داستان تلخون صمد بهرنگی؛ تلخون وقتی دید زن آشپزباشی می خواهد بیرون آید از پیش دوید و از وسط حوض سر درآورد. زودی رفت و زیر پای خانم خود را به خواب زد. زن آشپزباشی از زیرزمین بیرون آمد، تخته سنگ...
ته باغ ما، یك سر طویله بود. روی سر طویله یك اتاق بود، آبی بود. اسمش اتاق آبی بود (می گفتیم اتاق آبی) ، سر طویله از كف زمین پایین تر بود. آنقدر كه از دریچه بالای آخورها سر و گردن مالها پیدا بود
این صلت فخر است پذیرفتم و باز دادم که مرا بکار نیست و قیامت سخت نزدیک است حساب این نتوانم داد و نگویم که مرا خست در بایست نیست اما چون بدانچه دارم و اندک است قانعم وزر و بال این چه بکار آید؟
پسرك در حالی كه هنوز ژاكت زبر و خشنی را كه در قسمت سینه سوراخ و پاره شده بود، بر تن داشت به پشت خوابانیده شده بود. گویی كه در خواب است، اما همه جای بدنش خون آلود بود. بر روی پیراهنش كه...
رومن گاری را در ایران بیشتر با خداحافظ گاری کوپر میشناسند که البته معروفترین اثر اوست اما آثار دیگر این نویسنده بزرگ به تمام معنا جذاب و تاثیرگذار است، به همین منظور این هفته داستان شیفته پاکی او را برای شما انتخاب کردیم
حیف آدم نیست که اینقدر بی دست و پا باشد؟ چرا اعتراض نمیکنید؟ چرا سکوت میکنید؟ در دنیای ما چطور ممکن است انسان، تلخ زبانی بلد نباشد؟ چطور ممکن است اینقدر بی عرضه باشد؟...