او شاید برای پرداخت قبض برق و تلفن سری به بانک هم نمی‌زند. و از همین لحظه هاست که داستان‌های زنانه بیمار می‌شوند. حال تصور کنید اگر مخاطبی از یک کشور دیگر...
  
    
 
  گفت وگو با فرزانه کرم پور
   داستان نویسان زن غالباً زیر عنوان زنانه نویسی در این سال ها توسط منتقدان و نظریه پردازان معرفی شده اند. کسی هم در نقدهایش تعریف دقیقی از این نوع پرداخت یا ارائه به دست نداده است. صرف حضور کاراکتر زن در آشپزخانه یا خانه نمی‌تواند دلیلی باشد بر زنانه نویسی و حتی شک دارم این ویژگی در ادبیات غرب به عنوان یک شاخصه مهم در متن هایی که نویسنده آنها یک زن است، مطرح باشد. اما در ایران حکایت شکل دیگری دارد. و بعد شما شاهد سیل معرفی شخصیت های زنی هستید که زیرمجموعه متن های زنانه یا زنانه نویسی طبقه بندی شده اند. انگار که شخصیت های زن داستان های ما در خانه زندانی اند. این نوع نگرش بر عنصر فضاسازی تاثیر مستقیم گذاشته است. طبیعی است که هر گاه شخصیت زن را در حصار آشپزخانه به تصویر کشیم، رد و نشانه یی از فضاهای بیرونی شهری دیده نخواهد شد. این زن از خانه نه تا سر کوچه می‌رود، نه شهر را می‌بیند، نه سوار تاکسی یا اتوبوس یا مترو می‌شود و نه به محل کار احتمالی می‌رود.
او شاید برای پرداخت قبض برق و تلفن سری به بانک هم نمی‌زند. و از همین لحظه هاست که داستان‌های زنانه بیمار می‌شوند. حال تصور کنید اگر مخاطبی از یک کشور دیگر داستان های زنانه ما را بخواند خیال می‌کند زن های ایرانی را در خانه حبس کرده اند. آنها غرق در ذهنیات خود ند، به خیالپردازی درباره همسر خود مشغول و دغدغه هایشان از پختن یک غذای لذیذ فراتر نمی‌رود. حتی جای خالی روابط انسانی در این نوع داستان ها به شدت احساس می‌شود. اما در این میان تک و توک نویسنده های زن هم هستند که از این نکته غافل نمانده و شما با خواندن داستان هایشان به درکی از اوضاع اجتماعی ایران می‌رسید. یکی از این زن های داستان نویس فرزانه کرم پور است که از اولین مجموعه داستان خود تلاش اش برای بازنمایی محیط بیرون از خانه مشهود بود. او هرگز به ذهنیات شخصیت های داستانی به شکل افراطی یا اغراق شده نمی‌پردازد.
دوربین او به ثبت کنش های بیرونی مشغول است. حتی اکثر راوی های اول شخص داستان ها کارکرد نمایشی دارند. به این ترتیب شما با متن هایی روبه رو هستید که انسان را در بستر اجتماع نشان می‌دهد. و اتفاقاً عنصر فضاسازی عنصر غالب است. شاید این نوع پرداخت ریشه در نوع زیست نویسنده داشته باشد، شاید هم به دیدگاه ها و جهان بینی نویسنده مربوط باشد و شاید هم تلفیقی از این دو رویکرد سبب می‌شود داستان ها از لایه های اجتماعی بهره مند شوند. به هر حال در این نوع داستان ها انسان در خلأ رها نمی‌شود. چنین انسانی واجد ذهنیاتی است که برخاسته از خاستگاه اجتماعی اوست؛ باورپذیر است و ملموس. نه فقط برای زن ها که مردها. تاریخ مصرف ندارد. این داستان ها لایه های مختلفی برای نقد و تفسیر فراهم می‌کنند. سرسلسله این جریان در نوع کمال یافته اش در داستان های همینگوی دیده می‌شود. و بزرگ ترین حسن این داستان ها در وجود امر عینی است؛ امری که هر یک از ما هر لحظه با آن مواجهیم. درباره نوع ارائه این گونه داستانی با فرزانه کرم پور گفت وگویی انجام داده ایم که در ادامه می‌خوانید.
 
چرا در سال های اخیر ما شاهد کمرنگ شدن عنصر فضاسازی در ادبیات داستانی هستیم؟
▪ فضاسازی در محوطه های خصوصی کمرنگ نشده، ساختن فضاهای اجتماعی کمرنگ شده.
با توجه به اینکه بیشتر نویسندگان در شهر زندگی می‌کنند اما نشانه های شهری مانند وضعیت خیابان ها یا نوع درختان یا حتی نوع زیست انسان شهری در داستان ها دیده نمی‌شود. دلایل این رویکرد را در چه عواملی می‌دانید؟
▪ آثار ادبی امروزه دو دسته هستند؛ آثاری که چاپ می‌شوند و آثاری که اجازه چاپ ندارند. در مورد آنچه منتشر شده است و می‌شود، مساله مطرح شده صادق است... وقتی داستان باید در آپارتمان در محله یی بی نام، در حاشیه یک روستای ناشناس، رودی در ناکجاآباد یا خانه یی سرتپه اتفاق بیفتد که به هیچ کس و هیچ جا و قوم و قبیله یی برنخورد، چه توقعی از نویسنده می‌توان داشت. وقتی داستان چاپ می‌کند و به جرم نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی‌محاکمه و محکوم می‌شود،
چرا در نوع پرداخت شخصیت ها ما هیچ رد و نشانه یی از روابط انسانی مدرن نمی‌بینیم؟ گویی آدم‌های داستانی از جهانی دیگر آمده اند و ارتباط هایشان هم باورپذیر نیست.
▪ عمیق شدن در روابط پیچیده انسانی، روانشناسی اجتماعی و فردی را می‌طلبد. دانشی که گسترده و تخصصی است و کسی می‌تواند به چنین حیطه هایی وارد شود که در این مقوله ها به صورت عملی و علمی‌کنجکاوی، مطالعه و کارکرده باشد. «توماس هریس» که «سکوت بره ها» را می‌نویسد، روانشناسی را خوب می‌شناسد. منظورم این است که وقتی این گونه روابط در داستان جا می‌افتد و پرداخت می‌شود که نویسنده آن در ارتباط با اقشار مختلف اجتماعی باشد و مطالعات گسترده و فراگیر روانشناسی داشته باشد.
چرا در این سال ها با وجود زیاد شدن جوایز ادبی مخاطبان پیگیرانه کارهای داستان نویسان را دنبال نمی‌کنند؟
▪ زیاد شدن تعداد جوایز ادبی، ارتباطی به نحوه داوری و اعتماد مخاطب به این جوایز و داوری ها ندارد. وقتی قرار است بنا به روابط جایزه داده شود یا جایزه دادن محملی برای کسب اعتبار ادبی و مالی و اندکی شهرت برای داوران شود، وقتی برخی از کسانی که به عنوان داور انتخاب می‌شوند،نه تنها صلاحیت ادبی و علمی‌ندارند بلکه حتی فاقد اخلاق اجتماعی و حرفه یی هستند، وقتی داور در جوامع ادبی شناخته شده نیست،... وقتی... وقتی... با این شرایط شما از کدام مخاطب طلب کاری می‌کنید؟ چه اعتماد و احترامی‌را برای این خواننده قائل شده و سرمایه گذاری کرده اید که منتظرید کارهایتان را پیگیری کند؟
شما نویسنده یی هستید که به ذهنیات شخصیت های داستانی خود کمتر می‌پردازید. بیشتر به سمت طرح و شرح و بسط مسائل اجتماعی در داستان های خود هستید. چگونه به این نوع ارائه رسیده اید؟
▪ به نظرم واکنشی که آدم ها نشان می‌دهند، نتیجه کنش هایی از سوی اجتماعی است که در آن زندگی می‌کنند. اجتماع در تمام ابعاد و هسته های متفاوتش. از خانواده گرفته تا شهر و کشور و دنیا. وقتی زمینه یک تابلوی نقاشی را با دقت کامل بکشید و سوژه اصلی را پرداخت نکنید، نتیجه همان است که سوژه را پرداخت کاملی کنید و زمینه را محو. در هر دو حال سوژه برجسته می‌شود.
چرا رمان هایی که در این سال ها نوشته شده اند فاقد برش تاریخی در دل خود هستند؟ مگر یکی از عناصر تعیین کننده در رمان وجود چنین لایه‌یی نیست؟
▪ باز برمی‌گردیم به پاسخ پرسش های شماره ۱ و ۲. اولاً همه رمان های سال های اخیر این ویژگی را ندارد یا حداقل من نمی‌توانم با این قاطعیت نظرتان را قبول کنم. ثانیاً این داستان ها حتی نصف آنچه نوشته شده، نیست. ثالثاً به یاد بیاوریم فیلم «طبیعت بی جان» آقای سهراب شهیدثالث را و «ناصرالدین شاه آکتور سینما» را.
چرا در داستان های جوانان این روزگار شخصیت ها به ندرت از خانه خارج می‌شوند؟ حیات یک شخصیت زیر سقف ریشه در چه نوع اندیشه‌یی دارد؟
▪ در فضای بسته شما احساس امنیت بیشتری دارید. امنیت و آرامش عناصری هستند که آدم ها را جذب می‌کنند. جواب این سوال هم باز تکرار پاسخ سوال دوم است.
عدم پرداختن به آیین ها، سنن، آداب مخصوص ایرانی نیز به ندرت در داستان ها دیده می‌شود. در حالی که نویسنده‌یی مانند جومپا لاهیری حتی با آنکه در امریکا زندگی می‌کند ولی در داستان هاش به مسائل سنتی جامعه هندوستان می‌پردازد. فقدان این نشانه ها که معرف هویت فرهنگی ماست را در چه عواملی می‌بینید؟
▪ به آیین و سنت وقتی در داستان یک نویسنده پرداخته می‌شود که؛
۱- به آنها احترام بگذارد و افتخار کند.
۲- نسبت به آنها نوستالژی داشته باشد.
۳- چنان با ذهنیتش آمیخته باشد و طبیعی و درونش باشد که ناخودآگاه در کارش حضور پیدا کند و او قدرت حذفش را نداشته باشد.
۴- به آیین ها و مراسم و ریشه های آن به لحاظ تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اسطوره یی آگاهی و تسلط داشته باشد. نویسنده‌یی مانند جومپا لاهیری حداقل عوامل شماره ۱ و ۲ را در ذهن دارد. ولی آیا در کارهای ایشی گورو، مثلاً «در بازمانده روز» از سنت و آیین ژاپنی چیزی می‌بینید؟
در آثار نویسنده های مکتب خوزستان، این عناصر بیش و کم دیده می‌شود ولی عدم وجود این عناصر در کار به نظرم در همان چهارگانه یی است که توضیح دادم.

 
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: www.afatb.ir