خدایان سیزیف را محکوم کرده بودند که دائما سنگی را به بالای کوهی بغلتاند، تا جائیکه سنگ بخاطر وزنش به پایین میافتادآنها به دلائلی فکر میکردند که تنبیه وحشتناک تری از کار عبث و بی امید وجود ندارد...
به زودی احساس نوعی نفرت از او در وجودم زبانه كشید و این دقیقاً خلاف امیدواریم بود.نمیدانم چگونه این حالت به وجود آمد و چرا ملایمت و بردباری او حالم را دگرگون میكرد.نرم نرمك احساس دلزدگی...
نوزاد پس از به دنیا آمدن به حبابی استریل منتقل شود می تواند در برابر میكروبها محافظت شود و بعد هم با پیوند استخوان خواهرش زنده بماند !تا اینجا همه چیز درست است ولی آنها یك چیز را محاسبه نكردند...
قصه ی « خواب و بیداری» را به خاطر این ننوشته ام كه برای تو سرمشقی باشد. قصدم این است كه بچه های هموطن خود را بهتر بشناسی و فكر كنی كه چاره ی درد آنها چیست؟