بعد از چند سالی كه ساز زدم، نوار كاستی پیدا كردم كه رویش چیزی نوشته نشده بود.من هم فكر كردم كه نوازندگی آقای ذوالفنون است. آخر نوار كه رسیدم صدای حرف زدن خودم را شنیدم و فهمیدم...

آریا عظیمی‌نژاد، آهنگساز جوانی است كه در هر دو زمینه موسیقی متن و موسیقی آوازی آثار درخشانی ساخته است. او را با آهنگ‌های ملودیك دلنشینش برای فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی می‌شناسند.
 نحوه‌ استفاده‌ او از سازها و نواهای فولكلور ایرانی بین آهنگسازان دیگری كه در حوزه‌ موسیقی متن فعالیت می‌كنند، منحصربه‌فرد است. با او درباره‌ شیوه‌ كار و دیدگاه‌هایش در زمینه‌ موسیقی گفتگو كردیم.

موسیقی را چطور شروع كردید و چطور به آهنگسازی فیلم روی آوردید؟

پدربزرگم نوازنده‌ سه‌تار بود و با خیلی از موسیقیدانان مشهور مثل ابوالحسن صبا، تجویدی و خیلی از بزرگان دوست بود. به سبب هر دو پدربزرگم، مادری و پدری، موسیقی را با سه‌تار نوازی شروع كردم. ولی آهنگسازی را در ابتدا بدون دانش شروع كردم. بعداً دانش به وجود آمد، شكل گرفت، فرم خودم را پیدا كردم و جنس موسیقی خود را فهمیدم.

چطور سبك شخصی خودتان را پیدا كردید؟

این اتفاق با سه‌تارنوازی افتاد. نزدیك 25، 26 سال است كه سه‌تار می‌زنم. البته سه‌تارنواز نیستم بلكه از سه‌تار استفاده می‌كنم تا چیزهایی را كه دلم می‌خواهد، بیان كنم. سه‌تارنوازی مقوله‌ جدایی است كه شامل حال من نمی‌شود. بعد از چند سالی كه ساز زدم، نوار كاستی پیدا كردم كه رویش چیزی نوشته نشده بود. پدربزرگم ضبط‌های خانگی موسیقی زیاد داشت، من هم فكر كردم كه نوازندگی آقای ذوالفنون است. آخر نوار كه رسیدم صدای حرف زدن خودم را شنیدم و فهمیدم كه این نوار نوازندگی خودم است. از این اتفاق ناراحت شدم. تقلید به صورت الگوبرداری در موسیقی خیلی خوب است چون سریع‌ترین راهی است كه به نتیجه می‌انجامد، ولی از یك جایی به بعد دیگر جایز نیست. این شد كه گفتم تا وقتی كه نفهمم چطور به موسیقی اشراف داشته باشم كه از درونم خارج شود، موسیقی كار نمی‌كنم. ساز را یك سالی كنار گذاشتم و رفتم سراغ فضاهای دیگر موسیقی. آنقدر دور رفتم كه بالاخره بفهمم اصلا از موسیقی چه می‌خواهم. خیلی از دوستانی كه با آنها معاشرت داشتم و با هم ساز می‌زدیم و الان استادان خوبی هستند، مثل آرش فرهنگ‌فر كه پسر استاد ناصر فرهنگ‌فر هستند، همیشه انتقاد می‌كنند كه چرا نوازندگی سه‌تار را رها كردی و وارد یك فضای دیگر شدی. شاید می‌توانستم نوازنده‌ سه‌تار خوبی شوم ولی این دور بود از چیزی كه من می‌خواستم. من در موسیقی تصویر می‌دیدم. موسیقی ایرانی شاید در ابتدا فاقد تصویر است یا دارای تصاویر خاصی است. می‌‌خواستم افق دید بازتری داشته باشم و به احساسات بیشتری ورای غم و شادی برسم. حاصل این تجارب، قطعه‌ «شكایت هجران» با خوانندگی محمد اصفهانی بود. به سكوت در موسیقی و فواصل، زیاد توجه كردم و ارزش سكوت را بیشتر از نت‌ها شناختم. آزمون و خطا و یاد گرفتن اصول و قواعد و دانش باعث شد كه به اینجا برسم.

به چه نوع موسیقی بیشتر علاقه دارید؟

اصولا موسیقی فولكلور خودمان و كشورهای دیگر را بیشتر از موسیقی‌های دیگر دوست دارم. چون بكر و دست نخورده است و آدم را در زمان عقب می‌برد. مثلا وقتی یك دوتارنواز خراسان ساز می‌زند، می‌گویم باید هر موسیقی به‌جز این را تعطیل كرد. مشكل ما این است كه می‌خواهیم یك اتفاقی را به وجود بیاوریم؛ در صورتی كه اتفاق از درون آدم‌ها می‌جوشد. خودم هم سعی كردم به این سمت نزدیك شوم. خیلی از اجراهایی كه انجام دادم، اجراهای بدون تكرار و برگشت بوده. حتی اگر خطایی هم در آن بود، از آن گذشتم و خواستم همان‌طور بماند. مثلا قطعه‌ «شكایت هجران» یكپارچه اجرا شده. از دید خودم جاهایی هم نواقصی هست ولی مهم این است كه هر تجربه‌ای باید اتفاق بیفتد. مثلاً موسیقی سریال «جراحت» یك اتفاق بوده كه از دلم تراوش كرده و به فضای خودم نزدیك بوده. به نظرم هنر وقتی می‌تواند تاثیر بگذارد كه دیوارهایی كه جلوی روست مثل شرایط زندگی، كار، پول و اینها را بردارد. تلاش من این است كه این سدها را از جلوی راه بردارم. اگر هم اقبالی بوده به خاطر همین است وگرنه خودم بیشتر از هر كس دیگری می‌توانم از كار خودم ایراد بگیرم.

چطور شد كه بین حوزه‌های مختلف، موسیقی فیلم را انتخاب كردید؟

دغدغه‌ من، همیشه موسیقی فیلم بوده. نمی‌دانم چرا، ولی از روزی كه شروع كردم به آهنگسازی، می‌دانستم كه می‌خواهم موسیقی فیلم بسازم. حتی ابتدایی‌ترین تجربه‌هایم هم در موسیقی فیلم بود. البته الان از وضعیت كاری‌ام ناراضی‌ام. چون فشار سفارشات كاری باعث می‌شود آنقدر كه می‌خواهم نتوانم به اتفاقات درون خودم برسم. هرچند هر كاری كه می‌كنم، از درونم‌ می‌آید و این خوشحالم می‌كند. تضادی بین خودم و كارهایم ـ حتی اگر سفارشی هستند ـ نمی‌بینم، اما دلم می‌خواهد فضایی باز شود تا موسیقی مستقل را چه سازی و چه آوازی تجربه كنم.

چرا از مولفه‌های موسیقی ایرانی در كارهایتان زیاد استفاده می‌كنید؟ آیا به خاطر پسند مردم این كار را می‌كنید یا خودتان دوست دارید؟

اول از همه خود من جزو مردم هستم. قبل از این كه فكر كنم این جنس موسیقی روی مردم تأثیر می‌گذارد، فكر كردم كه روی خودم چقدر تأثیر می‌گذارد.

از شروع كارتان از این مؤلفه‌ها استفاده می‌كردید یا در طول مسیر كاری‌تان به این شیوه روی آوردید؟
از اول همین كار را می‌كردم. هنوز هم با كارهایی كه تم ایرانی دارند، احساس بهتری دارم. چون احساس می‌كنم در خودم و فرهنگم ریشه‌ محكم‌تری دارند. گاهی در فضاهای دیگر هم كار می‌كنم ولی لذت كار ایرانی برایم بیشتر است. احساس می‌كنم در خانه‌ خودم كار می‌كنم. مردم هم بدون شك همین احساس را دارند. حتی آدم‌‌هایی كه با موسیقی ایرانی عناد دارند، وقتی این جنس موسیقی را این طور تلفیق می‌كنم، برایشان دلپذیر می‌شود.

با توجه به تعصب‌هایی كه در مورد موسیقی ایرانی و كلاسیك وجود دارد، از چه شیوه‌ای استفاده كردید كه بتوانید این دو را كنار هم قرار دهید، طوری كه‌هیچ سبكی خراب نشود؟

استادم، الگو و سرمشق بزرگ من است كه خیلی خیلی با او فاصله دارم و بیشترین درس‌ها را از او گرفتم. استاد فرهاد فخرالدینی كه علاوه بر این كه ردیف موسیقی را به چند روایت می‌دانند و به آن اشراف دارند، بر دانش‌های موسیقی غربی هم بخوبی مسلط هستند. دو نمونه از كارهای وی، سریال‌های «سربداران» و «بوعلی‌سینا» بی‌عیب و نقص هستند. گوش دادن كارهای دیگران خیلی روی من تاثیر گذاشت. از نمونه‌های ایرانی آقای فخرالدینی و از خارجی‌ها پیتر گابریل كه اكنون یكی از مراكز بزرگ این كار را دایر كرده است. مثلاً موسیقی فیلم «آخرین وسوسه‌ مسیح» مرا خیلی ترغیب كرد تا بتوانم مفصل‌های اتصال این دو نوع موسیقی را پیدا كنم. چون واقعاً مفصل‌هایی وجود دارد. خیلی از كارهایی كه شنیدم به من ثابت كردند این كه فقط 2 ساز از دو ملیت كنار هم بنوازند، تلفیق زیبایی را به وجود نمی‌آورند، اما به نظرم نمونه‌هایی مثل آقای فخرالدینی به این خاطر موفق هستند كه دو كفه‌ ترازویشان یكسان است. اینها برای من الگویی شدند تا بفهمم راه‌ها، نقاط و رموزی وجود دارد كه این دو نوع موسیقی را به هم وصل می‌كند. بعضی از این رموز با مطالعه‌ كارهای آهنگسازان دیگر و بعضی دیگر را طی تجربه كسب كردم.

لازمه ساخت موسیقی فیلم این است كه آهنگساز با بیان تصویری و شیوه روایت فیلم هماهنگ باشد. این موضوع برایتان محدودیت ایجاد نمی‌كند؟

برایم مهم است كه تا وقتی شرایط درونی‌ام با كاری كه می‌خواهم انجام دهم همسو نشود، كاری نكنم. مثلاً سر فیلم «میم مثل مادر» تا چند ماه هیچ كاری انجام ندادم چون احساسش در من به وجود نیامده بود. وقتی چرخ دنده‌هایم كاملاً با فضا درگیر شد، شروع به كار كردم. شاید به خاطر این كه وارد فضای فیلم شوم تأخیر نسبی در كارهایم دارم ولی وقتی كه این حس وارد روحیات من شد، هر كاری كه دلم بخواهد را می‌توانم انجام دهم.

قبل از این كه آهنگسازی موسیقی یك فیلم را شروع كنید، فیلمنامه را می‌خوانید یا از مضمون فیلم مطلع هستید؟

بیشتر كارگردان‌هایی كه با هم كار می‌كنیم فیلمنامه را می‌دهند بخوانم، بعد در موردش صحبت می‌كنیم. مثلاً تم تیتراژ «زیر هشت» بر اساس یك داستان دو خطی نوشته شد كه در قبل از پخش «چاردیواری» به ذهنم رسید. یعنی سیروس مقدم داستان را خیلی كوتاه برایم تعریف كرد و فضای روحی‌ام را عوض كرد و در نتیجه این تم ساخته شد.

تجربه كارهای پاپ هم داشته‌اید؟

هیچ وقت در این حیطه وارد نشدم. آهنگ «مرو ای دوست» هم به سبب دوستی و رفاقتی كه با محمد اصفهانی داشتم اتفاق افتاد. اصفهانی تم «مرو ای دوست» را كه با یك سه‌تار اجرا كرده بودم، شنید و دوست داشت كه روی آن تم شعر بگذاریم و بخواند. این اتفاق به این صورت افتاد. با این كه سال‌ها بود همدیگر را می‌شناختیم و در بعضی موارد در اجراهای صحنه‌ای او همكاری كرده بودم، ولی هرگز وارد این مقوله نشده بودم. آن سال این ترانه، ترانه سال شناخته شد و خیلی از دوستانی كه كار پاپ می‌كردند سراغم آمدند تا برایشان آهنگ بسازم اما من قبول نكردم.

موسیقی بعضی از فیلم‌ها جاودانه می‌شود و حتی بعضی از فیلم‌ها به واسطه‌ موسیقی‌شان شناخته می‌شوند مثل فیلم «پاپیون». چرا در كشور ما بیشتر از این كه به موسیقی متن توجه شود به موسیقی تیتراژ توجه می‌شود؟

همسنگ كردن موزیسین حرفه‌ای خارجی با موزیسین ایرانی كار درستی نیست. بحث تكنیك نیست چون همه می‌توانند آن را به دست بیاورند. سیر موسیقی ما در تاریخ، فضای تبلیغ و گسترش و نحوه‌ مورد اقبال قرار گرفتن یك اثر در نظر مخاطب با نمونه‌های غربی خیلی متفاوت است. مثلاً ما منبع دقیق و موثقی در مورد تاریخ موسیقی باستانمان نداریم. در كشورهای غربی روند موسیقی هم مانند دیگر هنرها دستخوش تغییرات بسیاری شده. مثلاً مكاتب مختلف در نتیجه‌ تجربه‌های گوناگون به وجود آمده و با این حساب این قیاس خیلی درست نیست. برای من هم اتفاق خوشایندی نیست كه تیتراژ پایانی كلام داشته باشد. مثلاً برای سریال «جراحت» آقای عسگرپور صراحتا گفتند كه این كار كلام نداشته باشد، اما بعدا به خاطر تفاهماتی كه در شبكه ایجاد شد، قرار شد یك دوبیتی، بدون حالت آوازگونه انتخاب كنیم كه نقشی مانند تیتراژ نهایی را ایفا كند. خیلی دنبال دوبیتی‌های مختلف گشتیم ولی شعر مناسبی پیدا نكردیم. بعد آقای كاكایی خیلی زحمت كشیدند تا با فیلم در یك مسیر قرار بگیرند و شعر خوبی هم سرودند. تیتراژ «جراحت» به صورت ترانه نیست، بلكه بیشتر شبیه به یك زمزمه است. موسیقی ما كمی ضعف تماتیك دارد. تمی كه ماندگار باشد در موسیقی ما خیلی كم است. اتفاق افتادن یك اثر هنری منوط بر خیلی چیزهاست. چون بیشتر كارهای ما در فرصت زمانی محدود اتفاق می‌افتد. بازدهی همه‌چیز از موسیقی تا بازیگری و كارگردانی افت می‌كند، اما در كارهایی كه با وقت بیشتری انجام شده نتایج موفق‌تری هم داشته است. در ایران هم موسیقی فیلم‌هایی هستند كه ماندگارند. مثل موسیقی فیلم «از كرخه تا راین» از مجید انتظامی. درست است كه تعداد این موسیقی‌ها كم است ولی هست.
 
شاید دلیل مورد بی‌مهری قرار گرفتن موسیقی فیلم این باشد كه مردم ما به این موسیقی حساس نیستند.
نه چون بارها دیده‌ام كه موسیقی فیلم چطور روی مردم تاثیر گذاشته است. مثلا هنگام پخش سریال «او یك فرشته بود» چندصد برگه‌ روابط عمومی به دست من رسید كه برای من خیلی عجیب بود. مردم می‌گفتند كه این موسیقی خیلی ترسناك است. این برای من خیلی جالب بود و نشان می‌داد كه تأثیرش را گذاشته است. اگر آهنگسازان كارهای اثرگذار و ماندگار كه از دل برآمده بسازند، یاد مردم می‌ماند.

آیا وجود خواننده به بهتر شنیده شدن موسیقی فیلم كمك می‌كند؟

نه این یك سنت بد است كه در تلویزیون باب شده است. كسانی كه در رأس امور هستند باید سعی كنند كه این مساله را تعدیل كنند. باید تأكید روی این مساله كمتر شود. گاهی لازم است كه موسیقی باكلام وجود داشته باشد این مساله‌ای ندارد ولی حكم قطعی راجع به آن دادن اصلاً خوب نیست.

برای شما به عنوان یك آهنگساز، ساختن یك تیتراژ موفق زحمت بیشتری دارد یا یك موسیقی متن؟

برای یك آهنگساز بسیار آسان است كه در ساختن یك موسیقی با كلام، خودش را پشت كلام پنهان كند؛ چون كلام تمام توجه را به خودش جلب می‌كند. ساختن یك كار باكلام خیلی راحت‌تر است تا بخواهم یك تم را جا بیندازم.

آیا شما از همان شیوه‌ مرسوم استفاده می‌كنید كه برای هر شخصیت مهم در فیلم یك تم مخصوص در نظر می‌گیرد و با ورود و خروج آن شخصیت از آن تم استفاده می‌كنید؟

اصلاً. چون این روش خیلی قدیمی است. البته اختصاص تم هنوز هم اتفاق می‌افتد ولی اختصاص ساز نه. الان فرم و فضاست كه عوض می‌شود.

شما هم كارهای جدی انجام می‌دهید و هم كارهای طنز. این دو با هم تداخلی ندارند و به هم آسیب وارد نمی‌كنند؟

آهنگساز فیلم باید بتواند خودش را با تصویرها تغییر دهد. آهنگسازانی هم هستند كه همیشه برای یك جنس ثابت از فیلم موسیقی می‌سازند ولی من از این اتفاق پرهیز می‌كنم. من از این كه كارهای متفاوت انجام می‌دهم احساس بدی ندارم؛ چون وقتی یك كار تمام می‌شود دیگر برایم تمام شده و از شرایط و جو آن خارج می‌شوم. در كاری مثل «میم مثل مادر» كه یك سال طول كشید هم كار دیگری انجام ندادم تا از فضای كار خارج نشوم.

كار در سینما و تلویزیون برای شما چقدر متفاوت است؟ چه فیلترهایی برای انتخاب یك فیلم یا سریال دارید؟

من چارچوب‌هایی برای خودم دارم كه در تلویزیون بیشتر معنی دارد. قبل از این كه یك فیلم را انتخاب كنم از چند فیلتر رد شده و فیلمنامه و طرح كلی‌اش را مرور كرده‌ام. در فضای سینما چون پخش و تهیه‌كننده‌ خصوصی وجود دارد، فضاهای متفاوتی ساخته می‌شود. اگر فضای فیلم با روحیات من جور نباشد اصلا آن را قبول نمی‌كنم. بعضی‌ها می‌گویند كه چرا این‌قدر برای تلویزیون كار می‌كنی، اما از روز اول تأكید داشتم كه برای تلویزیون كار كنم. چون فكر می‌كردم به خاطر طیف وسیع بیننده‌ تلویزیون می‌شود سلیقه‌ مردم را عوض كرد و به یك جنس موسیقی دیگر عادتشان داد. مردم ما بسیار باهوش هستند و موسیقی خوب و بد را راحت از هم تشخیص می‌دهند. گاهی به من می‌گویند چرا موسیقی سخت می‌نویسی گوش مردم عادت ندارد. اما تجربه ثابت كرده كه مردم ارتباط را خوب درك می‌كنند.

آیا موسیقی باید در خدمت بیان بهتر فیلم باشد یا به بیان خودش بپردازد؟

در مواقعی موسیقی باید پنهان باشد و در لایه‌های زیرین باشد و دیده و شنیده نشود. در مواقعی هم باید برجسته باشد، خودش را ابراز كند و بار مفهومی فیلم را پیش ببرد؛ اما موسیقی نباید جایگزین كاستی‌ها باشد. وقتی تصویری حس درست را منتقل نكند، هرچقدر هم موسیقی كارشده و درست باشد، نمی‌تواند احساس را به بیننده منتقل كند و بیننده با آن ارتباط برقرار نمی‌كند.

آیا موسیقی سریال «جراحت» برای شما نقطه عطفی محسوب می‌شود؟

در مورد «جراحت» خودم نقدهایی به كارم دارم. وقتی كه دیدم این موسیقی در نظرسنجی اول شده، برایم خیلی عجیب بود. تعریف و تمجید زیاد شنیده بودم، ولی جدی نمی‌گرفتم و فكر نمی‌كردم كه این‌قدر فراگیر شود.

موافقید كه تیتراژ «جراحت» به اندازه‌ موسیقی متن برجسته نبود؟

بله موافقم. چون وقت كم بود و قرار نبود ترانه داشته باشیم. برای من وجود ترانه آن هم این‌طور كه در آخر یك دفعه اضافه شود بی‌ربط است. خودم هم موسیقی متن «جراحت» را بیشتر از تیتراژ آخر دوست دارم.

چطور شد كه از تم موسیقی نواحی استفاده كردید؟

در واقع تم موسیقی خراسان به خاطر تأكید فیلمنامه بر حسن‌ختام فیلم در مشهد و امام رضا(ع) بود. با صحبتی كه با آقای عسگرپور داشتیم، گفتم كه بد نیست كه بدون این كه فرم تیتراژ عوض شود، به سمت موسیقی خراسان برویم. این شد كه موسیقی تیتراژ آخر دارای عناصر تیتراژ اول بود.

تا آخرین قسمت‌های سریال هم درگیر آهنگسازی آن بودید؟

قسمت آخر «جراحت» را ساعت 3 بعدازظهر تحویل دادم و 8 شب سریال پخش شد.

چرا این همه درگیر این سریال بودید؟ برای هر قسمت موسیقی جدیدی می‌ساختید؟

اول چون خودم همیشه موسیقی‌ام را با تصویر سینك می‌كنم و تحویل می‌دهم. به همین خاطر است كه هرچقدر به آخر سریال نزدیك می‌شویم، فشردگی كار بیشتر می‌شود. دوم این كه برای هر قسمت دو یا سه قطعه‌ جدید آماده می‌كردم. هرچند كه از تم‌های قدیمی هم استفاده می‌كنم، ولی در ساخت موسیقی روندی رو به رشد و فزاینده دارم. اوج این اتفاق در موسیقی باكلامی كه در آخرین قسمت پخش شد، دیده می‌شود كه به حس و حال و خراسانی بودن تم، معنی می‌بخشد.

برای همه‌ سریال‌ها همین قدر وقت می‌گذارید؟

بله سیر طاقت‌فرسایی دارد. تا آخرین نفس كار می‌كنم و وقتی كار تمام می‌شود واقعا خسته می‌شوم.

مهم‌ترین نكته‌ای كه سعی می‌كنید به آن توجه كنید، چیست؟

این كه تمام اهمیت موسیقی در تغییر درست حس‌ها و سینك درست است. اگر كسی در این كار مهارت نداشته باشد، ممكن است خطاهای موسیقایی را به گوش شنونده برساند. به خاطر این كه هیچ كدام از این نواقص و خطاها به وجود نیاید، خودم تا آخرین لحظه روی آن كار می‌كنم.

آهنگسازی در این دوران كه تعداد فیلم‌های باارزش روز به روز كمتر می‌شود، سخت نیست؟

به نظرم روز به روز مقدار كارهایی كه آدم با رغبت و تمایل بیشتر وارد آن می‌شود كمتر می‌شود. گاهی فكر می‌كنم كاش سنم طوری بود كه آهنگسازی را از دهه‌ 60 ایران شروع می‌كردم و فیلم‌های بسیار خوبی را كه در آن زمان ساخته می‌شد، آهنگسازی می‌كردم. همیشه وقتی بعضی از موسیقی فیلم‌ها را كه ساخته‌ همكارانم هستند، گوش كردم، سعی كردم نقاط ضعف و اشتباهات آنها را تكرار نكنم و از نقاط قوت‌شان استفاده كنم. فرقی نمی‌كند چه فیلمی باشد، كار خوب با موسیقی خوب، مخاطب را به وجد و شوق بیشتری می‌آورد. پیدا كردن چنین فیلم‌هایی دیگر برای آهنگسازان یك جور خوش‌شانسی محسوب می‌شود. آخرین شانسی كه داشتم «طلا و مس» بود كه كار بسیار انسانی و معقولی بود.
  
 
 گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir
 
مطالب پیشنهادی:
همه چیز درباره «آریان» از لغو کنسرت در رشت تا اجرا در لس‌آنجلس
10 نمونه از قدیمی‌ترین سازهای موسیقی زمان باستان (+عکس)
یادی از محمد نوری؛ صدای خاطره‌ی مردم ایران (+عکس)
بهترین موسیقی‌ متن‌های فیلم‌های 2009 به انتخاب منتقدان لس‌آنجلس تایمز
گفتگو با لوریس چكناواریان، موسیقیدان