روز ششم محرم
پرونده روز ششم محرم 1435 برابر 19 آبان 1392 در دو بخش زیر تقدیم کاربران اندیشه ورز و خردمدار شده است. این مجموعه تلاشی است برای گسترش اندیشه و معرفت حسینی و حرکت در جهت عقلانیت و درک عبرت های عاشورا که امیدواریم مورد توجه تان قرار بگیرد.
پیام آوران معرفت
آیت الله شهید دکتر بهشتی/ مردم کوفه مثل مردم بسیاری از جوامع امروزی، نیمه رشدیافتهاند
آیت الله شهید دکتر محمد حسین بهشتی، در تاریخ نهم اردیبهشت 1345 در مسجد مرکز اسلامی هامبورگ سخنانی را درباره نهضت عاشورا ایراد کرده است. گلچینی از این سخنان را درباره رفتار شناسی مردم کوفه در ادامه می خوانید.
پیام آوران معرفت
آیت الله شهید دکتر بهشتی/ مردم کوفه مثل مردم بسیاری از جوامع امروزی، نیمه رشدیافتهاند
آیت الله شهید دکتر محمد حسین بهشتی، در تاریخ نهم اردیبهشت 1345 در مسجد مرکز اسلامی هامبورگ سخنانی را درباره نهضت عاشورا ایراد کرده است. گلچینی از این سخنان را درباره رفتار شناسی مردم کوفه در ادامه می خوانید.

ششم محرم
مشخصات مردم کوفه و شام در زمان حکومت معاویه و یزید
مردم شام تربیتشدههای یکسره معاویه بودند. سرشان به زندگی گرم بود. از اسلام فقط مسجد می شناختند و لا اله الا الله محمد رسول الله و از حکومت اسلامی هم دربار با شکوه معاویه و یزید. مقررات برای آنها این بود که هر کدام به وسیلۀ چاپلوسی و خودنمایی هرطور شده خودشان را به این دستگاه نزدیک کنند و هرچه بیشتر از این خوان یغما بهرهمند شوند. مردمی که در سرزمین پر نعمت شام زندگی کرده بودند بسیار نیرومند و پرقدرت و جنگجو بودند. مورخین می نویسند که غالبا معاویه و یزید و عمال او هرجا انقلاب می شد مردم را از سپاه شام می ترساندند. می گفتند هان! آرام بگیرید والّا سپاه شام می آید. سپاه شام لولویی شده بود برای همه! اما دیگر در میان این مردم فکر عدالت اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر خیلی کم وجود داشت. «آنچه استاد ازل گفت همان می گفتند»
اما مردم کوفه و عراق این طور نبودند. اینها مدتی از زندگی را با سلمان فارسی ها و مدتی را تحت فرماندهی عالی علیبنابیطالب (ع) گذرانده بودند و شیوۀ حکومت علی را دیده بودند. دنیادوستترین آنها وقتی به یاد شیوه و رفتار علیبنابیطالب با خُرد و کلان مردم میافتاد دلش می تپید. اما وجدان آنها نیمه بیدار بود. از یک طرف هم مثل مردم شام دلشان برای زندگی دنیا غش میرفت میخواستند اینها هم مثل آنها زندگی داشته باشند. اینها مردمی بودند نیمهرشید و نه رشید. نه یکسره نادان و غافل شده بودند و نه یک جامعۀ ماشینی و نه یک جامعه هوشیار رشد یافته. همین مردم کوفه تا روز هشتم ماه ذیالحجه، موقعی که عبیداللهبنزیاد به دستور یزید وارد کوفه شد، هجده هزار نفر مرد سپاهی کنار مسلمبنعقیل، نمایندۀ مخصوص امام حسین، آماده برای جنگ بودند.
توجه بفرمایید روز هشتم ذیالحجه، عبیدالله ناشناس نقاب انداخته وارد شد و یکسره به دارالاماره رفت. همه خیال می کردند اباعبدالله الحسین است و شادی می کردند. عبیدالله به دارالاماره رفت و عدهای از اعیان و اشراف را خواست. گفت ما چقدر نیرو داریم؟ گفتند شمایی و همین عدهایی که توی دارالاماره هستند. 50 یا 60 نفر. بقیه همه با مسلمبنعقیلاند. میخواهی نگاه کنی؟ بیا مسجد را نگاه کن. آمد از آن بالا نگاه کرد دید جمعیتی پست و بلندِ مسجد کوفه و اطرافش و کوچهها را گرفته است که همه طرفداران حسینبنعلی هستند. آمدهاند با مسلم بیعت کردهاند و پیمان یاری بستهاند. عبیداللهبنزیاد عدهای از سرشناسان و سران اقوام را خواست و آنها را تطمیع کرد. بعد اینها را فرستاد بیرون گفت بروید بین مردم و بدون اعلام عمومی هرکدام بروید به چهار پنج نفر از آنها که آمادهترند بگوید بروید دنبال کارتان و دست بردارید که توسط سپاه شام کشته می شوید!
آمدند از بین مردم عدهای را اینطور کشیدند و بردند. هر کس نگاه کرد، دید انگار بغلدستیاش نیست! کمی که جمعیت خلوتتر شد، گفت بروید اعلام عمومی کنید که امیر عبیداللهبنزیاد از طرف یزید آمده و اعلام می کند که هر کس به خانۀ خودش رفت یا به دارالاماره آمد در امان است. مادرها و خواهرها دست جوانها را گرفتند و گفتند: بیا برویم بچه جان کشته می شوی عزیز من! هرکس به ترتیبی آمد و کسی را برد. غروب روز هشتم مسلمبنعقیل با سی نفر در مسجد کوفه ماند یعنی از صبح تا غروب سی نفر شدند! مسلم که از مسجد می خواست بیرون بیاید، پشت سرش را نگاه کرد و دید هیچ کس نیست؛ حتی آن سی نفر هم نبودند!
همین مردم در سپاه عمربنسعد به جنگ اباعبدالله آمدند ولی مگر در همین راه توانستند بمانند؟ وقتی خاندان اباعبدالله را بعد از روز عاشورا از کربلا به کوفه حرکت دادند، عبیداللهبنزیاد هنوز در کوفه بود. وقتی زینب کبری (س) آنجا ایستاد به صحبتکردن، همینها شروع کردند هایهای گریهکردن و دشنام دادن به عبیدالله بن زیاد و یزید. طولی نکشید که در خانه سلیمانبنصرد خزایی، که از صحابۀ پیغمبر و از افراد سرشناس کوفه بود، نهضت سرّی آغاز شد. همینها تصمیم گرفتند توبه کنند و پس از سه سال بلافاصله بعد از مرگ یزید، در سال 64، سلیمانبنصرد خزایی با چهار هزار نفر با سپاهیان عبیداللهبنزیاد و مروانبنحکم جنگید. این جنگ از نظر قدرت روحی شبیه جنگ سربازان حسینبنعلی بود.
ملاحظه کنید مردم کوفه چنین مردمی هستند. شاید بعضی ها بگویند مردم کوفه تلون مزاج داشتند که تعبیر بسیار غلطی است. بهترین تعبیری که به فکر من میرسد این است: مردم کوفه مثل مردم بسیاری از جامعههای امروزی دنیا، نیمه رشدیافتهاند نه یکسره رشید و نه یکسره فرمانبردار و فرمانبر. هرچه بخواهند از گردهشان میکشند! واقعا جامعههای نیمبند و نیمهرشدیافته جامعههای بدبختی هستند. اگر همیشه در آن حالت بمانند، نه این طرفاند و نه آن طرف. نه زنگی زنگ و نه رومی روم! بنابراین سپاهیان عمربنسعد در کربلا، در عین اینکه دارند جنگ می کنند و به روی اباعبدالله و سربازان و خاندان او شمشیر می کشند، ناراحتی وجدان دارند و متزلزلاند.
نواندیشان عاشورا
دکتر حسین علایی/ آیا امر به معروف امام حسین یعنی نماز و روزه و حجاب مردم را با زور درست کردن؟
دکتر حسین علایی، استاد دانشگاه در «موسسه مطالعات دین و اقتصاد» در مطلبی حماسه حسینی را از چند بعد: نگاه واقعه و قاعده، نگاه فاجعه و حماسه، نگاه اسطوره و اسوه، نگاه ظاهری و نگاه باطنی بررسی کرده است.
دکتر علایی پس از بیان این نگاه ها در نتیجه گیری خود می نویسد: «امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد و برای لرزان کردن پایه های حکومت فاسد وقت خانه و کاشانه خود را رها کرد و علیه یزید به راه افتاد. او فرمود، من از روی ستیز و سرکشی و طغیان یا پیروی از هوای نفس بیرون نیامده ام و منظورم این نیست که در زمین فساد کنم یا به کسی ستم نمایم. منظور من فقط اصلاح امر امت اسلامی و جلوگیری از فساد است و آن که به سیرة جد و پدرم رفتار نمایم.
بنابراین سبط پیامبر(ع)، مسئلة اصلی جامعه مسلمین را چگونگی حاکمیت و ساختار حکومتی می دانست و معتقد بود اگر نظام حکومتی در یک جامعه درست شود سایر احکام فرعی اسلام مانند نماز و روزه و حج و زکات و حجاب نه با زور حکومت بلکه با علاقة مردم و به صورت مشتاقانه درست خواهد شد.»
مردم شام تربیتشدههای یکسره معاویه بودند. سرشان به زندگی گرم بود. از اسلام فقط مسجد می شناختند و لا اله الا الله محمد رسول الله و از حکومت اسلامی هم دربار با شکوه معاویه و یزید. مقررات برای آنها این بود که هر کدام به وسیلۀ چاپلوسی و خودنمایی هرطور شده خودشان را به این دستگاه نزدیک کنند و هرچه بیشتر از این خوان یغما بهرهمند شوند. مردمی که در سرزمین پر نعمت شام زندگی کرده بودند بسیار نیرومند و پرقدرت و جنگجو بودند. مورخین می نویسند که غالبا معاویه و یزید و عمال او هرجا انقلاب می شد مردم را از سپاه شام می ترساندند. می گفتند هان! آرام بگیرید والّا سپاه شام می آید. سپاه شام لولویی شده بود برای همه! اما دیگر در میان این مردم فکر عدالت اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر خیلی کم وجود داشت. «آنچه استاد ازل گفت همان می گفتند»
اما مردم کوفه و عراق این طور نبودند. اینها مدتی از زندگی را با سلمان فارسی ها و مدتی را تحت فرماندهی عالی علیبنابیطالب (ع) گذرانده بودند و شیوۀ حکومت علی را دیده بودند. دنیادوستترین آنها وقتی به یاد شیوه و رفتار علیبنابیطالب با خُرد و کلان مردم میافتاد دلش می تپید. اما وجدان آنها نیمه بیدار بود. از یک طرف هم مثل مردم شام دلشان برای زندگی دنیا غش میرفت میخواستند اینها هم مثل آنها زندگی داشته باشند. اینها مردمی بودند نیمهرشید و نه رشید. نه یکسره نادان و غافل شده بودند و نه یک جامعۀ ماشینی و نه یک جامعه هوشیار رشد یافته. همین مردم کوفه تا روز هشتم ماه ذیالحجه، موقعی که عبیداللهبنزیاد به دستور یزید وارد کوفه شد، هجده هزار نفر مرد سپاهی کنار مسلمبنعقیل، نمایندۀ مخصوص امام حسین، آماده برای جنگ بودند.
توجه بفرمایید روز هشتم ذیالحجه، عبیدالله ناشناس نقاب انداخته وارد شد و یکسره به دارالاماره رفت. همه خیال می کردند اباعبدالله الحسین است و شادی می کردند. عبیدالله به دارالاماره رفت و عدهای از اعیان و اشراف را خواست. گفت ما چقدر نیرو داریم؟ گفتند شمایی و همین عدهایی که توی دارالاماره هستند. 50 یا 60 نفر. بقیه همه با مسلمبنعقیلاند. میخواهی نگاه کنی؟ بیا مسجد را نگاه کن. آمد از آن بالا نگاه کرد دید جمعیتی پست و بلندِ مسجد کوفه و اطرافش و کوچهها را گرفته است که همه طرفداران حسینبنعلی هستند. آمدهاند با مسلم بیعت کردهاند و پیمان یاری بستهاند. عبیداللهبنزیاد عدهای از سرشناسان و سران اقوام را خواست و آنها را تطمیع کرد. بعد اینها را فرستاد بیرون گفت بروید بین مردم و بدون اعلام عمومی هرکدام بروید به چهار پنج نفر از آنها که آمادهترند بگوید بروید دنبال کارتان و دست بردارید که توسط سپاه شام کشته می شوید!
آمدند از بین مردم عدهای را اینطور کشیدند و بردند. هر کس نگاه کرد، دید انگار بغلدستیاش نیست! کمی که جمعیت خلوتتر شد، گفت بروید اعلام عمومی کنید که امیر عبیداللهبنزیاد از طرف یزید آمده و اعلام می کند که هر کس به خانۀ خودش رفت یا به دارالاماره آمد در امان است. مادرها و خواهرها دست جوانها را گرفتند و گفتند: بیا برویم بچه جان کشته می شوی عزیز من! هرکس به ترتیبی آمد و کسی را برد. غروب روز هشتم مسلمبنعقیل با سی نفر در مسجد کوفه ماند یعنی از صبح تا غروب سی نفر شدند! مسلم که از مسجد می خواست بیرون بیاید، پشت سرش را نگاه کرد و دید هیچ کس نیست؛ حتی آن سی نفر هم نبودند!
همین مردم در سپاه عمربنسعد به جنگ اباعبدالله آمدند ولی مگر در همین راه توانستند بمانند؟ وقتی خاندان اباعبدالله را بعد از روز عاشورا از کربلا به کوفه حرکت دادند، عبیداللهبنزیاد هنوز در کوفه بود. وقتی زینب کبری (س) آنجا ایستاد به صحبتکردن، همینها شروع کردند هایهای گریهکردن و دشنام دادن به عبیدالله بن زیاد و یزید. طولی نکشید که در خانه سلیمانبنصرد خزایی، که از صحابۀ پیغمبر و از افراد سرشناس کوفه بود، نهضت سرّی آغاز شد. همینها تصمیم گرفتند توبه کنند و پس از سه سال بلافاصله بعد از مرگ یزید، در سال 64، سلیمانبنصرد خزایی با چهار هزار نفر با سپاهیان عبیداللهبنزیاد و مروانبنحکم جنگید. این جنگ از نظر قدرت روحی شبیه جنگ سربازان حسینبنعلی بود.
ملاحظه کنید مردم کوفه چنین مردمی هستند. شاید بعضی ها بگویند مردم کوفه تلون مزاج داشتند که تعبیر بسیار غلطی است. بهترین تعبیری که به فکر من میرسد این است: مردم کوفه مثل مردم بسیاری از جامعههای امروزی دنیا، نیمه رشدیافتهاند نه یکسره رشید و نه یکسره فرمانبردار و فرمانبر. هرچه بخواهند از گردهشان میکشند! واقعا جامعههای نیمبند و نیمهرشدیافته جامعههای بدبختی هستند. اگر همیشه در آن حالت بمانند، نه این طرفاند و نه آن طرف. نه زنگی زنگ و نه رومی روم! بنابراین سپاهیان عمربنسعد در کربلا، در عین اینکه دارند جنگ می کنند و به روی اباعبدالله و سربازان و خاندان او شمشیر می کشند، ناراحتی وجدان دارند و متزلزلاند.
نواندیشان عاشورا
دکتر حسین علایی/ آیا امر به معروف امام حسین یعنی نماز و روزه و حجاب مردم را با زور درست کردن؟
دکتر حسین علایی، استاد دانشگاه در «موسسه مطالعات دین و اقتصاد» در مطلبی حماسه حسینی را از چند بعد: نگاه واقعه و قاعده، نگاه فاجعه و حماسه، نگاه اسطوره و اسوه، نگاه ظاهری و نگاه باطنی بررسی کرده است.
دکتر علایی پس از بیان این نگاه ها در نتیجه گیری خود می نویسد: «امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد و برای لرزان کردن پایه های حکومت فاسد وقت خانه و کاشانه خود را رها کرد و علیه یزید به راه افتاد. او فرمود، من از روی ستیز و سرکشی و طغیان یا پیروی از هوای نفس بیرون نیامده ام و منظورم این نیست که در زمین فساد کنم یا به کسی ستم نمایم. منظور من فقط اصلاح امر امت اسلامی و جلوگیری از فساد است و آن که به سیرة جد و پدرم رفتار نمایم.
بنابراین سبط پیامبر(ع)، مسئلة اصلی جامعه مسلمین را چگونگی حاکمیت و ساختار حکومتی می دانست و معتقد بود اگر نظام حکومتی در یک جامعه درست شود سایر احکام فرعی اسلام مانند نماز و روزه و حج و زکات و حجاب نه با زور حکومت بلکه با علاقة مردم و به صورت مشتاقانه درست خواهد شد.»
از لحظه ای که امام حسین(ع) از مکه به سوی مدینه و سپس به سمت کوفه حرکت کرد سخنانی را خطاب به افراد مختلف و دشمنان خود بیان کرده است که برای همة پیروان حسینی باید سرمشق همیشگی باشد. ایشان در بحبوحة جنگ با مأمورین حکومت یزید که خود را مسلمان می دانستند فرمود:" ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم".یعنی اگر به هیچ چیز از دین و معاد باور ندارید، لا اقل آزاده باشید.
آخرین سخن امام حسین(ع) هم خطاب به لشکر ابن زیاد این بود که:" فارجعوا الی عقولکم" یعنی به عقل هایتان رجوع کنید و نگویید هرچه از بالا بگویند ما به آن عمل می کنیم. پس نباید فقط در حادثة عاشورای سال 61 هجری ماند و متوقف شد بلکه از آن باید سکویی برای عبرت سازی و تجربه اندوزی ساخت و درس هایی برای بکارگیری در اصلاح وضع مسلمین در سرتاسر جهان آموخت . به هر حال سخن امام حسین(ع) برای مردم در همة زمان ها و برای همه مکان ها و در همه عصرها و برای همه نسل ها این است که "آزاده باشید". فاعتبروا یا اولی الابصار
آخرین سخن امام حسین(ع) هم خطاب به لشکر ابن زیاد این بود که:" فارجعوا الی عقولکم" یعنی به عقل هایتان رجوع کنید و نگویید هرچه از بالا بگویند ما به آن عمل می کنیم. پس نباید فقط در حادثة عاشورای سال 61 هجری ماند و متوقف شد بلکه از آن باید سکویی برای عبرت سازی و تجربه اندوزی ساخت و درس هایی برای بکارگیری در اصلاح وضع مسلمین در سرتاسر جهان آموخت . به هر حال سخن امام حسین(ع) برای مردم در همة زمان ها و برای همه مکان ها و در همه عصرها و برای همه نسل ها این است که "آزاده باشید". فاعتبروا یا اولی الابصار
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: khabaronline.ir
منبع: khabaronline.ir