جی.جی. بالارد داستان علمی تخیلی را وسیلهای برای پیشبینی نمیداند، اما نقش هشداردهنده آن را تایید میکند.
چهار گفتوگو با نویسندگان برتر ادبیات علمی تخیلی بین سالهای 1987 تا 2001 صورت گرفته و در بخش زیر جِی.جی. بالارد دلیل علاقه خود به این ژانر و آینده آن را توضیح میدهد.
جیمز گراهام بالارد (15 نوامبر 1930 - 19 آوریل 2009) مشهور به جِی. جی. بالارد رماننویس انگلیسی است. او را یکی از نویسندگان گونه ادبیات پادآرمانشهری (Dystopian literature) میدانند. مشهورترین رمان او «تصادف» است که در آن توانایی انسانی در نابودی خودش، به وسیله فناوری ساخته خودش در طی فرآیند مکانیکیسازی جهان با استفاده از خودروها به نمایش گذاشته میشود.
از «امپراتوری خورشید» بگویید.
وقتی داشتم «امپراتوری خورشید» را مینوشتم متوجه شدم فضا و مکان شانگهای به شکلی نامحسوس در دیگر رمانهایم وجود داشته و خیلی برایم عجیب بود که برای نوشتن کتابی درمورد تجربهام از جنگ 40 سال صبر کردهام، اما حالا میفهمم شاید همیشه درمورد همین دو موضوع مینوشتم. اصلا یکی از دلایلی که موجب شد به ژانر علمیتخیلی روی بیاورم همین بود که به من اجازه میداد فضای لندن دهه 1960 و 1970 را که خوب میشناختم بازسازی کنم، یعنی به شیوه سوررئالیستها منظره را جوری شکل بدهم که بطور ناخودآگاه شبیه شانگهای دوران جنگ باشد. میتوانستم لندن را زیر آب ببرم و دنیا را غرق کنم. میتوانستم زندگی روزمره بریتانیا، اروپای غربی و آمریکا را از نو شکل بدهم.
وقتی داشتم «امپراتوری خورشید» را مینوشتم متوجه شدم فضا و مکان شانگهای به شکلی نامحسوس در دیگر رمانهایم وجود داشته و خیلی برایم عجیب بود که برای نوشتن کتابی درمورد تجربهام از جنگ 40 سال صبر کردهام، اما حالا میفهمم شاید همیشه درمورد همین دو موضوع مینوشتم. اصلا یکی از دلایلی که موجب شد به ژانر علمیتخیلی روی بیاورم همین بود که به من اجازه میداد فضای لندن دهه 1960 و 1970 را که خوب میشناختم بازسازی کنم، یعنی به شیوه سوررئالیستها منظره را جوری شکل بدهم که بطور ناخودآگاه شبیه شانگهای دوران جنگ باشد. میتوانستم لندن را زیر آب ببرم و دنیا را غرق کنم. میتوانستم زندگی روزمره بریتانیا، اروپای غربی و آمریکا را از نو شکل بدهم.
شما از ژانر علمی تخیلی و فرمی که به شما ارائه داد صحبت میکنید. آگاهانه به این سمت رفتید؟ دوران بچگی در شانگهای چنین آثاری میخواندید؟
کتابخوانی دوران بچگیام خیلی درهم است. کلاسیکهای ویژه کودکان مثل «رابینسون کروزو» و «آلیس در سرزمین عجایب» را خواندم. همان موقع خیلی کتابهای مصور آمریکایی میخواندم چون شانگهای زیر نفوذ آمریکا بود. هم کوکاکولا داشتیم و هم ماشینهای آمریکایی و حتی شبکههای رادیویی داستانهای «سوپرمن» را شب و روز پخش میکردند. پس تغذیه فرهنگی متنوعی داشتم، درست مثل حالتی که حالا یک کودک 10 ساله در لندن تجربه میکند.
کتابخوانی دوران بچگیام خیلی درهم است. کلاسیکهای ویژه کودکان مثل «رابینسون کروزو» و «آلیس در سرزمین عجایب» را خواندم. همان موقع خیلی کتابهای مصور آمریکایی میخواندم چون شانگهای زیر نفوذ آمریکا بود. هم کوکاکولا داشتیم و هم ماشینهای آمریکایی و حتی شبکههای رادیویی داستانهای «سوپرمن» را شب و روز پخش میکردند. پس تغذیه فرهنگی متنوعی داشتم، درست مثل حالتی که حالا یک کودک 10 ساله در لندن تجربه میکند.
وقتی بچه بودید هم مینوشتید؟
به شکلی کنجکاوانه شروع به نوشتن کردم. در شانگهای مدرسه که میرفتیم کشیشی که مسئول این مدرسه مذهبی بود برای تنبیه جریمه برای نوشتن به ما میداد. باید 20 تا 30 صفحه جریمه از روی یکی از متنهای کتاب مدرسه مینوشتی. به نظرم کپی کردن بخشی از رمان چارلز دیکنز خیلی سختتر از این بود که از خودم چیزی بنویسم. یادم میآید یک بار چیزی خودم نوشتم و دادم دست معلم. بعد از اینکه شب نگاهی به جریمهها انداخته بود صبح که رفتیم کلاس صدایم کرد و رفتم جلوی نیمکتها ایستادم، بهم گفت: «بالارد دفعه بعد که کتابی برای کپی کردن برداشتی حواست باشد یک تیکه آشغال برنداری.» متوجه نشده بود «ماجرایی در فاضلاب اسپانیا» درواقع نوشته خودم بود. این بود آغاز نوشتن من و شاید تمام نوشتن من در همین چارچوب شکل رفت. دوران نوجوانی در مدرسه مینوشتم.
به شکلی کنجکاوانه شروع به نوشتن کردم. در شانگهای مدرسه که میرفتیم کشیشی که مسئول این مدرسه مذهبی بود برای تنبیه جریمه برای نوشتن به ما میداد. باید 20 تا 30 صفحه جریمه از روی یکی از متنهای کتاب مدرسه مینوشتی. به نظرم کپی کردن بخشی از رمان چارلز دیکنز خیلی سختتر از این بود که از خودم چیزی بنویسم. یادم میآید یک بار چیزی خودم نوشتم و دادم دست معلم. بعد از اینکه شب نگاهی به جریمهها انداخته بود صبح که رفتیم کلاس صدایم کرد و رفتم جلوی نیمکتها ایستادم، بهم گفت: «بالارد دفعه بعد که کتابی برای کپی کردن برداشتی حواست باشد یک تیکه آشغال برنداری.» متوجه نشده بود «ماجرایی در فاضلاب اسپانیا» درواقع نوشته خودم بود. این بود آغاز نوشتن من و شاید تمام نوشتن من در همین چارچوب شکل رفت. دوران نوجوانی در مدرسه مینوشتم.
سنت است که بسیاری از نویسندگان انگلیسی زبان فرم داستان علمی تخیلی را آزمودهاند از جرج اورول و آلدوس هاکسلی بگیر تا اچ.جی. ولز در اوایل قرن بیستم. خودتان را به این سنت نویسندگی مرتبط میدانید؟
دوست دارم چنین باشد. وقتی بچه بودم ولز میخواندم. محال است داستان علمی تخیلی بنویسی و زیر سایه ولز نباشی. چیزی که این نویسندگان به تو میدهند این است که داستان علمیتخیلی فقط محدود به این برخورد سطحی سریالهای «دکتر هو» و «سفرهای ستارهای» و فیلم «جنگهای ستارهای» و باقی رفقا مثل آثار علمی تخیلینویسان بازاری دهه 1950 و 1960 آمریکایی نیست. رمانس علمی قرنهاست بخشی از ادبیات انگلیسی شده و قدمت آن حداقل به دو تا سه قرن پیش بازمیگردد. تعداد نویسندگان انگلیسی بزرگی که چیزی شبیه به داستان علمیتخیلی ننوشتهاند خیلی کم است. به نظر من داستان علمی تخیلی بخشی از رودخانه بزرگ ادبیات خلاقانه است که ادبیات انگلیسی را درنوردیده، چیزی بیش از 400 یا حتی 500 سال است که چنین است و ادبیات علمی مدرن شکل گرفته.
دوست دارم چنین باشد. وقتی بچه بودم ولز میخواندم. محال است داستان علمی تخیلی بنویسی و زیر سایه ولز نباشی. چیزی که این نویسندگان به تو میدهند این است که داستان علمیتخیلی فقط محدود به این برخورد سطحی سریالهای «دکتر هو» و «سفرهای ستارهای» و فیلم «جنگهای ستارهای» و باقی رفقا مثل آثار علمی تخیلینویسان بازاری دهه 1950 و 1960 آمریکایی نیست. رمانس علمی قرنهاست بخشی از ادبیات انگلیسی شده و قدمت آن حداقل به دو تا سه قرن پیش بازمیگردد. تعداد نویسندگان انگلیسی بزرگی که چیزی شبیه به داستان علمیتخیلی ننوشتهاند خیلی کم است. به نظر من داستان علمی تخیلی بخشی از رودخانه بزرگ ادبیات خلاقانه است که ادبیات انگلیسی را درنوردیده، چیزی بیش از 400 یا حتی 500 سال است که چنین است و ادبیات علمی مدرن شکل گرفته.
تا آنجا که من میدانم شما تنها کسی هستید که رئیس جمهور شدن رونالد ریگان را پیشبینی کرده است. به نظرتان این کاربرد خاص ادبیات علمی تخیلی نیست؟
به نظرم ادبیات علمی تخیلی نقش یک پیشگو را دارد و بسیاری از پیشبینیهایش به حقیقت پیوسته است. البته منظورم این نیست که امروز نقش اصلی این ادبیات پیشگویی است. به نظرم دیگر وظیفه نویسنده این ادبیات پیشبینی کردن شیوه جدید سفر فضایی و ماشین لباسشویی نیست. به نظرم ارزش والای ادبیات علمی تخیلی وابسته به مسائل تکنولوژی نیست. به نظرم داستان علمیتخیلی در وادی روانشناختی کاربرد پیشگویی و هشدار دارد چون کارش فرستادن احساسات به آینده است. به واکنشهای خودآگاهانه و نیمهآگاهانه ما به تمامی اموری که از آینده به سوی ما میآید نگاه میکند. به نظرم در پیشبینی ما از دنیای غریب ذهنی آینده، ادبیات علمیتخیلی امروز بیشترین اهمیت را دارد.
به نظرم ادبیات علمی تخیلی نقش یک پیشگو را دارد و بسیاری از پیشبینیهایش به حقیقت پیوسته است. البته منظورم این نیست که امروز نقش اصلی این ادبیات پیشگویی است. به نظرم دیگر وظیفه نویسنده این ادبیات پیشبینی کردن شیوه جدید سفر فضایی و ماشین لباسشویی نیست. به نظرم ارزش والای ادبیات علمی تخیلی وابسته به مسائل تکنولوژی نیست. به نظرم داستان علمیتخیلی در وادی روانشناختی کاربرد پیشگویی و هشدار دارد چون کارش فرستادن احساسات به آینده است. به واکنشهای خودآگاهانه و نیمهآگاهانه ما به تمامی اموری که از آینده به سوی ما میآید نگاه میکند. به نظرم در پیشبینی ما از دنیای غریب ذهنی آینده، ادبیات علمیتخیلی امروز بیشترین اهمیت را دارد.
در تمام آثارتان بر استحاله روانشناختی، بر شیوههای تغییر انسان در ارتباط با طبیعت و بلایای انسانی و در آثار دهه 1970 خود بر رابطه با جامعه آرمانی تاکید بسیاری کردهاید. تا چه میزان شما استحاله روانشناختی واقعی را توصیف کردهاید و تا چه میزان این توصیفات استعاری بوده است؟
به شکلی استعاری این کار را کردهام. «تصادف» استعاره از مشاهده من درمورد غیرانسانی شدن دنیایی است که در آن زندگی میکنیم. ما از جامعهای که با واکنشهای انسانی در آن میزیستیم دور شدهایم. به دلیل امکانات وسایلمان دیگر به تصادف فکر نمیکنیم و مردم دور قربانی یک حادثه جمع میشوند. یک لحظه ناراحت میشویم اما واقعا در این بزرگراهها غرق شدهایم. اصلا وقت نداریم یک لحظه از همه چیز دست بکشیم و احساس انسانی طبیعی خود را بروز بدهیم. «تصادف» استعارهای افراطی از خطرات پیش روی ماست.
به شکلی استعاری این کار را کردهام. «تصادف» استعاره از مشاهده من درمورد غیرانسانی شدن دنیایی است که در آن زندگی میکنیم. ما از جامعهای که با واکنشهای انسانی در آن میزیستیم دور شدهایم. به دلیل امکانات وسایلمان دیگر به تصادف فکر نمیکنیم و مردم دور قربانی یک حادثه جمع میشوند. یک لحظه ناراحت میشویم اما واقعا در این بزرگراهها غرق شدهایم. اصلا وقت نداریم یک لحظه از همه چیز دست بکشیم و احساس انسانی طبیعی خود را بروز بدهیم. «تصادف» استعارهای افراطی از خطرات پیش روی ماست.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: khabaronline.ir/ حسین عیدیزاده
مطالب پیشنهادی:
این زن جنایت میکند!!
حس بیرون آمدن کلمات از تن/ پل آستر چگونه مینویسد؟
گفتوگو با نویسندهای آمریكایی كه اروپاییها او را ستایش میكنند ادبیات فانتزی چیست و چرا دوستش داریم؟
قصههایی برای تاریکی