اما همین كه پشت میز مینشینند تا بنویسند، درمی یابند كه نمی توانند. یك پیكرتراش كوه سنگ را دستمایه كار خود میكند اما نویسنده با هیچ مواجه است یعنی با كاغذ سفید...
عباس معروفی: «اینسو و آنسوی متن» عنوان سلسله برنامه هایی است كه بخشهایی از آن به لطف دوستی، تهیه و پخش شده است. من این برنامه را كه حاصل 30 سال نوشتن، خواندن، آموختن و تجربه های من است برای نسل جوان ایران نوشته و ساخته ام.
پیش از انتشار این كتاب توسط نشر «ققنوس» هر هفته یك نوشته را در اختیارتان میگذارم تا در روزنامه «هم میهن» منتشر شود.
نویسنده
برخی معتقدند كه هر كس سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، میتواند نویسنده شود. بعضی میگویند انسان باید از استعداد و بلكه از موهبت الهی برخوردار باشد تا داستان بنویسد. عده ای نیز بر این باورند كه نویسندگی نیاز به یك جنم ویژه دارد اما هر كس كه میتواند چیزی بنویسد، لزوما داستان نویس نیست.
نویسنده كیست؟
در زندگی همواره اتفاقاتی رخ میدهد و آدمها هر روزه چیزهایی میبینند كه دلشان میخواهد، می توانستند آن را بنویسند و معمولا بسیاری از افراد در ذهنشان نوشتن را می نویسند یا خیال میكنند كه دارند، می نویسند اما همین كه پشت میز مینشینند تا بنویسند، درمی یابند كه نمی توانند. یك پیكرتراش كوه سنگ را دستمایه كار خود میكند اما نویسنده با هیچ مواجه است یعنی با كاغذ سفید.
بنابراین نوشتن داستان و رمان كار ساده ای نیست. اینكه تو همه بافته های ذهنیات را با خود به پشت میز بیاوری ساده است، اما چه جوری آن را بر كاغذ منتقل كنی، سختی كار آغاز میشود. یك كاغذ سفید، یك پنجره كه بتوان تخیل را پرواز داد، یك مقدار علاقه، اندوختن تجربه زندگی، خواندن كتابهای داستان و نمونه های درجه یك ادبیات ایران و جهان، شرایط لازم نویسنده شدن است اما كافی نیست. نویسنده 100 صفحه میخواند و یك صفحه مینویسد.
ما آثار آنتوان چخوف را میخوانیم كه ببینیم چه كار كرده كه ما نكنیم و آثار همینگوی را میخوانیم كه ببینیم چه كار نكرده تا ما انجام دهیم. نویسنده نیاز به تربیت كردن ذهنش دارد؛ برای داستان دیدن همه چیز. یك داستاننویس جوری چارچوب ذهنش را برای ساختار داستان تربیت میكند كه حتی رویاهایش هم ساختار داستانی پیدا كند. اما چگونه میتوان یك موضوع خوب برای یك داستان پیدا كرد؟
این سوالی است كه همواره در ذهن داستان نویس جوان مطرح میشود، هیچ پاسخی مناسبتر از این پرسش دوباره نیست كه: داستان خوب را چگونه باید نوشت؛ زیرا موضوع بد وجود ندارد اگر به اطراف خود نگاه كنید، روزنامه ها را ورق بزنید در همه اتفاقات و حوادث و اخبار حتما دستمایه هایی برای یك داستان خوب وجود دارد.
اما آیا هر داستانی كه نوشته شد، میتواند در این هیاهوی تولید، خودی از خود نشان بدهد و شانه به شانه آثار هنری بزرگ بایستد؟ بله، موضوع بد وجود ندارد.
فقط داستان خوب وجود دارد و داستان بد در درازی زمان وجود خود را خود انكار میكند. مثلا چقدر فیلم دیده اید كه بعدها وقتی به عكسی از آن فیلم برمیخوریم، یادمان نیست كه موضوع فیلم چه بود.
چقدر فیلمهای هالیوودی دیده ایم با هنرپیشه های معروف! چقدر كتابهای جنجالی خوانده ایم كه زمانی بعد هیچ چیزی از آن در ذهنمان نمانده و برعكس چه كسی میتواند «گربه در باران» همینگوی را از یاد ببرد؟ یا چطور ممكن است «بیگانه» كامو فراموش شود و «ژرمینال» امیل زولا و «رگتایم» دكتروف و «ناتور دشت» سالینجر؟
هیچ كتاب یا فیلم و به طور كلی هیچ اثری به صرف تبلیغات و جنجال برپا نمیماند، هنر با كمك عصای زیربغل جز چند قدم بیشتر نمیتواند راه برود، هنر باید بر پاهای خودش بایستد. ما تصمیم میگیریم داستان خوب بنویسیم، داستانی كه بهترش را كسی نتواند بنویسد؛ یعنی خودمان جوری داستان را بنویسیم كه بهترین نوع و نمونه روایت آن داستان باشد.
این كار ساده نیست اما دشوار هم نیست وگرنه چخوف، هدایت، گلشیری، مالامود، همینگوی، سالینجر، بكت و خوان رولفو وجود نداشتند. فقط باید از جا بلند شویم و خود را برای كاری بزرگ و هیجان انگیز آماده كنیم.
داستان كوتاه
ادبیات در قالبها و فرمهای مختلفی ارائه میشود: داستان، رمان، نمایشنامه، فیلمنامه، انكدوت، حكایت، افسانه، شعر و متنهای دیگر. من در این برنامه بیشتر درباره ساختار داستان حرف میزنم.
اگر ساختار رمان را یك باغ تصور كنیم كه معمولا با بیل شكلش میدهند، داستان كوتاه یك باغچه است كه با دست مرتب میشود. من ترجیح میدهم البته رمان را هم با دست بنویسم.
هرچند كه این، كاری است كشنده، اما خار دل را دست میكند. داستان كوتاه مثل باغچه با دست مرتب میشود و در یك نظر در چشم مینشیند. صفدر تقیزاده، مترجم و داستانشناس ارزشمند معاصر درباره داستان كوتاه چنین مینویسد:«داستان كوتاه انعطاف پذیرترین نوع ادبیات داستانی است. داستان ممكن است مجموعهای از چند حادثه یا تك گویی یا توصیفی ساده از واقعهای بدون شخصیت باشد.
«كوتاه» بودن آن هم میتواند چیزی بین یك صفحه تا 10 هزار كلمه را در برگیرد اما از ویژگیهای مشخص داستان كوتاه این است كه پس از خواندن به علت بیان حالات انسانی و اجتماعی بلند «جلوه» كند.
داستان كوتاه كه در اوایل قرن نوزدهم یتیمی بینام و نشان بود به صورت متداولترین و مردم پسندترین قالب ادبیات داستانی وارد قرن بیستم شد. یكی از دلایل آن علاوه بر تحولات صنعتی و اجتماعی و فرهنگی، رواج فراوان نشریه و مجله در قرن بیستم بود.
این نشریه ها به سبب خوی سرعت طلب خوانندگان خود به متون كوتاه و تصاویر بسیار و مطالبی كه حوصله خوانندگان را سر نبرد، نیاز وافر داشتند. بدین ترتیب، داستان كوتاه خوانندگان فراوان یافت و نیاز بدان موجب افزایش كیفیت شد و رفته رفته به مرحله تكامل رسید و سرانجام به صورت شاخه ادبی و هنری مستقلی با امكانات بیانی موثر از حالات برون و درون انسان درآمد.»

 
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:shafighi.com