ایتالو كالوینو، آدم باحالی بوده، شك نكنید. آن قدر زبان داستان‌هایش بامزه و پر از تكه و كنایه‌های ناب است كه دلتان می‌خواهد زنده بود و می‌توانستید...

  


خودتان را برای لبخند، حیرت و عاشق شدن آماده كنید
ایتالو كالوینو با كتاب‌های تازه ترجمه شده اش در انتظار خواننده‌هایی مثل شماست

"تو داری شروع به خواندن داستان جدید ایتالو كالوینو می‌كنی. آرام بگیر و  حواست را جمع كن. تمام افكار دیگر را از سر دور كن. از آن سو، مثل همیشه تلویزیون روشن است،‌ پس بهتر است در را ببندی. فورا به همه بگو:" نه. نمی‌خواهم تلویزیون تماشا كنم!". اگر صدایت را نمی‌شنوند، بلند تر بگو:" دارم كتاب می‌خوانم." با این سر و صداها شاید حرف‌هایت را نشنیده باشند، بلند تر بگو، فریادبزن:" دارم داستان جدید ایتالو كالوینو را می‌خوانم.." هر چند كالوینو این‌ها را سال‌ها قبل در شروع كتاب "اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری" برایمان نوشته بود، اما حالا می‌شود با ترجمه‌های جدید كه از داستان‌های كوتاهش شده دوباره فریاد زد: دارم داستان جدید ایتالو كالوینو را می‌خوانم...
مثل اینكه خود كالوینو هم یك چیزهایی می‌دانست. مگر می‌شود پای داستان‌های او بنشینید و نتوانید آرام بگیرید و چیزی حواستان را پرت كند؟ خیر، ایتالو كالوینو همان كسی است كه با اعجاز كلمه‌هایش نمی‌گذارد موقع خواندن كتابش،‌ آب از آب تكان بخورد، مگر درست توی كله شما؛‌ همان مرد دماغ گنده‌ای كه نویسنده‌ای خوشنام در ایران است و البته بیش از آن،‌ خوش شانس چون هم مترجم‌های خوبی به تورش خوره اند و هم خوانندگان درست  و درمانی؛  همان مرد طناز و خوش قریحه ای كه مخاطبانش را وادار می‌كند عاشقش شوند؛ از آن عاشق‌هایی كه همیشه سری تكان می‌دهند و زیر لب در موردش می‌گویند:" از آن ایتالیایی‌های نازنین.."
اگر فقط یكی از كتاب‌های داستانی كالوینو را خوانده باشید، كافی است تا بدانید از چه چیزی حرف می‌زنیم؛ از دنیای اجق وجق ذهن یك نویسنده ایتالیایی  كله خر كه كلماتش اصولا بی پروا روی كاغذ سر خورده اند.
با اینكه كالوینو نوشتن را از مسایلی جدی مانند نهضت مقاومت و سفرنامه‌های واقعی شروع كرد ولی بالاخره سر از مسایل غیر جدی مثل "انسان" در آورد! كسی كه در میانه سال‌های 1940 تا اوایل 1950، سفت و سخت توی روزنامه‌ها از كمونیست می‌نوشت و آتش تنور  ماركسیسم را گرم نگه می‌داشت.
بعد از چاپ چند كتاب مثل "مورچه آرژانتینی" و "شوالیه ناموجود" طعم خوش كنایه و طنازی به دهانش مزه كرد و بالاخره در سال 1957، بی خیال حزب كمونیست شد، استعفایش را هم رسما توی روزنامه لونیتا چاپ كرد و دندان لق را كند و گذاشت تا جای آن، داستان‌هایی با دنیایی دوست داشتنی و حس و حالی هجو آمیز سبز شود.

كالوینویی، كالوینویی

كالوینو را در ایران بیشتر با سه گانه "نیاكان ما" می‌شناسند؛ یعنی مجموعه "بارون درخت نشین"، "شوالیه ناموجود" ‌ و "ویكنت دو نیم شده"؛ همان كتاب‌هایی كه علاقه وافر كالوینوبه دوختن زمین و زمان به هم را به خوبی نشان می‌دهد. البته اگر از آن خوره‌های كالوینو باشید ( كه البته شانس نیز با شما یار بوده كه هم خوش سلیقه اید و هم آثار نویسنده مورد علاقه تان به فارسی برگردانده شده)، دیگر دستتان آمده كه در داستان‌های كالوینو نباید به دنبال منطقی همه گیر باشید.
باید یاد بگیرید كه كلمه‌های كالوینو را با منطق خودش بخوانید و كیف كنید.
البته داستان‌های تخیلی كالوینو كه خیلی هم نمی‌توان مرز بین تخیل و واقعیت را در آنها از هم جدا كرد، آن قدر صمیمی‌، روان و خودمانی هستند كه اصلا دلتان نمی‌آید كه با آنها ارتباط برقرار نكنید. فقط كافی است یك بار یكی از كتاب‌هایش را ورقی بزنید تا جملات ریز و درشت، لبخند پت و پهنی را در صورت‌تان بنشانند؛‌ لبخندی كه بیشتر حاصل لطافت 6 سیلندر و ذهن خلاق آقای نویسنده است. وقتی كالوینو می‌خوانید، در اصل نمی‌دانید چه می‌خوانید. نه دلتان می‌آید به داستان‌هایش لقب "تخیلی" بدهید و نه "رئالیستی". نه می‌توانید او را به توهم متهم كنید و نه هر چه بخوانید حالی‌تان می‌شود كه توی ذهن این مرد چه گذشته است. شاید برای همین است كه خیلی‌ها برای داستان‌های او فقط می‌توانند یك صفت پیداكنند؛"كالوینویی".

شوخی حتی با دم شیر
ایتالو كالوینو، آدم باحالی بوده، شك نكنید. آن قدر زبان داستان‌هایش بامزه و پر از تكه و كنایه‌های ناب است كه دلتان می‌خواهد زنده بود و می‌توانستید یك ساعتی با او حرف بزنید و احتمالا كلی هم بخندید. زبان طنز او در كتاب‌هایش از نگاه بی پروا و رهای او جان گرفته. نگاهی كه به هیچ وجه درگیر نظریه پردازی و فلسفه بافی نیست و همین طور برای خودش تا هر جا كه بخواهد كش می‌آید. شاید اگر قرار بود از ذهن كالوینو یك شكل هندسی بكشند، دایره كج و معوجی  از آب درمی‌آمد كه بالاخره یك جایش یك سوراخ بزرگ برای پرواز افكارش پیدا می‌شد. شاید برای همین است كه خود او هم، در جایی قواعد كار یك نویسنده را 5 ویژگی می‌داند كه خودش در بیشتر آنها در بهترین حالت قرار دارد؛‌ سبكی،‌ چالاكی، درستی، مرئی بودن و كثرت؛ ویژگی‌هایی كه از نظر ایتالوی ایتالیایی قواعد كار نویسندگی به حساب می‌آید.
حالا اگر قرار باشد اینها را یكی كنیم، سر جمع می‌شود؛‌"ایتالو كالوینو". البته زبان نوشته‌های او در ظاهر آشفتگی‌هایی دارد كه چاشنی ماجرا است، ‌نترسید؛ آقای نویسنده حتی با شخصیت خودش هم شوخی داشته و به قول خودش در شخصیت اش توازن و عدم توازن، بر هم تاثیر می‌گذارند و تعادل ایجاد می‌كنند؛ "چون نشانه ماه تولدم هم میزان است".
كالوینو با تمام بی پروایی كه د رخرج كردن كلمات و ساختن جملات بی همتا داشت، از اراده بیوگرافی، احساس عذاب می‌كرد و معتقد بود بازگو كردن اطلاعات زندگی هر كس مثل این است كه مقابل روانكاو قرار بگیرد. البته اینكه درسال 1923 در كوبا به دنیا آمد و در سال 1985 درگذشت و داستان‌های زیادی به جا گذاشت و تبدیل به یكی از بزگ ترین نویسندگان قرن بیستم شد، نیازی به تایید خودش هم ندارد.

خودم با دیگران
لحن جادویی و افسانه ای، تمثیل‌های گل درشت، تاثیر پذیری خوش خیم از اسطوره‌ها و افسانه‌ها، تخیل قاطع،‌ اتفاقی بودن و بداهت و بی فاصلگی با خواننده،‌ همه آن چیزهایی است كه با خواندن كالوینو می‌توانید كشف كنید. باید یادتان باشد كه شما با یك نویسنده معمولی طرف نیستید، معمولا او و بورخس را مثل 2 خط موازی می‌دانند كه شبیه هم هستند ولی هرگز به هم نمی‌رسند. اشكی را كه بورخس بر چشم خوانندگانش می‌نشاند، كالوینو نمی‌پسندید، و لبخند سرخوشانه ای جایگزین آن كرد. البته كالوینو با امبرتواكو هم رابطه نزدیكی داشته و اكو معتقد بوده كه ایتالو،‌"ندیم" او بوده است،‌ حالا دیگر خدا می‌داند. كالوینو در نوشته‌هایش خیلی به طبیعت نزدیك می‌شود كه خیلی‌ها دلیلش را زندگی در میان گیاهان و گل‌ها می‌دانند؛ ‌بالاخره پدر و مادر گیاه شناس، تاثیراتی هم روی بچه داشته‌اند.
اوج این نزدیكی را می‌توان در كتاب "بارون درخت نشین" دید كه شخصیت اصلی داستان برای همیشه، زمین سفت خدا را می‌بوسد و می‌گذارد كنار و یك عمر روی درخت‌ها زندگی می‌كند و همه چیز و همه كس را از آن بالا می‌بیند؛ ویژگی ای كه به گفته منتقدان،‌ بزرگ‌ترین شاخصه روشنفكران به حساب می‌آید؛ فاصله گرفتن از واقعیت برای پیدا كردن میدان دیدی وسیع تر، بهتر و بیشتر است تا بتوانند برای آنچه به خاطرش شورش كرده اند،‌ بهتر عمل كنند. برای همین است كه خیلی از آدم‌هایی كه دوست دارند متفاوت باشند، كالوینو خوان می‌شوند. ما هم برای چیزهایی كه كالوینو به ما داده، هوایش را داریم. بله كالوینوی عزیز!
 
 
 
 مطالب پیشنهادی:
وقتی «پاپا» دلگیر شد!
 گزارش تصویری: نقاشی‌های نویسندگان بزرگ جهان
نویسنده‌ای با دنیای کودکانه!
بورخس و تـﺄثير آن بر ادبيات داستانی معاصر ايران
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: مجله همشهری جوان
اختصاصی سیمرغ