«زادبوم» در ادامه راهی كه داوودی در «تقاطع» شروع كرد، چند داستان موازی از زندگی یك خانواده 5 نفره را در كنار هم روایت میكند كه هر كدام از آنها دلمشغولی خاص خودشان را دارند و برای همین جدا از هم زندگی میكنند.
پدر دلبسته سیاست است و سودای قدرت باعث شده خانوادهاش را كنار بگذارد و حتی دخترش سارا را هم وجهالمصالحه مناسبات سیاسیاش قرار بدهد.
این وسط فقط مادر است كه گرچه او هم بظاهر مشغول دلبستگیهای خودش در قالب تحقیقات علمی است، ولی باز هم هر كاری از دستش بربیاید ــ لابد به عنوان نمادی از مام میهن ــ كوتاهی نمیكند.
تمركز اصلی داستان روی بخشهای اولیهای است كه در ایران میگذرد. ولی داستان اصلی از جایی شروع میشود كه پسر برای تكمیل تحقیقات علمیاش به سراغ ورثه یك پروفسور فقید آلمانی میرود و نوه او شرط میگذارد كه نظریه پدربزرگش درباره لاكپشتهای جزیره قشم كه سالهاست بعد از 30 سال برای تخمگذاری، به زادگاهشان برمیگردند، تكمیل بشود.
این اتفاقا همان چیزی است كه مادر دربارهاش تحقیق میكند. همین موضوع رئالیستی، دستمایه فیلم نمادین داوودی شده كه میتوانست خیلی جاها بدون شعارتر و تاثیرگذارتر پیش برود.
اما مهمترین نكتهای كه مانع این اتفاق شده این است كه روایت موازی داستانهای آدمهای مختلف قصه، خیلی طولانی میشود و البته خیلی هم دیر به سرانجامی كه خیلی پنهان و پوشیده نیست، میرسد. مثل این كه این شیوه روایت، هنوز جذابیتهایش را برای فیلمساز از دست نداده است.
او مثل فیلم قبلیاش همه شخصیتها را تطهیر میكند و همه آنها را یك قربانی میداند. حتی پدربزرگ هم به عنوان یك سرهنگ رژیم سابق كه هنوز هم به شغل سابقش دلبسته است، حاضر است نانش را از چمنزنی دربیاورد تا این كه جلوی پیشنهادهای اغواگرانه اپوزیسیون آن طرف آب وا بدهد.
یكی از مشكلات اصلی «زادبوم» این است كه نتوانسته قصه این همه آدم را با وجود زمان طولانی فیلم، شفاف و درست روایت كند و از جایی به بعد همه چیز را جمع كرده تا به نتیجهای كه راحت قابل حدس است برساند. برای همین در آن حفرههای خالی زیادی باقی مانده است.
نمونهاش این است كه معلوم نیست تكلیف پروژه علمی امیرعلی كه به خاطرش به سراغ نوه پروفسور آلمانی رفته بود، چه میشود؟ تكلیف پدر سیاسی كار خانواده چه میشود و استحالهاش در قالب رهایی از سیاستبازی را چهجوری باید توجیه كرد؟
سیطره قصه لاكپشتها ذهن مخاطب را بیشتر به سمت تاویل و تعبیر سوق میدهد. ولی اگر با این نگاه به سراپای فیلم نگاه كنیم، غیر از حفرههای خالی داستانی به سوالهای بیجواب دیگری هم برمیخوریم.
نمونهاش جایی است كه پدر و امیرعلی برای گرم شدن لاكپشتها و بیرون آمدنشان از تخم، با كمك بومیهای قشم هر چیز سوختنی را كه دم دستشان میرسد، میسوزانند و حتی به اموال دولتی هم رحم نمیكنند. یا اصلا این كه جایگاه سیاستی كه پدر تا قبل از این ماجرا در آن فعالیت میكرده، كجاست و... .
آیا اینها را باید گریزهای فیلمساز از همان سفارشی كاری دانست كه ذهن ما را به خودش مشغول میكند و نمیگذارد به فیلمهای جشنواره دل بدهیم؟
این اتفاقا همان چیزی است كه مادر دربارهاش تحقیق میكند. همین موضوع رئالیستی، دستمایه فیلم نمادین داوودی شده كه میتوانست خیلی جاها بدون شعارتر و تاثیرگذارتر پیش برود.
اما مهمترین نكتهای كه مانع این اتفاق شده این است كه روایت موازی داستانهای آدمهای مختلف قصه، خیلی طولانی میشود و البته خیلی هم دیر به سرانجامی كه خیلی پنهان و پوشیده نیست، میرسد. مثل این كه این شیوه روایت، هنوز جذابیتهایش را برای فیلمساز از دست نداده است.
او مثل فیلم قبلیاش همه شخصیتها را تطهیر میكند و همه آنها را یك قربانی میداند. حتی پدربزرگ هم به عنوان یك سرهنگ رژیم سابق كه هنوز هم به شغل سابقش دلبسته است، حاضر است نانش را از چمنزنی دربیاورد تا این كه جلوی پیشنهادهای اغواگرانه اپوزیسیون آن طرف آب وا بدهد.
یكی از مشكلات اصلی «زادبوم» این است كه نتوانسته قصه این همه آدم را با وجود زمان طولانی فیلم، شفاف و درست روایت كند و از جایی به بعد همه چیز را جمع كرده تا به نتیجهای كه راحت قابل حدس است برساند. برای همین در آن حفرههای خالی زیادی باقی مانده است.
نمونهاش این است كه معلوم نیست تكلیف پروژه علمی امیرعلی كه به خاطرش به سراغ نوه پروفسور آلمانی رفته بود، چه میشود؟ تكلیف پدر سیاسی كار خانواده چه میشود و استحالهاش در قالب رهایی از سیاستبازی را چهجوری باید توجیه كرد؟
سیطره قصه لاكپشتها ذهن مخاطب را بیشتر به سمت تاویل و تعبیر سوق میدهد. ولی اگر با این نگاه به سراپای فیلم نگاه كنیم، غیر از حفرههای خالی داستانی به سوالهای بیجواب دیگری هم برمیخوریم.
نمونهاش جایی است كه پدر و امیرعلی برای گرم شدن لاكپشتها و بیرون آمدنشان از تخم، با كمك بومیهای قشم هر چیز سوختنی را كه دم دستشان میرسد، میسوزانند و حتی به اموال دولتی هم رحم نمیكنند. یا اصلا این كه جایگاه سیاستی كه پدر تا قبل از این ماجرا در آن فعالیت میكرده، كجاست و... .
آیا اینها را باید گریزهای فیلمساز از همان سفارشی كاری دانست كه ذهن ما را به خودش مشغول میكند و نمیگذارد به فیلمهای جشنواره دل بدهیم؟
گردآوری:گروه فرهنگ و هنر سيمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:jamejamonline.ir