دوستكامی گیجاگیج
تا صبح دو سه بار زیر آفتاب های زردنبوی برجی كه خیس و فرو ریخته بود، سایه‌ی خاكه طلای هیكلم را بچه‌دیوها دیدند..

ساز سابیده‌ای را كنارم ساباند..


آن تكه‌ی اضافی و كورم را تازه كیومرث خود
از شاهنامه كنده بود. سر راهم را گرفت.
تا صبح دو سه بار زیر آفتاب های زردنبوی برجی
كه خیس و فرو ریخته بود، سایه‌ی
خاكه طلای هیكلم را بچه‌دیوهایی دیدند
كه از كوره‌راه بریده پایین می‌آمدند اما
كیومرث تا صبح نگهبانی می‌داد.

***

گنجشك های مرده آبی سنگریزه آبی
آبی نرده‌های پرت افتاده‌ی صبح
جیك‌جیك‌جیك كیومرث شكم در آورده بود
توی چمنها و همه‌مان به خودمان نگاه كردیم
كلبه از دور
بچه‌های پشت دهكده می‌گفتند: شب چرا دیر رسید؟

ساز سابیده‌ای را كنارم ساباند..

شاپور احمدی


تهیه و تدوین : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ