جویس کارول اوتس
وقتی من و همسرم با همدیگر می‌دویم واقعا شادم. زمانی كه در طبیعت هستم احساس آرامش می‌كنم. آدم بسیار فعالی هستم؛ هنگامی كه می‌دوم....
 
امیدوارم صخره را تا بالای تپه برسانم
هرگز خودم را در زندگی به عنوان یك نویسنده تصور نكردم. به عقیده من در هنر، اشخاص همان كاری را كه دوست دارند، می‌كنند. بعضی‌ها پیانو می‌نوازند چون این كار را دوست دارند همان‌طور كه كسانی هم نقاشی یا مجسمه‌سازی می‌كنند. اما زمانی كه كسی از طریق نوشتن و كارهای مثل آن دنبال جذب مخاطب است اسمی مثل «نویسنده» به او اطلاق می‌شود؛ در حالی كه فكر می‌كنم كه این عمل، خودآگاهانه و متعالی است در صورتی كه من هرگز برای رسیدن به آن تلاش نكرده‌ام
 
از چه زمانی متوجه شدید كه می‌توانید چیزی بنویسید؟
وقتی خیلی جوان بودم نوشتن را شروع كردم. حتی قبل از اینكه خواندن و نوشتن یاد بگیرم ادای نوشتن بزرگ‌ترها را در می‌آوردم. بنابراین این‌طوری نوشتن را شروع كردم قبل از اینكه قادر به نوشتن باشم؛ اما آن زمان به نویسنده شدن فكر نمی‌كردم. مانند بسیاری از كودكان فقط به دنبال كنكاش، طراحی و نقاشی كردن بودم. مقداری هم آهنگ و آواز و غیره ساختم اما نوشتن تنها چیزی بود كه با آن مانوس شدم.
 
آیا خانواده‌ات از تمایلت به نوشتن اطلاع داشتند؟
بله، فكر می‌كنم آنها فهمیده بودند؛ چون همیشه تشویقم می‌كردند. ما در مزرعه‌ای كوچك در شمال نیویورك زندگی می‏كردیم و به نظرم آن محیطی واقعا مناسب برای پرورش خلاقیت كودكان به‌طور خاص نبود. به مدرسه‏ای كه فقط یك كلاس درس داشت می‌رفتم. بنابراین كمابیش خودم راهم را یافتم اما خانواده‌ام همیشه پشتیبان وحامی‏ام بودند.
 
فكر می‌كنید خانواده و محیط اولیه زندگی‌ات تاثیری روی نوشتنت داشتند؟
همیشه به نوشتن خود زندگینامه خیلی علاقه‌مند بوده‌ام. والدین ونسل پدربزرگ و مادربزرگ‏ام علاقه زیادی به من داشتند. به نظرم در آنها یك نوع انعطاف‌پذیری و اتحاد دیده می‌شد كه ممكن است تا حدی در نسل من و نسل‌های بعدی كمتر دیده شود چون از زمان بحران اقتصادی (1930-1940) در آمریكا، زندگی كردن نسبتا راحت شده است. بنابراین به نسل پدر و مادرم علاقه بیشتری دارم. شاید گذشته از احترام، حس كنجكاوی نسبت به آنچه كه آنها گذراندند، علاقه مرا به نسل آنها بیشتر كرده است.
 
اولین چیزی كه نوشتید درباره چه بود؟
اولین چیزی كه نوشتم درباره حیوانات و مزرعه بود. من حیوانات را خیلی دوست دارم وبا آنها احساس نزدیكی می‌كنم. زمان‌های زیادی را با حیوانات سپری كردم كه به زمان كودكی‌ام برمی‌گردد؛ درباره گربه‌ها و اسب‌ها می‌نوشتم.
 
از چه زمانی فهمیدید كه قصد دارید نویسندگی را دنبال كنید و آیا شیوه‌ای برای نویسندگی درپیش گرفتید؟
خیلی مشتاق درك صداها و احساسات بودم. چهارده ساله بودم كه كتابی از ویلیام فاكنر خواندم؛ در طول كتابخانه كوچكی در لاكپرت نیویورك قدم می‌زدم كه چندین كتاب روی قفسه دیدم. كتابی درباره بیوگرافی منتقدانه از فاكنر را به امانت گرفتم. به‌طور مبهم چیزی‌هایی از فاكنر شنیده بودم چون كه جایزه نوبل برده بود. وقتی به كتاب نگاهی انداختم جذبش شدم. بنابراین وقتی شروع به خواندن كتاب‏های فاكنر كردم تقریبا 14 یا 15 سالم بود و همین باعث ترغیبم به نوشتن شد.
همچنین جذب همینگوی شدم كه تا اندازه‌ای نقطه مقابل فاكنر بود. بنابراین بدون اینكه بدانم دارم چه كار می‌كنم، به نوعی كارآموزی‌ام را شروع كردم.
 
از چه زمانی واقعا تصمیم گرفتید كه از دیگر نویسندگان پیروی و شیوه‌شان را دنبال كنید؟
از زمانی كه دانش آموز دبیرستانی بودم به‌طور بسیار منظم خواندن و پیروی از نویسندگان را شروع كردم. پیروی از آنها آگاهانه نبود. خودم را تحت طلسم فاكنر و همینگوی یافتم. مطالعه آثار یوجین اونیل را به یاد می‎آورم. جوان‌تر از آن بودم كه خیلی از چیزهایی را كه می‌خوانم درك كنم، اما شیفته زبان، آهنگ و ریتم صدای آنها بودم و مثل اینكه به خلسه بروم مرا جذب آنها می‌كرد.
 
از چه زمانی تصمیم گرفتید نویسنده شوید و شروع به برنامه‌ریزی برای نوشتن كردید؟
هرگز خودم را در زندگی به عنوان یك نویسنده تصور نكردم. به عقیده من در هنر، اشخاص همان كاری را كه دوست دارند، می‌كنند. بعضی‌ها پیانو می‌نوازند چون این كار را دوست دارند همان‌طور كه كسانی هم نقاشی یا مجسمه‌سازی می‌كنند. اما زمانی كه كسی از طریق نوشتن و كارهای مثل آن دنبال جذب مخاطب است اسمی مثل «نویسنده» به او اطلاق می‌شود؛ در حالی كه فكر می‌كنم كه این عمل، خودآگاهانه و متعالی است در صورتی كه من هرگز برای رسیدن به آن تلاش نكرده‌ام. من می‏نویسم اما دوست ندارم خودم را نویسنده بدانم چرا كه فكر می‌كنم چنین تصوری تا حدودی خودبزرگ‌بینی و پرمدعا بودن است. در حال حاضر، من یك معلم هستم. به معنای واقعی كلمه، معلم هستم و آن نوع دیگری از فعالیت است. نویسنده بودن چیزی است كه بیشتر تمایل به انجامش دارم تا صحبت كردن درباره‌اش.
 
آیا حس می‌كردید كه با كودكان دیگر فرق دارید؟
مقایسه كردن خود با دیگران واقعا سخت است. هر كدام از ما شخصیت خاص خودش را دارد. اغلب احساس كرده‌ام كه آدم خیلی خنثایی هستم و تقریبا هیچ شخصیتی ندارم.
اما تا آنجا كه به شخصیت من مربوط می‌شود گویا كه آدمی بی‌طرف یا میانه‌رو هستم. نمی‌دانم متفاوت از دیگران بوده‌ام یا نه، ممكن است بوده باشم. شاید هیچ كسی شخصیت نداشته باشد و هر كس شخصیت خود را در مفهومی كه درمی‌یابد، می‌سازد.
 
آیا با مشكل عمده‌ای در دوران نویسندگی مواجه شدید؟
مشكل عمده؟ كمتر مشكلی در طول زندگی داشته‌ام. دوست نویسنده‌ای به نام جان مكفی در پرینستون دارم كه می‌گوید هر نویسنده‌ای گاهی با كمی اعصاب‌خوردی كوچك در نیم‌روز مواجه می‌شود اما همچنان به نوشتن ادامه می‏دهد. فكر می‌كنم منظورش همین مشكل عمده باشد. هر روز شبیه یك صخره بزرگی است كه در تلاشم آن را به بالای تپه برسانم. آن را تا حدی معقول به بالا می‌برم، كمی به عقب بر می‌گردد ولی باز به جلو هدایتش می‎كنم، امیدوارم صخره را تا بالای تپه برسانم.
 
آیا تا به حال احساس یأس كردید؟
چندین بار چیزی مثل یأس را احساس كرده‌ام. حالا صحبت كردن درباره‌اش برایم سخت است چون كسی نمی‎تواند عمق احساساتش را به دیگری منتقل كند. وقتی كسی در باره چیزی با نگاه به گذشته حرف می‎زند، به نظر راحت می‌رسد اما زمانی كه در حال تجربه كردن آن است چنین حسی ندارد.
 
وقتی احساس شكست می‌كردید چه چیزی باعث ادامه كارتان می‌شد؟
هرگز احساس شكست نكردم. همیشه به جلو حركت كرده‌ام. به خودم اجازه احساس شكست نمی‌دهم. احساس شكست می‌تواند آغاز یك شكست باشد. یك بار روی پروژه‌ای كار می‌كردم.
آن پروژه مهم‌ترین مثال در ذهنم است كه چطور شكست را تجربه كردم؛ اما با پیدا كردن روش ارتباط با موضوع، نوعی روش زندگی را هم یافتم. نوشتن مانند روش زندگی است؛ ما باید مسیر درست را پیدا كنیم در غیر این صورت فقط مواد خامی باقی می‌مانند كه نمی‌توان هیچ كاری با آنها كرد.
 
در مورد فرآیند نوشتن بگویید؟ چه مراحلی طی می‌شود تا اثر به پایان برسد؟
مراحل نوشتن از شكل گرفتن ایده تا به پایان رساندن اثر، واقعا غیرقابل پیش‌بینی است و ممكن است سال‌ها طول بكشد. برای نوشتن یك رمان عناصر زیادی به ذهن می‌رسد. مثل انشعاب‌های فرعی هستند كه مسیرشان را به سمت رودخانه سوق می‌دهند. شما رودخانه را می‏بینید كه به نظر می‏رسد شبیه یك كل منسجم است اما در حقیقت، از بی‌شمار- شاید هزاران – انشعاب‌های فرعی كوچك ساخته شده است. حتی سخت است در مورد این موضوع صحبت كنیم. در حال حاضر این یك جور جریان جویباری است.
اگر ایده‏ای داشته باشم، آن ایده كافی نخواهد بود. ایده باید با یك چیزی از ناخودآگاه، نوعی همفكری یا ارتباط، دركی نمایشی مانند جرقه شناختن، تقویت شود. به طور مثال می‌خواستم رمانی بنویسم درباره مردی كه به اشتباه متهم به جنایت شده بود و احتمال می‌رفت به زندان برود. بچه‌هایش درصدد تبرئه او بودند و تلاش می‌كردند پدرشان را آزاد كنند.
این ایده‌ای بود كه سال‏ها در ذهنم می‏گذشت اما وقتی روی رمان كار كردم آن ایده سرنوشتی متفاوت به خود گرفت. جرقه اصلی را به خاطر می‌آورم و بدون آن جرقه نمی‌توانستم آن رمان را بنویسم. اما اكنون آن رمان كاملا متفاوت است و این مراحل مرموز را نمی‌فهمم.
 
هیجان انگیزترین لحظه زندگی‌تان چه بود؟
شاید در آینده اتفاق بیفتد. مطمئن نیستم. زندگی‌ام بسیار درونی و منزوی است. آنقدر تمایلی به توجه كردن به مسائل بیرونی ندارم. وقتی من و همسرم با همدیگر می‌دویم واقعا شادم. زمانی كه در طبیعت هستم احساس آرامش می‌كنم. آدم بسیار فعالی هستم؛ هنگامی كه می‌دوم سوخت و ساز بدنم به‌نظر طبیعی می‌رسد، نه موقعی كه روی صندلی نشسته‌ام. بنابراین شادترین لحظات زندگی‌ام مسلما زمانی است كه در تنهایی یا با همسرم در طبیعت باشم.
 
می‌توانید برای كسانی كه هیچ اطلاعی در زمینه‌ كاری‌تان ندارند، توضیح دهید و آنها را ترغیب به نوشتن كنید؟
نوشتن؟ حوزه نوشتن با تنش همراه است و نوعی فعالیت هنری است. فكر می‌كنم از لحاظ روانشناسی در بعضی موارد خوب نیست. نوشتن بسیار مهیج و متلاطم است. من از تدریس صحبت كردم كه آن را بسیار آرام، صلح آمیز، مفید و نیروبخش یافتم. تدریس یك فعالیت اجتماعی است. خلق تخیلات فردی، نوعی انزواست و من آن را بارها مملو از اضطراب یافتم پس لزوما آن را توصیه نمی‌كنم. من فكر می‌كنم كسانی كه هنرمندند، هنرمند خواهند شد و برخی از آنها فشار روانی زیادی را متحمل می‏شوند. من نمی‌توانم در آینه نگاه كنم و به خودم بگویم كه این بهای سختی است. زیرا كه ما واقعا نمی‌دانیم، تا اینكه همه ما به پایان برسیم و بعد ببینم كه آیا این سختی ارزش‌اش را داشته یا نه.
 
آیا برای شما تدریس نوعی توازن برای نوشتن است؟ توازنی بین درون‌گرایی و برون‌گرایی؟
ممكن است باشد. تدریس برای من مثل نوشتن است. البته من فكر می‌كنم نوشتن كارخیلی راحتی نیست. من بچه‌ای ندارم اما اگر داشتم و به زمینه تولید كاری خلاق، گرایش پیدا می‌كرد، نگرانش می‌شدم.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com/ زهرا تیرانی  
 
مطالب پیشنهادی:
 جویس كرول اوتس: چگونه خاطرات اندوهبار خود را نوشتم!
زنان نویسنده‌های معروف مرد!!
 مصاحبه با ویرجینیا آلدر، همسر ریچارد براتیگان
زندگی عجیب و غریب خواهران برونته 
گفت و گو با مارگارت آتوود به مناسبت انتشار تازه‌ترین رمانش