این نویسنده ژاپنی همانطور كه در یادداشتی كه در نیویورك تایمز اشاره كرده با كلمات موسیقی بس دلنشین می‌سازد چون هم راز كلمات را می‌داند و هم نت‌های موسیقی را....

یادداشت هاروكی موراكامی در نیویورك تایمز
چندی پیش «ساندی تایمز» هاروكی موراكامی را موفق‌ترین و تاثیرگذارترین نویسنده امروز دنیا معرفی كرد اما اگر یكی از كتاب‌های موراكامی را در دست گرفته باشید متوجه این نكته می‌شوید كه چندان نیازی به اعلام این موضوع توسط روزنامه ساندی تایمز نبود. این نویسنده ژاپنی همانطور كه در یادداشتی كه در نیویورك تایمز اشاره كرده با كلمات موسیقی بس دلنشین می‌سازد چون هم راز كلمات را می‌داند و هم نت‌های موسیقی را. داستان‌های «موراكامی» به 40 زبان دنیا ترجمه شده و در اغلب كشورها از آثارش استقبال خوبی به عمل آمده است. كتاب‌های او مانند موسیقی، زبانی جهانی دارند كه مخاطب را سرشار از لذت می‌كند.
هاروكی موراكامی در سال ۱۹۴۹ در كیوتو، پایتخت باستانی ژاپن به دنیا آمد. پدر بزرگش یك روحانی بودایی بود و پدر و مادرش دبیر ادبیات ژاپنی بوده‌اند اما خود وی به ادبیات خارجی روی آورد. موراكامی در دانشگاه توكیو در رشته ادبیات انگلیسی درس خوانده است. وی اهل ورزش، شنا و موسیقی نیز هست. تسلطش به ورزش و موسیقی درجای‌جای آثارش نیز مشهود است. هاروكی موراكامی ترجمه حدود 20 رمان از آثار مدرن آمریكا را نیز انجام داده است. به دلیل ترجمه آثار سلینجر، برخی بر این عقیده‌اند كه آثار موراكامی تحت تاثیر سلینجر و همینگوی نیز بوده است.
 
او یادداشتش را در روزنامه نیویورك تایمز اینگونه آغاز می‌كند: هیچ وقت تصمیم نداشتم یك رمان نویس بشوم، حداقل تا زمانی كه 29 سالم شد.
از زمانی كه بچه كوچكی بودم زیاد كتاب می‌خواندم و در دنیای رمان‌ها غرق می‌شدم، اگر بگویم كه هیچ وقت دلم نمی‌خواست كه بنویسم دروغ گفته ام اما هیچ وقت فكر نمی‌كردم كه استعداد نوشتن داستان را داشته باشم. زمانی كه نوجوان بودم نویسندگانی مثل داستایوسكی، كافكا و بالزاك را دوست داشتم اما هیچ وقت تصور نمی‌كردم كه كارهایم با آثاری كه آنها جا گذاشتند مقایسه بشود. در سنین پایین آرزوی نویسنده شدن را كنار گذاشتم. كتاب خواندن را به عنوان یك تفریح ادامه می‌دادم و تصمیم گرفتم برای امرار معاشم كاری دست و پا كنم.
 
به صورت حرفه‌ای به موسیقی روی آوردم. سخت كار می‌كردم، پولم را پس انداز می‌كردم. مبلغ زیادی از دوستان و آشنایان قرض كردم و بعد از اینكه دانشگاه را ترك كردم یك باشگاه جاز كوچك در توكیو باز كردم. چند غذای ساده سرو می‌كردیم. نوازندگان جوان در آخر هفته‌ها برنامه اجرا می‌كردند. هفت سال به همین منوال بود. چرا؟ به یك علت ساده: این كار به من این امكان را می‌داد كه صبح تا شب به جاز گوش كنم.
اولین مواجهه من با جاز در سال 1964 بود، وقتی كه 15 سالم بود. آرت بلاكی و جاز مسنجرز در ژانویه آن سال اجرا داشتند و من بلیت كنسرت را به عنوان هدیه تولدم گرفته بودم. این اولین باری بود كه من واقعا به جاز گوش می‌دادم و این اجرا من را دگرگون كرد. گروه موسیقی عالی بود و من مطمئنم آنها یكی از بهترین‌ها در تاریخ موسیقی بودند. هیچ وقت چنین موسیقی جالبی را نشنیده بودم و دیوانه‌اش شدم.
 
سال 2006 با دانیلو پرز پیانیست و جازیست پانامایی شام می‌خوردیم. این داستان را برای او نیز تعریف كردم، او موبایل را از جیبش بیرون آورد و از من پرسید آیا دوست دارم با واین (یكی از ستاره‌های اجرا) صحبت كنم؟ مشخص است كه دلم می‌خواست، او با واین شورتر در فلوریدا تماس گرفت و تلفن را به من داد. اول از همه به او گفتم كه هیچ وقت اجرایی به آن خوبی نشنیده بودم و بعد از آن هم نشنیدم.
زندگی خیلی چیز عجیب و غریبی است. هیچ وقت نمی‌دانی چه اتفاقی پیش می‌آید. من 42 سال بعد نویسنده رمان شدم و با واین شورتر با موبایل صحبت كردم. هیچ وقت تصورش را هم نمی‌كردم.
وقتی 29 سالم شد، یكدفعه حس كردم كه دلم می‌خواهد رمان بنویسم حس كردم كه می‌توانم. البته نمی‌توانستم چیزی در حد داستایوسكی یا بالزاك بنویسم اما به خودم گفتم اهمیتی ندارد. من یك غول ادبی نمی‌شوم. هنوز هیچ ایده‌ای در مورد اینكه چه چیز بنویسم یا چطور بنویسم نداشتم. هیچ تجربه‌ای هم نداشتم و هیچ روش آماده‌ای هم در دسترسم نبود.
 
كسی را هم نداشتم كه به من یاد بدهد كه چه كار كنم یا حتی دوستی كه در مورد ادبیات با او صحبت كنم. تنها فكری كه می‌كردم این بود كه چقدر عالی می‌شود اگر بتوانم مثل نواختن یك ساز بنویسم. وقتی بچه بودم، پیانو می‌زدم و می‌توانستم آهنگ‌های ساده را از روی نت بخوانم اما آنقدر تكنیك نمی‌دانستم كه یك موزیسین حرفه‌ای بشوم. گرچه موسیقی خودم را در پس ذهنم همیشه در جریان می‌دانستم. می‌خواستم بفهمم كه می‌شود این موسیقی را به نوشتار تبدیل كنم؟ این گونه شد كه روش خودم را آغاز كردم.
چه در موسیقی، چه در داستان اساسی ترین قسمت ریتم است. یك نویسنده باید ریتم خوب، طبیعی و مشخصی در نوع نوشتارش داشته باشد وگرنه دیگر كسی كارهای او را نمی‌خواند.اهمیت ریتم را من از موسیقی و مخصوصا جاز یاد گرفتم. «ملودی» یا آهنگ در درجه بعدی اهمیت قرار دارد. در ادبیات « آهنگ» به معنای چینش كلمات برای تنظیم ریتم است. اگر كلمات ریتم را به درستی بسازند چیز دیگری نمی‌ماند. بعد از آن هارمونی است- صداهای ذهنی درونی كه از كلمات حمایت می‌كنند. بعد از آن قسمتی است كه من بیشتر از بقیه دوستش دارم: بداهه گویی آزاد. از كانال‌های مشخصی داستان بی‌محابا از درون نویسنده تراوش می‌كند. مر حله پایانی یا شاید مهم ترین قسمت اوجی است كه شما با تمام شدن یك اثر حس می‌كنید- در مورد پایان «اجرا» و حسی كه از رسیدن به یك مكان پرمعنا و جدید دارید. اگر همه چیز خوب پیش برود این حس تعالی را با خوانندگان (مخاطبان) خود تقسیم می‌كنید. این یك اوج گیری بی‌نظیر است كه شما به هیچ طریق دیگری به آن نمی‌رسید.
 
درعمل من هر چیزی كه در مورد نوشتن می‌دانم از موسیقی یاد گرفته‌ام. ممكن است به نظر متناقض بیاید اما اگر من اینقدر غرق در موسیقی نمی‌شدم و در موردش حساسیت به خرج نمی‌دادم هیچ وقت یك رمان‌نویس نمی‌شدم. حتی الان، 30 سال بعد، من راهكارهای زیادی برای نوشتن از موسیقی خوب یاد می‌گیرم. روش من بسیارزیاد تحت تاثیر ریف‌های بی‌قید چارلی پاركر و نثر روان اسكات فیتزجرالد است و من هم چنان به تكرار نو به نو در موسیقی مایلز دیویس به عنوان یك الگوی ادبی نگاه می‌كنم.
پیانیست سبك جاز تلانیوس مانك همیشه جز موزیسین‌های محبوب من بوده است. یك بار از او پرسیدند كه چطور او صداهای به خصوصی را از پیانو در می‌آورد. او به پیانو اشاره كرد و گفت: «هیچ نت جدیدی نمی‌تواند وجود داشته باشد. وقتی شما به صفحه كلید پیانو نگاه می‌كنید همه نت‌ها آنجا وجود دارد اما اگر شما قصد داشته باشید كه یك نت خاص را بزنید صدایش متفاوت خواهد بود. شما باید نت را كاملا آگاهانه انتخاب كنید!»
 
خیلی وقت‌ها كه می‌خواهم بنویسم این كلمات را به خاطر می‌آورم و با خودم فكر می‌كنم «درست است. هیچ كلمه جدیدی در كار نیست. كار ما دادن معنای جدید و یك نت هم ساز مخصوص به كلمات معمولی است.» این ایده من را همیشه خاطر جمع می‌كند و این به این معناست كه همیشه پهنه‌های وسیع و ناشناخته در جلوی روی ماست، سرزمین‌های حاصلخیزی كه برای ما گذاشته شده تا در آن زراعت كنیم.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com/ ستاره بهروزی
 
مطالب پیشنهادی:
نگاهی به دنیای داستانی ‌هاروكی موراكامی
 نگاهی به جهان داستانی کازوئو ایشی گورو (+معرفی کتاب)
 قصه‌هایی برای تاریکی
5 واقعیت جذاب درباره زندگی ساراماگو
ماجرای دعوای مارکز و یوسا را اینجا بخوانید! (+عکس)