
شعر او واسطه عشق خیلی از هموطنانش شد و خیلی از لاتین تبارها با اشعار او یاد گرفتند كه چطور سرزمین مادری و برادرانشان را دوست داشته باشند. عاشق‌های جوان هم شعرهای او را باهم می‌خواندند و آنها را حفظ می‌كردند...
در دهه 1960 او در كنار دیگر روشنفكران دنیا به انتقادهای شدید از دولت آمریكا به خاطر جنگ ویتنام پرداخت و شعرهای زیادی در این باره سرود.
نرودا درسال 1969 از سوی حزب كمونیست شیلی برای ریاست جمهوری نامزد شد، اما به نفع دكتر سالوادور آلنده از این نامزدی استعفا كرد و تمام تلاشش را در حمایت از آلنده به كار بست. پس از پیروزی آلنده، او ابتدا وزیر علوم و بعد از آن سفیر شیلی در پاریس شد. حضور او در پاریس، آن هم در زمانی كه همه دنیا به خاطر آلنده چشم به شیلی دوخته بود و شعرهای نرودا دهان به دهان می‌گشت، اروپایی‌ها را چنان به وجد آورد كه در سال1971 جایزه ادبیات نوبل را به او تقدیم كردند. پس از گابریلا میسترال، شاعر شیلیایی كه اولین چهره لاتین جهان است كه سال 1945 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد، اسم نرودا به‌عنوان دومین برنده آمریكای لاتین در تاریخ ثبت شده است.
همه این موفقیت‌ها از آنجا می‌آمد كه نرودا قدرت اثرگذاری شعر را باور داشت و همین شعرها در میدان‌های شهر، در خیابان‌ها و كارخانه‌ها، در سالن‌های همایش، تئاترها و... زبان به زبان می‌چرخید.
شاعر محبوب كه در شهر كوچكی به نام «تموكو» به دنیا آمده بود، به همین دلیل از كودكی با طبیعت پیوند داشت و باران‌های سهمناك جنوبی از همان زمان در روح او و بعد در شعرش جاری شد. نرودا در همه عمرش در جستجوی دوستی و عشق بود و دلش می‌خواست كوله‌بار سنگین تنهایی روی دوش كسی سنگینی نكند. اما وقتی احساس كرد شعرش در غم غوطه‌ور است، از باران‌های سیل‌آسا فرار كرد و به سمت سرزمین‌های خورشیدی رفت. همه سرگشتگی و رنگی را كه «ونگوگ» با خورشید كشف كرد، نرودا در قالب شادی و قدرت وارد شعرش كرد.
نرودا در دوره‌ای زندگی می‌كرد كه همه جهان در جوش و خروش بود؛ از یك‌سو، استعمارگران و نیروهای نظامی می‌خواستند قدرتی را كه سال‌ها بی سرو صدا در اختیار داشتند، این بار به زور سرنیزه حفظ كنند و از سوی دیگر، مردم درك كرده بودند كه فردا مال آنهاست. یك شاعر پرشور در این شرایط طبیعتا در كنار مردم قرار می‌گیرد و شعرش را به آنها تقدیم می‌كند و این همان كاری بود كه دون پابلو انجام داد و به صدای مردم تبدیل شد.
«شعر حماسی شیلی» یا «شعر مردم» مجموعه شعری كه در 15 بخش سروده شده و در سال 1950 منتشر شد، شامل مهم‌ترین شعرهای سیاسی نروداست. در این مجموعه او تجربه خود را از بودن در كنار كارگران معادن شیلی تا مبارزات انتخاباتی استان‌های مختلف بیان كرده است. همین كارگران بودند كه او وقتی به دلیل فعالیت سیاسی تحت تعقیب بود، به او كمك كردند تا از خانه‌ای به خانه دیگر برود و بتواند از چشم دشمن مخفی شود. وی در مجموعه‌ «12 ترانه» هم به رنج‌های انسانی می‌پردازد.
او در كتاب خاطراتش با عنوان «یادها و یادبودها» كه یك هفته پیش از مرگ، نوشتن آن را به پایان برد، از همین تجربیات استثنایی و بودن در كنار مردم و رهبران دنیا سخن گفته است.در این كتاب گروهی از چهره‌های تاثیرگذار قرن 20 كه شیفته اشعار او و نیز توانایی‌اش در مبارزه سیاسی بودند، حضور دارند از نهرو، مائو، چوئن لای و فیدل كاسترو گرفته تا همه چهره‌های بزرگ ادبی كه در دهه 30 تا 70 جهان را تحت‌تاثیر قرار دادند.
«یادها و یادبودها»، «هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه»، «صد شعر عاشقانه»، «پایان جهان» و «چكامه‌ها» از جمله كتاب‌های نروداست كه به زبان فارسی ترجمه شده است.

خنده‌ات را نگیر

نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی،
هوا را از من بگیر، اما؛
خنده‌ات را نه.
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را كه می‌كاری،
آبی را كه به ناگاه
در شادی تو سر ریز می‌كند،
موجی ناگهانی از نقره را
كه در تو می‌زاید.
از پس ِ نبردی سخت باز می‌گردم
با چشمانی خسته
كه دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی،
اما خنده‌ات كه رها می‌شود
و پرواز كنان در آسمان مرا می‌جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می‌گشاید.
عشق من، خنده تو
در تاریك‌ترین لحظه‌ها می‌شكفد
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری است،
بخند، زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیری است آخته...
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seeemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir
 
مطالب پیشنهادی:
سر کشیدن به زندگی و شعر پاپلو نرودا
پابلو نرودا شاعر همه اعصار
برندگان نوبل ادبیات از آغاز تا امروز
دو شعر از آنتال هیداش شاعر فقید مجاری
 شعرهایی از خورخه لوئیس بورخس