خاموش
اگَرَم خدا بخواهد به هوای عشق کويش
شب و روز آسمان را بزنم گره به مويش
چو سيه شود شبانه چه هراسی ای مسافر
که شبق بميرد امشب همه از جلای رويش
سر و پا شکستهام بين که بهای تربت دل
همه دل اگر چه دريا، که يکی حباب رويش
به اميد سايه داری، سر و سجده سايهام شد
همه پيرهن بشويم، به نَمِ نسيم خويَش
تو چه خامشی به خانه، خبرت دهم خدا را
همه در سماع و چرخش زِهیِ هوای هويش
تو نگر که در دواير، همه هستی و زمانه
هم از ابتدای زادن، عجبا دَوَد به سويش
***************************
سَحَر در فصل گل
بوی تو آمد،
خيال بال و پَر سوی تو آمد.
در اين جمع مبارکْ جانِ مدهوش
به رقص
در آب خواب
روی تو آمد.
مَه نو بسته گيسو، سوی دريا
هزاران موج شب
موی تو آمد.
در اين بُنبستِ باد و بيمِ ديرين
جهان هر سو که ديد
روی تو آمد.
مگر از آبرو کو مانده نامی
که آب و روی دل، جوی تو آمد.
همه خوبان نشستند صف در آواز
به وقتی که گُلِ خوی تو آمد
دف و
تار و
سهتارِ صوت اَعلی،
همه هر سو
سَحَر
هوی تو آمد.
از اين صد سلسله مجنونِ عاشق
نه من تنها
که رو سوی تو آمد.
دو صد ناگفته از ميدان بازی
که در چوگانِ گُل
گوی تو آمد.
بگو ای سرورِ سادات عاشق
که بختِ شعر تَر سوی تو آمد
۱۳۵۲ - مسجد سليمان
************************
گردش اين دايره را
بيش مرو، بيش بيا
مژده از آن يار بيار،
برفِکَن اين پردهی دل
رخصت ديدار بيار
چند که يار يار کنم، سر به سرِ دار کنم؟
بهرِ دلِ يوسف من
نقدِ خريدار بيار
باز در اين دورِ هوا
ميل پر و بال کجاست،
حولِ حلول و حاشيه، نقطه و پرگار بيار.
نقش
در اين پرده ببين
گردش اين دايره را ...
می طلب و تشنه بيا،
نَشئهی اَسرار بيار.
قيمت ما، مهرِ مکان، منزل ما، لالِ دهان،
باز گِره گشوده را بستن زُنار بيار
دی چه هراس از اين حواس،
مست توييم مستِ تو
باز بيا و قصه را
بر سَرِ بازار بيار.
غرقهی عشق لامجاز
همسفرِ حقيقتيم،
جان جهان!
بَهرِ جان،
مژده از آن يار بيار!
******************
آوازهای خورشيد
پوست مینهد
ستاره در انزوای خواب
شب برای هميشه شب است.
دلی اگر کنار بیتابیست
به حجلهی تشويش
سرود شوخ پرندهئیست
که دهان گُر گرفتهاش
پَرّان سينهی من است.
باری به شبنم سرخ
آوازهای چشمه را بخوان!
بشارتی اگر رسيد،
کنار کعبهی ما اطراق کن ...
صدای بلند عشق
حراج است
*******************
نيلوفر
گريز ستاره از اذهان شب
وحی ديگریست
که از تناسخ دريا
بشارتم میدهد.
شاعرترين خاموش اين خانه
منم
که از اعتراض واژه
در معانی مرگ،
خبر از خوابِ پروانه
آوردهام.
دريغا
دردی در اين دواير ديوانه ديدهام
چنين
که به گيسوی گريه میپيچم.
باری
مگرم که در گشودنِ اين راز
آوازی از طراز آينه خيزد
ورنه شکستن اين سنگ را
مجال باور نيست.
باشيد
که در توشهی باد
صدای بيشهای خواهيد شنيد
با پروانههاش، خاموشیهاش، خوابهاش:
نيمی شهود جادو
نيمی پَرِ عقاب
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ
مطالب پیشنهادی:
دو نفر از خوانندههای کشته شده در آمریکا فرزندان یک زوج سینمایی بودند! + تصاویر جدید
باران کوثری در دوران کودکی + عکس
آنجلینا جولی و دخترش در اولین آنونس فیلم «خبیث» + فیلم و عکس
ویشکا آسایش در نقش «ملکه زیبای لینن»
یکی از پیشکسوتان سینمای ایران درگذشت